eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر/ زهرا ملک‌ثابت
479 دنبال‌کننده
2هزار عکس
157 ویدیو
97 فایل
کانال عمومی حرفه‌ی هنر راه ارتباطی: @zisabet زهرا ملک‌ثابت نویسنده داستان و ادبیات دراماتیک کتاب‌ها: قهوه یزدی دعوت‌نامه ویژه فیلم کوتاه: کاغذ، باد، بازی دبیر استانی جشنواره‌های هنری مدرسه عاشق هنر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیام یکی از مخاطبان شیرازی کانال، خانم ملیحه جوریزی در رابطه با متن‌های نویسندگان حرفه‌داستان در مورد حادثه شاهچراغ: با سلام ممنون بابت متن های زیبا دلداری ها و هم‌دردی هایی که از جانب شما در گروه نسبت به دوستان شیرازی قرار دادید. 🌺🙏 ما شب حادثه شاهچراغ برای زیارت رفته بودیم وچون یک ربع بعد آنجا بودیم از قضیه بی خبر بودیم واجازه ی زیارت ندادند و درهای ورودی را بسته بودند وفقط عبور آمبولانس‌ها را می دیدیم وبعد تازه فهمیدیم چه اتفاقی افتاده وتا همین الان قلمم پیش نمی رفت برای نوشتن چون در شُک بودم در این فاصله همدردی‌های نویسندگان و دوستان عزیز خیلی تسلی‌بخش بود براستی که همه جای ایران سرای من است باز هم ممنونم از احساس هم دردی شما ودیگر دوستان ومتن‌های زیبایتان 🙏 ●●●●●●●●●●●● اینجا حرفه‌داستان است @herfeyedastan ●●●●●●●●●●●●●
🖋 هما ایرانپور آینه زخم خورده اولین بار که فهمید زیباییش را مقدم بر خودش می بینند غمگین به خانه برگشت. مقابل تنها آینه ایستاد.قلمش را نشانه رفت. صورت آینه پر چروک شد. دیگر هرگز سراغ آینه نرفت و خانه نشین شد. سال ها بعد سراغش را گرفت و روی چین های آینه و صورت خودش را با ضربدر چسب زخم پوشاند چشمان خیسش ضرب در تصاویر متعدد شد. 🟨🟨🟨🟨🟨🟨 حرفه‌داستان @herfeyedastan 🟨🟨🟨🟨🟨🟨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖋 زهرا ملک‌ثابت آدم ضدّ ضربه میشه، دیگه بعد از هزاران بار خرد شدن و ترک برداشتن ضدّ ضربه میشه. همین امشب، همین چند ساعت پیش یکی توی گروه مجازی بهم گفت "بی حیا" وقتی گفتمش: "حاج آقا کسی بی‌حیایی نکرد، صلوات بفرستید" این دفعه گفت که "من کلاً با اختلاط زن و مرد مخالفم!" راستیاتش کَکَمم نگزید، که اگه آدم ده_پانزده سال پیش بودم زار زار گریه می‌کردم و نفرین از پی نفرین! دیگه اینقدر این برچسب بی‌حیایی را شنیدم که عادی شده برام. ضدّ ضربه شدم. به جرم دختر بودن، بعد از هر شکست و ترک خوردنی یک بخشی ازم جدا میشه که... چرا یاد اون حاج خانم ده_ پانزده سال پیش افتادم؟ آخرین تصویری که ازش دارم، خوابی بود که ازش دیدم. فرار می‌کرد. گیرش آوردیم با چند نفر. یکی از کمکهام بی‌بی بود که حاج خانم را سین جیم می‌کرد. چرا؟ چرا؟ چرا؟ می‌خواست قسّر دربره ولی آخرش قیافه‌اش شد عین شیاطین! من شل حجاب بودم. من مردها را تحریک می‌کردم. من مایه فتنه بودم. من مایه ننگ بودم. من باید می‌رفتم. با هر شکست و ترک خوردنی یک بخشی ازم جدا میشه که زاویه جدیدی از این دنیا را نشون میده. 🟨🟨🟨🟨🟨🟨 حرفه داستان @herfeyedastan 🟨🟨🟨🟨🟨🟨
