💟 #خاطرات_شهدا 🌷
💠آب....آب....آب....
🌷نشستم رو به روش؛ زانوهاش را جمع کرده بود توی سینه اش و چانه ش را گذاشته بود رو کنده زانوهاش. قمقمه #آبم را درآوردم و گرفتم طرفش.
🌷 خیره شده بود به غروب و بغض کرده بود. از لب هاش آرام آرام قطره های #خون، سُر می خورند زیر #گلویش.
🌷گفتم: « #بخور دیگه! قسمت این جوری بود؛ حالا که تو زنده موندی،♨️ نباید تا ابد آب بخوری»؟
🌷بغضش ترکید؛ اشک هاش راه افتاد و بریده بریده گفت: «آب.... آب.... آب.... نمی دونی چه قدر از شنیدن اسمش حالم به هم می خورده.
🌷 چی می گی تو؟ آب بخورم؟ برا چی؟ آب دیگه به چه دردی می خوره؟ آب فقط او موقع مزه داشت که #همه_باهم بودیم
🌷آبِ اون جا آب بود و به درد می خورد. چه جوری من آب بخورم⁉️تک و تنها»!
راوى: #محمد_رضاپور
📚 کتاب عطش
🌹 @resale_hamrah
.
دلم می خواهد ...
از ماشین پیاده شوم !
پنجاه متری را قدم بزنم ...
گوشه ای از درب ورودی ،
کفش هایم را در بیاورم ...
و قدم هایم را بر روی زمین گرم ،
کِشان کِشان بکشانم ...
سرم به زیر باشد ... چشمانم ببارد...
از شوق ، از درد ، از #سنگینی_قلبم ،
از مظلومیتِ امامم ...
آفتاب گرم بر سر و صورتم بتابد ،
تا بیشتر بسوزم که رنج را بیشتر حس کنم ...
سنگ تیزی در پایم را فرو برود
تا بلکه کرب و بلا برایم بیشتر تداعی شود ...
.
سرم را بالا بیاورم ، رقص پرچم ها را
در میان بادهای سرگردان ببینم ،
بادهایی که حاملِ پیام اند اما
کجایند گوش های شنوا؟ ،
بشنوم صدای #خنده_های_شیرین شان را
که به حالِ دنیا و دنیاییان می خندند
و اما قرار بر نشنیدن است ... تا ابد ...
.
حتی دلم می خواهد ببینم آنانکه به انتظارم
برای خوش آمد ایستاده اند و جلویم را
آب و جارو می کنند ، اما چشم هایم را
در کدامین گناه از دست داده ام؟
.
بروم بر بالای یک بلندی بیاستم ،
صدایم را آزاد کنم ، از تمام وجودم،
با تمام سلول های بدنم ، فریاد بزنم که :
آی شهدا ، قلبم را اینجا به امانت گذاشته بودم
و قرار بر صد دله شدنش نبود ،
چه شد آن امانت؟
آی شهدا ، ما بی توان در مبارزه ایم
و شما اما مرد نَبَردید ، برگردید
زمان زمان رجعت است که انقلاب
به دست نااهلان افتاده ،
که انقلابی های دهه پنجاه ،
ضد انقلاب های دهه نود هستند... و...
.
بر روی خاک بنشینم ، فکر کنم ،
اندکی خاک بازی کنم ، تا که خاکی شدن
و خاکی بودن را یاد بگیرم ، بفهمم که انتهایش
مشتی خاک است که بر صورتم خواهند ریخت ،
بدانم که آخر این مسیر اگر شهادت نباشد ،
مرگی است که ننگ یک بسیجی است ...
.
آری ، دلم می خواهم همین الان ، در همین گرما ،
آنجا باشم ، شلمچه قطعه ای از بهشت ،
تا که شاید سبک شوم ...اما چه کنم که
دچارِ اما و ولی و شاید و کاش هستم ...
.
پ.ن:
درد دارم ...
دردِ انقلاب روح الله ...
که از هر دردی ، دردناک تر هست ...
و دیدن نااهلان که از هر رنجی ، دشوار تر است...
اما جز اشک و آه چه در بساط دارد
دلِ گرفته ی ملتهب ...
#حرکت_کنیم
#امام_خامنه_ای
#فکریات
💟 @hemmat_hadi
#خــاطرات_شهدا 🌷
💠مسئولان آن موقع !!!
