eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر
563 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
198 ویدیو
100 فایل
اولویتم فعالیت در مجازی است فعلاً
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 "چگونه سالی شیرین و پُربار داشته‌باشیم؟" نویسنده: فاطمه اقبالی به آینه نگاه می کنم هوا تاریک روشن است خوب نمی توانم چهره ام را ببینم. خسته هستم. دیر خوابیدم. هنوز به خواب نیاز دارم. از دیدن چهره خسته و خموده ام در آینه دلم میگیرد همه مشغله ها و کارها را از نظر می گذرانم. خستگی مفرط و بازتاب چهره ام در آینه وا دارم می کند که قید همه چیز را بزنم و دوباره توی رختخواب بخزم... بیدار می شوم آبی به سر و صورتم میزنم. دستی به سر و رویم می کشم. از مقابل آینه که رد می شوم نگاهم به چهره در آینه می افتد. از ان خمودگی خبری نبود. بازتاب اشعه های نور خورشید را که از پشت پرده راهی برای خود باز کرده، در آینه میبینم. صدای آواز پرنده ای، روی شاخه بیرون از پنجره، مرا ترغیب می کند که پرده را کنار بزنم. شکوفه های بهاری و برگ های سبز روشن چشمانم را پر نور می کند. چای میریزم و می نشینم کنار پنجره و به فکر فرو میروم آن چهره که صبح تاریک روشن در آینه دیدم و این چهره که حالا می بینم، از زمین تا آسمان متفاوت است. انرژی بی حدی برای سر و سامان دادن به کارهایم دارم. اما صبح خسته بودم. این همه تفاوت از چیست؟این سوال در ذهنم تکرار میشود. ذهن خسته من در آینه چیزی دید که بعد از خواب از ان خبری نبود. من همانم. هیچ تغییری نکرده ام... تفاوت در نوع دیدن من است. اگر تمرین کنم بهتر ببینم، بهتر زندگی خواهم کرد. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹 "چگونه سالی شیرین و پربار داشته باشیم؟" نویسنده: پروین جاویدنیا پنجره را باز میکنم و بهار به رویم لبخند می زند. طراوت هوا و بوی خوش شکوفه ها درونم را پر از انگیزه میکند. انگیزه برای شروعی دوباره ، سال و روز و لحظه هایی نو. سرشار از حال خوب می شوم و به فردا می اندیشم. با خود میگویم امسال را باید با انرژی مضاعفی آغاز کنم و نگذارم تنبلی و رخوت به وجودم رخنه کند. همیشه مشکلات و موانع بوده اند و اصلا زندگی بدون سختی معنایی ندارد. پس باید از مشکلات نهراسید و توکل کرد که قله ها با قدم های آغازین فتح شده اند و کارهایی که به نظر سخت و غیر ممکن به نظر رسیده اند گام به گام و آرام آرام به سرانجام رسیده اند. دست به قلم میشوم برای برنامه‌ریزی و نوشتن برنامه‌های پیش رو. دقایقی بعد دفتر را می‌بندم و خودم را به چایی تازه دم مهمان میکنم و با شادی درونی وصف ناپذیری از لحظاتم لذت میبرم. راستی بهار با روزهای نو و زیبایی بی نظیرش چه مستانه جولان میدهد به روی زمین و خورشید چه همدلانه همراهی اش می کند در این عاشقانه ی ناب و بی همتا. