eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر
446 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
197 ویدیو
100 فایل
واسه چی خیال میکنی اینجا مجازیه و نمیشه پیدات کرد؟ مواظب حرفهات توی پیوی باش! امنیت کانال : رقیه فرمایشی
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5963042442402861529.docx
حجم: 17K
یخ ِ سوزان. نویسنده: زهرا مظفری بازنویسی گروه ادبی حرفه داستان @herfeyedastan
یخِ سوزان.pdf
حجم: 62.8K
داستان: یخ سوزان pdf نویسنده: زهرا مظفری بازنویسی اول گروه ادبی حرفه داستان @herfeyedastan
🖋 سیده ناهید موسوی «دوباره زندگی» 🪞روحش لوح سفیدی بود. گناه، مثلِ گردِ زُغال، که روی اشیاء خانه می‌نشیند. جهانش را کِدر و بد رنگ کرده بود.یک‌بار، دوبار، سه بار کافی نبود. روز به روز لکه‌های سیاه و تیره بر لوح سفید و براق نمایان‌تر شد. روبروی آینه ایستاد اما از شرم نگاهش فقط صدای خُرد شدن آینه می‌آمد. بغض و آه آن لحظه راه فریادهای نفس لوامه را خفه می‌کرد. چیزی جز بازتاب دلمُردگی و پوچی نبود. بوی تعفُن و پشیمانی همه جا را گرفت. الان اما نقطه سر خط. 🪞برای دوباره تولد و زیستن، برای یک عمر پا پس کشیدن از باتلاق وسوسه و گناه، دوباره برخیز. آینه جان را مرهم کن و ایمان داشته باش به عُمق روشنایی و آهسته آهسته زمزمه کن آیه؛ «إلا مَن تابَ و آمَن وَ عَمِلَ عملاً صالِحاً را و باور داشته باش که به حق می‌فرماید؛ فأولئکَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیئاتِهِم حَسَنات.» توبه‌ای حقیقی و راستین،توأم با استغفار و عزم برای اصلاح و رسیدن به رَبّ. 🪞و کلام آخر: باز آ باز آ هر آنچه هستی بازآ گر کافر و گبر و بُت پرستی بازآ این دَرگه ما دَرگه نومیدی نیست صدبار اگر توبه شکستی بازآ 🪩🪩🪩🪩🪩🪩 حرفه داستان @herfeyedastan 🪩🪩🪩🪩🪩🪩
در کانال آرشیو کتاب و داستان، فقط داستان، رمان و فایل‌های کاربردی گذاشته می‌شود این کانال وابسته به حرفه‌داستان است لینک کانال آرشیو کتاب و داستان اینجاست 👇👇👇 @herfeyedastangroup @herfeyedastangroup @herfeyedastangroup ما را به دیگران معرفی کنید
🖋 فاطمه اقبالی بی تو چون آئنه‌ای شکسته ام که هیچ چیز مرا التیام نمی دهد. درون تکه های شکسته ام نشان از خنده های دوریست که در زیر غبار زمان گم می شود. زخمهای آینه قلبم با چسب عذر تو ترمیم نمی‌شود 🪩🪩🪩🪩🪩🪩 حرفه داستان @herfeyedastan 🪩🪩🪩🪩🪩🪩
از دل سنگ هم خون می‌جوشد و بر رگ‌های جلدِ مَرمرینش طرح جاودانه‌ای خلق می‌‌شود. از سنگ‌دل چه بیرون می‌زند؟! 🖋 زهرا ملک‌ثابت ●●●●●●●●●●● گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan ●●●●●●●●●●●● کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال حرفه‌داستان جایز نیست ❎️
تشکر از دو کانال ایتا بابت بازتاب متن کوتاه و بها دادن به نویسندگان 🙏 کانال ایرانیوم: @iraniyom خبر گزاری بسیج استان یزد : @yazd_basijnews
میم مادر و مرگ در حجره حجره ات پیچیده شاه چراغی. 🖋 هما ایران پور ●●●●●●●●●●●● گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan ●●●●●●●●●●●● کپی بدون ذکر نام نویسنده و حرفه داستان جایز نیست ❎️
🖋 هانیه اسماعیلی از خودش هیچ خوشش نمی آمد اما از زیبایی اش راضی بود یعنی شبیه آیینه ها که فقط قشنگی و زشتی ظاهر را نشان میدهند از ظاهرش خوشش می آمد! تحمل اینکه یک میلیمتر هم به زیر پوستش فکر کند نداشت چه برسد به اینکه حالی از روح و روانش بپرسد تابلوی متحرکی بود که رویش نوشته شده بود مرا ببینید از صبح تا شب کارش این بود ببیند و دیده شود! عین آیینه! آخر عاشق آیینه بود آنقدر که هر چه پول به جیبش بود غیر از خرج آن چیزهایی که آیینه به او نشان میداد خرج آیینه خریدن میکرد. در دکان کوچکی آیینه ای را پسندید همین که داشت آیینه را برمیداشت تا صورتش را ببیند از دستش افتاد و ترک کوچک و بزرگی برداشت! چشمانش ابری شد! و اشکش جاری! فروشنده که پیرِ آیینه صفتی بود با لبخندِ شکسته ای خواند :از قضا آیینه ی چینی شکست! خوب شد اسباب خود بینی شکست! اشکهایش را پاک کرد و در آیینه ی شکسته خودش را عمیق تماشا کرد.گویی خودش را برای اولین بار دیده بود آیینه ی شکسته را خرید و رفت! 🪩🪩🪩🪩🪩🪩 حرفه داستان @herfeyedastan 🪩🪩🪩🪩🪩🪩
چند قدم تا لمس دست‌های وضو گرفته‌اش به ضریح مانده بود که صدای اذان بلند شد و آینه‌‌کاری‌های حرم رنگ‌ شهادتش را انعکاس دادند. چادر سفید کفنش شد. 🖋 محدثه محمودآبادی ●●●●●●●●●●●● گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan ●●●●●●●●●●●● کپی بدون ذکر نام نویسنده و حرفه داستان جایز نیست ❎️
🖋 زهرا شکری آینه به دست تو شکست. تکه های آینه چه خوب نشانم داد. تو تنها نبودی . هزار تا بودی . می دانستم تو به تنهایی قادر به شکستن دلی نیستی. یادت هست که به تو گفتم . اشک چکیده را پیمان نمی شود. قلب شکستِ را درمان نمی شود. تو رفتی، با رفتنت همچون آینه شکستم . که با هیچ چسبی پیوند و ترمیم نمی شود . 🪩🪩🪩🪩🪩🪩 حرفه داستان @herfeyedastan 🪩🪩🪩🪩🪩🪩
می‌شنوی؟ صدای نقاره می‌آید چه شوری به پا شده؟ چه کسی حاجت‌روا گشته؟ بر سنگ‌فرش صحن حرم، خطّ خون کیست؟ صدای نقاره می‌گوید این نوای جنون است خون کبوتری‌ست که فواره می‌زند؛ گویی نذر شهادتش، قبول گشته ✍️زهرا بابلی ●●●●●●●●●●●● گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan ●●●●●●●●●●●● کپی بدون ذکر نام نویسنده و حرفه داستان جایز نیست ❎️