🌷↫تو یکی از #عملیات ها زخمی شده بود، پاشو #گچ گرفته بودن. هر روز بین ساعت ١١ و ١٢ برا عوض کردن پانسمان مى یومد. ولی یه روز نیامد! خیلی دقیق و #منظم بود، نگران شدیم....
🌷↫پرس و جو کردیم، یکی از #رزمنده ها گفت: «از صبح تا عصر حمام بوده!» گفتیم نباید اینقدر تو حمام باشه، ممکنه گچ پاش نم بکشه!
🌷↫سراسیمه به حمام رفتیم. گچ پای احمد #سالم بود، ولی از انگشتاش #خون می چکید. داشت لباس رزمنده ها رو می شست. نگاهی به نگاهِ نگران ما کرد و گفت: «حواسم به گچ پام بود، چون #بیت_الماله.»
🌷 #جاويدالاثرحاج_احمدمتوسلیان
♥️🍃 @hemmat_hadi
🔻شهید هادی کجا و من کجا؟
مذهبی بودم،
کارم شده بود چیک و چیک📸
سلفی و یهویی...✌️
عکسهای مختلف با #چادر و #روسری لبنانی!
من و دوستم یهویی توی کافیشاپ
من و زهرا یهویی #گلزارشهدا... !!
من و خواهرم یهویی... !!!
عکس لبخند با #عشوه های ریز دخترانه...
دقت میکردم که حتما چال لپم نمایان شود در تمامی عکسها...
#کامنتهایم یکی در میان احسنت و فتبارک الله👌...
#دایرکتهایم پر شده بود از تعریف و تجمیدها...
از نظر خودم کارم اشتباه نبود📛
چرا که حجاب داشتم ، #حجاب_برتر
کم کم در عکسهایم رنگ و لعابها بالا گرفت،
تعداد #مزاحمها هم خدا بدهد برکت!
کلافه از این صف طویل مزاحمت...
♨️یکبار از خودم جویا شدم چیست علت؟!؟!؟!؟!
چشمم خورد به کتابی📚
رویش نشسته بود
#خروارها_خاک_غفلت...
هاا کردم و خاکها پرید از هر طرف...
📖« #سلام_بر_ابراهیم» بود عنوان زیر خاکی من.
" #ابراهیم هادی" خودمان...
همان گل پسر
#خوشتیپ
#چارشانه
و #هیکل روی فرم
و #اخلاق ورزشی
شکست #نفس خود را...
شیک پوشی را بوسید و گذاشت کنج خانه...
ساک ورزشیاش هم تبدیل شد به کیسه پلاستیکی!
رفتم سراغ #ایسنتا و پستها
نگاهی انداختم به کامنتها؛
۸۰ درصدش جنس #مذکر بود!!!📛🔞
با احسنت ها و درودهای فراوان!
لابه لای کامنتها چشمم خورد به حرفهای #نسبتابودار برادرها!
دایرکتهایم که بماند!
⚡️عجب لبخند ملیحی...
⚡️عجب حجب و حیایی...
انگار پنهان شده بود پشت این حرفهای نسبتا ساده؛
💥عجب هلویی...
💥عجب قند و نباتی، ای جان!
از خودم بدم آمد
شرمسار شدم از این همه عشوه و دلبری...
#شهیدهادی کجا و من کجا
باید نفس را قربانی میکردم...
پا گذاشتم روی نفس و خواستم کمی بشوم شبیه ابراهیم و ابراهیمها...
✨🌷 دعا میکنم اگر تا حالا این #کتاب رو نخوندین، توفیق خوندنش نصیبتون بشه.
🍃🌹 @hemmat_hadi
💟 #خاطرات_شهدا 🌷
💠پله پله تاخدا
🌷در عملیات #والفجر ۵ در شهر مهران، منطقه چنگوله من مسئول گردان ۵۰١ مقداد بودم. یک روز با فرماندهان گروهان و مسئول طرح و عملیات برادر موسی حاج محمدی که از برادران خوب #تهرانی بود جلسه ای در مورد مسائل مربوط به جنگ برگزار کردیم و قرار شد که بنده به همراه برادر حاج محمدی به شناسایی منطقه #چنگوله_دارالشلاق برویم.