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹 " چگونه سالی شیرین و پُربار داشته‌باشیم؟" نویسنده: مهدیه افروزیان گاهی درمیان تمام حادثه ها به دنبال نوری هستیم تا چشمان امیدوارمان را به آن خیره کنیم ، گاهی امید لازم است تا برای لحظه ای خود را به دست پروردگار مان بسپاریم ، هر سال با امیدی دوباره سفره هفت سین را قطعه قطعه کنار هم میچینیم و ماهی های قرمز را با لبخندی که پارسال نصیب ماهی های دیگری بود در تنگ بلورین می اندازیم و با چشمان امید به آینه نگاه میکنیم و آرام زیر لب دوبیتی از حافظ را به زبان می آوریم ، چقدر زیباست سالی که با امید آغاز شود و چه زیبا تر که این امید را با نخی به ایمانمان ببندیم تا همیشه با هم باشند شاید باید سالمان را اینگونه بنامیم " امیدی که با ایمان گره خورد و سالمان را ساخت " زیباست جملاتی که با امید نوشته میشوند ، سالم را با تو آغاز میکنم ، با امید ، با ایمان و با شادی که این دو نصیبمان کرده اند ...... ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹 " چگونه سالی شیرین و پُربار داشته باشیم؟: نویسنده: ملیحه جوریزی شیرازی حدود سه ماهی می شد که با تمایل خودم وبدون در خواست کسی، مراقبت پرستاری از مادر شوهرم، که مادر شهید هم بودند را بر عهده گرفته بودم. وبین لذت بردن از برخی فرصت ها و سهیم شدن در کار ثواب، دومی را انتخاب کرده بودم. به همین دلیل از شرکت در انجمن ها و سرودن اشعار جدید، باز مانده بودم وفرصت نوشتن نداشتم. با این حال بودنمان امسال در کنار مادر جان، آن هم پای سفره ی هفت سین، حال خوب وانرژی مضاعفی داشت. وندایی از درونم بانگ میزد که امسال سال توست. چه رسد بر این که تقارن هم پیدا کرده بود با بهار قرآن. از طرفی من روزهای دوشنبه وسه شنبه را، که با ذکر یا قاضی الحا جات و ذکر یا ارحم الراحمین شروع می شد را خیلی دوست داشتم. چون برایم نشانه ای بود از بر آوردن حاجاتم ومهربانی های خداوند. پس با تمام وجودبعد از اعلام تحویل سال، مانند همیشه، قرآن را بوسیدم وروی سر گذاشتم و با تبریک سال نو به عزیزانم، با دلی پر امید در خیالم به افق های آینده ای روشن خیره شدم. تصمیم خود را گرفته بودم و می خواستم امسال به هر قیمتی شده دوباره نوشتن را که همیشه جزء علایقم بود، ادامه دهم. در این اندیشه بودم که هم زمان سخنان حضرت آقا هم از تلویزیون پخش شد وبا نوای یا مقلب ال قلوب والابصار، یا محول الحول الاحوال، حالم را عوض کرد، قلبم با حس فرح بخش تری در سینه می طپید، مروارید اشک هایم بی اختیار، سرازیر می شدند. آن لحظه برایم مسجّل شد، خوشبختی نزدیک است. ومن که آغاز بهار خود به تنهایی برایم همیشه، نشانه ای از تحوّلی دیگر داشت، با شنیدن سخن های امید بخش حضرت آقا شادی ام دوچندان شد و آن گاه لحظه ای خود را در حاله ای از سعادتمندی یافتم وتصمیم گرفتم نوشتن را از همان لحظه با شوقی وافر شروع کنم تا پایانی شور انگیز داشته باشم. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹"چگونه سالی شیرین و پُربار داشته‌ باشیم؟" نویسنده: فاطمه سادات زارع می‌خواهم درخت باشم. گاهی گوش نداشته باشی و کار خودت را بکنی هم بد نیست. سر موقع شکوفه بزنی و برگ بدهی و منتظر بمانی میوه بدهی و کسی هم کنارت نباشد که یک بند آیه یاس بخواند آخرش که چه، اگر سرما بزند شکوفه هایت بریزد میوه ات خراب باشد اگر آب نخوری خشک شوی و هزار اما اگر دیگر. یا کسی نباشد مدام تحقیرت کند که بفرما، درختان در فلان جا انبه و موز و کیوی می‌دهند توهم برای ما آلو می‌آوری آلو هم شد میوه، جز نفخ چه چیز آید بشریت می‌کنی. همین اول سالی می‌گویم می‌خواهم درخت باشم. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹 "چگونه سالی شیرین و پُربار داشته‌باشیم؟" نویسنده: مینا پدر هفت سین‌مان که با حمد و صلوات جمع میشد دیگر عیدهم تمام میشد..اصلا عید تا جایی عید بود که بوی نوئی میداد که همه چیز دست نخورده و‌تا نشده بود..از لباسهای نو گرفته تا اسکناسهای تانخورده و حتی زنده ماندن آن ماهی های دم قرمزی..ولی امان از روزی که غافل میشدیم و یکی شان دست از شیطنت برمی‌داشت و به هوای اینکه خستگی از تن درکند روی آب برای خودش دراز میکشید..آخ آخ..خوابیدن او همانا و اشکهای سرازیر شده من و تمام شدن عید هم همانا...حالا سالهاست آن عیدها تمام شده است ولی هنوز دلم پیش همان ماهی هاییست که به قول پدرم بلابرچین‌خانه مان بودند همانهاییکه به خیال خودشان خوابیدند ولی جان دادند تا ما عیدمان و سالمان دست نخورده و شیرین بماند. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹 "چگونه سالی شیرین و پُربار داشته باشیم؟" نویسنده: زهرا ملک‌ثابت نباید برنجیم از ریزش برگهای پائیزی. هر برگ خشک و بی جانی که ریخت، جایش نوبرگی سبز می‌روید. برگهای سبز می‌درخشند و طراوات می‌دهند. کدام برگ خشک و خمیده‌ای می‌تواند، کار برگ سبز را بکند؟! تو اصلی. ریشه در زمین داری. تو محکم و برجایی. خوبی‌ها و زیبایی‌ها را برخود برویان و زشتی‌ها و بدی‌ها را فروبریز. شاخه‌های اضافی را باید بُرنده و تیز بزنی هرچند ناخوشایند است. باید و نبایدها تو را پُربار می‌کند، هرچند به نظر جمله‌ی شیرینی نیست. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹 "چگونه سالی شیرین و پُربار داشته باشیم؟" نویسنده: زهره باغستانی سال تحویل شد. این را از صدای ترقه هایی که بچه های شوخ چشم یا پیران دل زنده باشعله کبریتی به هوا پراندند فهمیدم. تقدیر بعد از هجده سال، چند ساعت مانده به سال تحویل،کلیدی به دستم داد تا به قفل خانه ای بیندازم که هنوز بوی سیب سرخ و طراوت سبزه عیدش را از در و دیوارش استشمام می کنم. خانه ای که تا نگاه به حیاطش انداختم ، دو تا کفتر چاهی روی طناب با دیدنم هول نشدند و نپریدند. شاید پدرو مادر خبرشان کرده بودند که سر سال تحویل این مهمان های دعوت نشده را تنها نگذارند. شاید هم خودشان بودند که دمی از بهشت اجازه مرخصی گرفته بودند. دخترم موهای مشکی اش را مثل حریری لطیف روی بالش ریخته بود و پسرم در دنیای کودکانه شاید خواب داشتن یک لوگوی خفن دیگر می دید. مشغله روز آخر سال طاقت بیدار ماندن وخداحافظی با سالی که دیگه توی قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود را از آنها ربوده بود. خواب خواب بودند. اما من در اتاقی که کودکی هایم در آن هزار بار جلوی آینه قدیش خندیده بودم، رقصیده بودم، با چادر سفید مادر عروس شده بودم و باخود در آینه ام قهر و آشتی کرده بودم، نشسته ام. این بار چند ترقه نورافشان آسمان حیاط را روشن کرد و از خواب پراندشان. دخترم نیم خیز شد. _«مامان سال تحویل شد؟» _«بله مادر» _«پس مبارکه! مامان من تشنمه» پسرم انگار قُل دیگر او باشد بیدار شد. _« از من هم مبارک باشه مامان، من هم تشنمه.» به آشپزخانه رفتم دو لیوان آب آوردم. تا ته لیوان را با لذت سرکشیدند.