سلامت باشید 🩺♥️🩺♥️🩺😊 @herfeyedastan
🖋 معصومه جعفری سکوت میان من و آینه را زخم‌های کهنه‌ای شکست که سال‌ها بود لابه‌لای تپش‌های ناهمگون قلب رنجورم حبس شده‌بودند. 🟨🟨🟨🟨🟨🟨 حرفه‌داستان @herfeyedastan 🟨🟨🟨🟨🟨🟨
سری پنجم به سری پنجم رسیدیم. تاکنون شانزده داستان کوتاه نوشته شده و در کانال بانوان نقد کردیم. نویسندگان بازنویسی کردند یا در حال بازنویسی هستند. البته این سری جدید هست. قبلا با موضوعات حجاب و عفاف، دفاع مقدس نوشته بودیم یا در قالب نامه فعالیت کردیم. این سری از چالش‌ حرفه‌داستان با موضوعات شهر و روستای من در کودکی، مراسم محرم در شهر و روستای من، جمعیت و فرزندآوری و... بود 🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/herfeyedastan/1271 ۱۴. کوله پشتی/ زهرا ملک‌ثابت 📚📚📚📚📚 https://eitaa.com/herfeyedastan/1284 ۱۵. یخ سوزان/ زهرا مظفری خسروی 📚📚📚📚📚 https://eitaa.com/herfeyedastan/1308 ۱۶. چمدان/ الهه توکلی 📚📚📚📚📚 اگر نظری دارید به این کاربری ارسال کنید @zisabet 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 فعالیتی از گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بازتاب نظر لطف یکی از مخاطبان و همراهان کانال محمدحسین حسین پور: سلام و خداقوت درست است که به دلیل مشغله زیاد فرصت نمی‌کنم تمام مطالب در کانال‌تان را بخوانم اما می‌خواهم تبریک بگویم به خاطر افزایش مخاطبان. همین‌طور ادامه دهید زنده‌باد ادبیات و داستان ☆☆☆☆☆☆☆☆ " ثبت است بر جریده عالم دوام ما" @herfeyedastan ☆☆☆☆☆☆☆☆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖋 زهرا بابلی مرد نعره می‌کشید و همه چیز را خرد می‌کرد. زن ساکت مانده و با چشمانی خیس او را نگاه می‌کرد. این صحنه بارها تکرار شده بود. دست خودش نبود؛ دکتر گفته بود:《خانم، باید با این قضیه کنار بیای؛ زمان می‌بره تا بیماری همسرتون درمان بشه. متاسفانه اختلال عصبی ایشون از نوع میسوفونیای حاد هستش!》 دست‌های زمخت مرد که از شدت عصبانیت می‌لرزید، سمت زن دراز شد. آیینه از دستش افتاد و ترک برداشت. زن با صورتی کبود و صدایی لرزان، لب جنباند: من همان آیینه‌ام که پیش چشمانت شکست باز اما تکه‌هایش را به هم چسبانده بود. 🟨🟨🟨🟨🟨🟨 حرفه‌داستان @herfeyedastan 🟨🟨🟨🟨🟨🟨
🔍 سوال مخاطب محترم کانال فاطمه: سلام وقت بخیر ببخشید فکر نمیکنید مطالب اخیر کانال همه در ضد حجاب هستند؟ منظورشان این دو متن است: https://eitaa.com/herfeyedastan/1313 متن آینه از هما ایرانپور https://eitaa.com/herfeyedastan/1316 متن آینه از زهرا ملک‌ثابت 🖋🖋🖋🖋🖋🖋 جواب مدیر گروه تشکر می‌کنم که نظرات‌تان را با ما درمیان می‌گذارید به عنوان یک شخص نظرم این است که ضدحجاب نیست. زهرا ملک‌ثابت 🌹🌹🌹🌹🌹 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan 🌹🌹🌹🌹🌹