🌷ما نیز ساعت ٤ صبح را برای انجام #عملیات شناسایی در نظر گرفیم. قرار گذاشتیم تا در آن ساعت در منطقه، حاضر باشیم و ان شاء الله عملیات را آغاز کنیم. ساعت حدود ٤-٣/٥ بود که به محل رسیدیم. دیدم برادر محمدى بر سر سجاده ى #عبادت ایستاده با خدای خود خلوت کرده و #نماز_شب می خواند.
🌷....منتظر شدم تا نماز را تمام کند بعد که جلو رفتم او من را در #آغوش کشید یک لحظه متوجه شدم که پیراهنم از سیل #اشک های مطهر ایشان که بر روی گونه هایش جاری بود خیس شد، هیچ گاه این صحنه از ذهنم پاک نمی شود، صحنه ای که خلوص و عبادت خالصانه ی یک #شهیــــد🕊 را به تصویر می کشید....
🌷صحنه ای پر از #عشق، عشقی که شهدا را پله پله به سوی معشوق خود، #خداوند متعال سوق می داد. برادر شهید موسی حاج محمدی در عملیات والفجر ٨ در منطقه فاو به #شهادت رسیدن روح پاکشـــ🕊 شاد و یادش گرامی باد.
راوى: #رزمنده_جانباز_فرج_الله_تعمیرکارى
🌹 @hemmat_hadi
#تلنگــــــــــر 🔔🔔
تا اخر بخونید👇
🔺دیــروز #شهـــدا افسـرجنـگـ سـخت شدنـد
🔻و امــروز #ما افسر_جنگ_نرم ...
🔺آنــروز دشمـن خاکـ ما را نشانـه گرفتــ🎯
🔻و امــروز #اعتقادمان را ...
🔺دیـروز آنها جنگیدنــد کـ خاکـ ندهنـد📛
🔻امـروز ما میجنگیـم کـ حیا و عفت ندهیـم ...📡
♦️گاهـی فکـر میکنم🗯 اگــر شهـدا جای ما
بودند در فضای_مجازی چـه میکردنـد؟؟
♦️عکس خـود را به اشتراکـ میگذاشتند و
مسببِ نگاهِ حرامِ صدها نفر میشدند؟
♦️برای #نامحـرم کامنتِ التماس دعـا و زیارت
قبـول میگذاشتند و با نامحرم در دایرکت
خلوت میکردند🔞⛔️؟
♦️روابط عاشقانه و #خصوصی خـود و
همسرشان را عمـومی میکردند و دل هزاران
مجرد را میسوزاندند ؟
♦️از سفرها و غذاها🍲 و روزمرگی های خـود
پستــ میگذاشتند و باعث آه کشیدن دلِ
نیازمندان میشدنـد ؟
♦️تمـامِ وقت خـود را صرف فعالیت در این فضا
میکردند و از خانواده و درس و مطالعه📚
غافـل میشدنـد ؟
✍پی نوشت:
#شهــدا جنگیـدند و پیـروز شدنـد👌
💥امـا آیا #ماهـم ...؟
🌹🍃 @hemmat_hadi
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈خدای هدایت کننده یا خدای روزی دهنده؟
🔹پسری #با_اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به #خواستگاری دختری رفت. پدر دختر رو به پسر کرد و گفت تو #فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمی دهم.
🔸چندی بعد پسری #پولدار اما #بدکردار به خواستگاری همان دختر رفت. پدر دختر با ازدواج #موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت ان شاءالله خدا او را #هدایت می کند.
🔹دختر گفت پدر، مگر خدایی که هدایت می کند با خدایی که روزی می دهد فرق دارد؟
👌حکایت بعضی از ما همین است خدا را هم تا جایی قبول داریم که #منفعتمان باشد.
❤️🍃 @hemmat_hadi
🌷 #طـنز_جبهــه
😊 #شوخی_حاج_همت
🔸 ↫بچـــههـــا #كسل شده بــودن و حوصله نداشتن .🙁
حـــاجي درِ #گــوش يكي داشت پچ پــچ میکرد و #زيــر_چشمی بــقيه رو مـــيپـــايـيد.
🔹↫انگار #شيطنــــتش گـل كـرده بـود.😄
حـاجـی رفت بـیرون
با یـــه #عراقیه بـــرگشـت تــو ...
🔸↫بـــچه ها #دويـــدن دور حاجـــی و عراقیه.
حاجي عراقیه رو ســپرد بــه بچه ها و خـــودش رفــت كنـــار .😉
🔹↫اونام انـــگار دلشــون مــــي خواست #عقده هاشون رو سر يكی دیگه خالي كنن
ريختــن ســـر عراقيو شــروع كردن بـــه #مــشت و #لــگد زدن بــه اون.
🔸↫تا خورد #زدنـــش.
حاجـــيم هيــچي نـــمي گــفت.
فـــقــط #نگاه مي كرد.😐
🔹↫يكــي رفت #تــفنگش رو آوُرد گـــذاشت كنـــار ســَر عـــراقي.
#عراقـــیه رنــگش پـــريد
زبون بـــاز كرد كــه « بـــابـــا، نکنید، #نــكشيدم! مــن از خـــودتونم.»
🔸↫و شروع كرد تنــدتند، لــباسايــي رو كه #كـِش رفته بــود كــندن
و #غر_زدن كــه
🔹↫« حــاجي جــون، تــو هـم بـا ايــن #نقشه هات. نــزديك بــود ما رو بــه كشتـــن بــدي .
حـــالا قیافم شبيه #عراقياس دلــيل نمــيشه كه … »
بچه ها همه زدن زیـــر #خنده.😁
حاجيــم مي خنديد.😊
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹 @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
💠هم نشینی با مردگان
🌷در سرپل ذهاب #قبرستانی بر روی تپه ای بود که شده بود مقر ما. مقرها هم چادر بود. جهت استقرار چادر، مجبور شدیم دو تا #قبر را نصف کنیم تا فضا صاف شود و بتوانیم چادر را برپا کنیم!
🌷شب ها که می خوابیدیم یا سرمان #توی_قبر بود یا پاهایمان یا دستانمان. درختی هم در کنار چادر بود که جغدی شب ها در کنار آن آواز می خواند. اوایل بسیار می ترسیدیم، ولی بعداً عادی شد. #سرگروهبانی داشتیم که خیلی می ترسید و شب ها می رفت در مقرهای دیگر می خوابید. حق هم داشت. چون ما حدود نیم متر زمین را گود کرده بودیم تا صاف شود.
🌷وقتی می خوابیدیم عملاً در کنار #میت خوابیده بودیم. من بهترین خواب ها و نگهبانی ها را در همین #سرپل_ذهاب داشتم. شب ها در آن #قبرستان حال معنوی خوبی داشتم.
راوى: #احمد_مرادی_عسکری
🌹 @hemmat_hadi
🕳 4 فیلتر شکن قوی 🕳
💠 معرفی چهار فیلتر شکن بسیار قوی برای بزرگواران گرامی :
💠 با این چهار فلیتر شکن، ⇩
درها رو به روی خود باز کنید و آزاد باشید، هیچ دری بسته نخواهد ماند.
♻️ تذکر ↯
تمامی این فیلتر شکن ها اورجینال هستند و نیازی به کرک ندارند.
1⃣ نماز↯
بهترین فیلتر شکن دنیا که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده است؛
خصوصیت مهم این فیلتر شکن اینه که مانع می شود انسان با گناه کردن، فیلترهایی رو بین خودش و خدایش ایجاد کند ...
اگه باور ندارید این آیه رو بخوان " ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر (عنکبوت - آیه.٤٤)"
2⃣ قرآن↯
لنگه ندارد، همه کسانی که متخصص هستند از این فیلتر شکن بی بدیل استفاده می کنند و جلوی کلام خدای تبارک و تعالی زانو می زنند.
برای استفاده از این فیلتر شکن آن را بخوانید و بفهمید و به آن عمل کنید!
3⃣ ولایت↯
این فیلتر شکن بسیار قوی عمل می کند و کاملا تست شده است.
برای استفاده از آن باید علاوه بر اعتقاد و محبت اهل بیت علیهم السلام انسان به سلاح عمل هم مجهز باشه و اطاعت پذیری از ولایت جزء لا بنفک وجودش باشد.
4⃣ محبت اهل بیت↯
متاسفانه این نوع فیلتر شکن ها همه جا پخش نشده اند و به گفته ی صاحبانشان استفاده از آن ها برای کسانی مفید است که:
واقعا به ما اعتقاد داشته و پیرو ما باشند اذکار: این ذکر باید توسط متخصص شان تجویز بشود.
⚠️اخطار: در مورد این نوع از فیلتر شکن ها باید بگویم نسخه های تقلبی زیادی وجود دارد، پس مواظب باشید.
دلیل فیلتر شدن چیست⁉️
👌وقتی انسان ها گناه می کند، به دلیل جهل شان به ازای هر گناه یک قدم از خدا دور می شوند.
👌این فیلترها بر چشمان مان؛ گوش های مان؛ و قلب های مان سیطره می زند، و اگرکسی دچار این گناهان شد اگر به یکی از این فیلتر شکن ها وصل باشد "ان شا الله" به راه مستقیم هدایت می شود.
❤️🍃 @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا 🌷
🔹↫جهیزیه ی #فاطمه حاضر شده بود.
یک عکس قاب گرفته از بابای #شهیدش را هم آوردم،دادم دست فاطمه...
گفتم: بیا مادر!
اینو بگذار روی وسایلت...
🔸↫به شوخی ادامه دادم:
بالاخره #پدرت هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره...
🔹↫شب #عبدالحسین را خواب دیدم،گویی از آسمان آمده بود؛با ظاهری آراسته و چهره ی روشن و نورانی✨...
🔸↫یک پارچ خالی تو دستش بود، داد بهم!!با خنده گفت:این رو هم بگذار روی جهیزیه ی #فاطمه!.
🔹↫فردا رفتیم سراغ #جهیزیه.
دیدیم همه چیز خریدهایم؛
غیر از #پارچ...
🌷 #شهید_عبدالحسین_برونسی
💟 @hemmat_hadi
🌷 #طنز_جبهه
💠پزشک همراه
🔸↫ناز و غمزه #امدادگر جماعت هم دیدنی بود و كشیدنی. اما به قول خودشان #پزشك نه امدادگر! چقدر ما بسیجیها مهم بودیم كه #شبهای_عملیات پزشك همراه داشتیم! چه اندازه هم این دكترها #نگران حال ما بودند!
🔹↫آنها می گفتند: نترسید بروید جلو ما پشت سرتان هستیم فقط سعی كنید #تیر و تركش را از جایی بخورید كه #زخمتان قابل بستن و پانسمان كردن باشد.
🔸↫ما از فرط #علاقه به آنها اطمینان می دادیم كه روشی پیش بگیریم كه به #شهادت یا #اسارت منتهی بشود و اگر جزییاتش را می خواستند بدانند در توضیح آن می گفتیم: نمی خواهیم با #قتل_نفس بار شما را سنگین كنیم یا وسیله #آموزش و كارورزیتان باشیم.
#لبخند_بزن_بسیجی 😁
❤️ @hemmat_hadi
🌷 #خــــاطرات_شهدا
💠متبرک ترين شیر دنیا #شیـــر می سازد!
🌷↫ #کرمانشاه بود و چند ماهی قبل از عملیات کربلای چهار در #شلمچه. و ما در قرارگاه نجف بودیم و مقر ما در سرپل ذهاب. برای انجامِ کاری به کرمانشاه آمده بودیم و طبقِ معمولِ آن روزها وضعیت شهر قرمز بود و شهر زیر حملاتِ هوایی دشمن....
🌷↫در غربِ میدان نفت، محله ای بود که « #موشک_آباد» لقب گرفته بود و موشک هایی که از خاک دشمن شلیک می شد اغلب در این منطقه فرود می آمد، محله ای نوساز با خیابان هایی پهن و خانه هایی ویلاساز و شیک و بزرگ. خیابان کاملاً خلوت بود و حمله #هوایی در حالِ انجام و ما با وانتِ تویوتایی در حال رد شدن بودیم....
🌷↫مادری با کودک شیرخواره اش مقداری سبزی خریده بود و به خانه بازمی گشت که ترکش به سر او اصابت کرده بود و روی زمین افتاده بود. او شهید شده بود و کودک شیرخواره اش داشت از سینه گرم مادر شیر می خورد.
🌷↫و من امروز می گویم: اگر همه ما هم نباشیم، تنها همین یک کودک کافی است که حقِ دشمن را کفِ دستش بگذارد؛ کودکی که پاک ترین و #متبرک_ترین شیر دنیا را خورده است!
🌷↫....و امروز آرزو دارم که روزی این #شیرمرد را ببینم و بر دستش بوسه بزنم،شما چطور؟
💟: @hemmat_hadi🌷