انگار شربتی گوارا خورده باشند.دوباره مست خواب بهار شدند. در دل گفتم امسال به جای، چای داغ و شیرینی در اولین گام از بهار به شما لیوان آبی دادم دلبندانم، همیشه پیران قدیم می گفتند، آب روشنیست. از خدا می خواهم قطره قطره آن بشوید هرآن چه که بر دلتان سنگینی کرده و مهریه زهرا که مایه برکت است،متبرک کند سال و حالتان. کفترهای چاهی..! عیدی گوارایی بود. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹 "چگونه سالی شیرین وپُربار داشته باشیم؟" نویسنده : زهرا غفاری نگاهم بر سفره ای ثابت مانده است, که نمادی از عشق است.سفره ی هفت سین ما سرشار ازمحبت و دوستی است.امسال سفره ام را با ناتوانی وبی حوصلگی چیدم . اما چیدم.درست در اخرین لحظه های سالی که گذشت.روزهای سخت وبحرانی بیماری هایم را,با تولد سفره ی هفت سین سال جدید جبران نمودم. می خواهم ,اما,امسال راپر بار تر از قبل احیا کنم.می خواهم زندگی را از نو بسازم.می خواهم بهارم را. که نه , سالم راپر بار تر نمایم. بیماری هایم را مهار کنم وبیشتر بنویسم واندیشه های سبزم را بارورتر کنم. در دامان طبیعت قدم بزنم وبوی پونه هارا استنشاق کنم.انگشتان نوازشگرم را بر سر گل های شقایق وبابونه ها بکشم. می خواهم بیماری هارا شکست دهم وزندگی را متولد شوم و غزل غزل ترانه سر دهم. می خواهم بسرایم و بنویسم و مهربانی را جوانه بزنم. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹 " چگونه سالی شیرین و پُربار داشته‌باشیم؟" نویسنده: فاطمه اقبالی کم کم آسمان ابری می شود ابر ها بیشتر و بیشتر می شوند نسیم تبدیل به تندباد می شود. شاخه های درختان تکان می خورد محکم و محکم تر. نزدیک بهار است و شاخه ها به شکوفه نشسته اند. هراس اینکه تا صبح روی شاخه نماند دلم را بی قرار کرده است. حس می کنم شکوفه ها شب سختی را پشت سر می گذارند. آیا سرما و باد شدید آنها را از پا در نخواهد آورد. امشب را اگر بتوانند به سلامت سپری کنند روزی به بار خواهند نشست. نگران به رختخواب میخزم. پتویم را روی سرم می کشم و آرزو می کنم ای کاش صبح ان ها را با وضعیت خوبی ببینم. ای کاش تا صبح دوام بیاورند ...صدای پر زدن و آواز خواندن پرنده ها پشت شیشه های پنجره خواب را از چشمان من می رباید. برمی‌خیزم نگاهی به آسمان نیمه ابری و اشعه های خورشید تابان، یادم می آورند که دیشب، شب سرد و سختی برای شکوفه ها بود. پشت پنجره می روم تا آنها را ببینم بعضی افتاده اند. بعضی سرما را تاب نیاورده اند و خشکیده اند. بعضی انگار محکم دو دستی شاخه درخت را چسبیده‌اند، سرسخت و مقاوم. باد و سرما را تحمل کرده اند و امروز زیر اشعه های خورشید دلربایی می کنند با خود می اندیشم. فردا از آن کسانیست که در تندباد و حوادث و سردی های روزگار دست توکلشان دو دستی درخت امید به خدا را بچسبد. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹 "چگونه سالی شرین و پربار داشته باشیم؟" نویسنده: منصوره صنعتی لبخند بر چهره ام نقش می بندد وقتی کلمه شیرین را می بینم بی اختیار قاب شیرینی نوروز در ذهنم خودنمایی می کند سالی پر از قطاب و باقلوا و لوز بید مشک چه سالی بشود امسال ، اما اگر بخواهیم پربارش کنیم باید این شیرینی ها را بسوزانیم و کالری بشود در بازوان و نیروی محرکه ای در عضلات بدن و فسفری برای مغز تا شاید ایده ای از آن تراوش شود و با کمک دیگر اعضا کاری کند کارستان ، والا بیماری دیابت شود و مایه ی درد سر صاحبش . گذشته از شوخی زمانه همان است که انسان بدان نگاه کند . نیمه پر لیوان را ببینی آبی برای خوردن داری و امیدی برای فردا و دیدن نیمه خالی لیوان شکست است و تشنگی و نا امیدی . لیوان همان زندگی است داشته ها را باید دید تا به کمک همان پیشرفت کرد و ادامه داد . و همین است کلید داشتن سالی شیرین و پربار . داشتن امید و تلاش برای آینده ای روشن و سبز با حضور مولا ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d
🌹"چگونه سالی شیرین و پُربار داشته باشیم؟" نویسنده: فاطمه سادات زارع داشت یزدی بودنمان به باد می‌رفت که خدا به دادمان رسید! از نشانه¬های یزدی بودن چند چیز است که این چیزها روی هم یک یزدی اصیل را پدید می‌آورد. اول، چایی نبات؛ یکی از داروهای اساسی و اصیل خانگی که با انداختن نبات در لیوان تا پر شدن آن و سپس پر کردن جاهای خالی با چای صورت می‌پذیرد. این یکی به مدد گرانی شکر چمدان بسته و دست قهوه یزدی را که شیرینی اش بر تلخی آن می‌چربد را گرفته و راهی شدند و در راه چهار لوز و پنج لوز و قطاب و پشمک را هم صدا زدند و حاجی حاجی مکه. از این که بگذریم رایحه هل؛ -همان دانه سبزهای خوشبو هم که در شیرینی و قهوه یزدی خودی نشان می‌داد- به واسطه گرانی دوتاپا نداشته، دوتا بال را از نمی‌دانم کی و کِی گرفت و پر زد و رفت که رفت و رفتیم دوم؛ سر شولی¬خوری و دورهمی‌هایِ در همسایگی‌مان یا روضه‌های خانگی، که این کرونا آمد و درش را تخته کرد و البته یک آبی هم سر شیرینی‌های حاجی خلیفه ریخت که کسی جرات خریدن را نه تنها به واسطه گرانی که با همین ادا اطوارهای بهداشتی¬اش نداشت. سوم؛ کوچه های آشتی کنان را که آسفالت کردند و دوچرخه هایش را یک باک بنزین اضافه کردند و اسمش را موتور گذاشتند هوا را خراب کردند و جان جوان مردم را بی ارزش. چهارم؛ قنات‌ که با تکنولوژی حفر چاه عمیق گلاویز است و قناعت هم دارد با چشم و هم چشمی های علاوه‌تر توی سرمی‌زند و در هرچه عروسی است را بسته‌! البته تا اینجا هستم بپرسم چند تا قوری باید جهاز بدهند نه اصلا یک چیز دیگر کتری¬قوری و چای‌ساز و سماوربرقی و گازی کافی است یا منقل و کتریِ¬مسی هم باید بدهند تا عرضم تمام شود بی زحمت شما بفرمائید که مهم است و فراموش می‌شود و مایه خواریِ عروس پیش خانواده داماد! داشتیم کلا موجودیتمان را از دست می‌دادیم که دست‌مریزاد، چهارتا بچه‌ی نانِ حلال¬خور، واکسن ساختند و نجات‌مان دادند کاش واکسنِ مسائل فرهنگی و اقتصادیمان را هم بسازند تا در این بهار به اصل خود باز گردیم. دستشان درد نکند لااقل حالا قدر هم را بهتر می‌دانیم و رفت و آمدها بیشتر شده و عجب در بهار شولی می‌چسبد. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❎️ کپی بدون ذکر نام نویسنده و کانال "حرفه‌داستان" مجاز نیست ❎️ https://eitaa.com/joinchat/2199322957C1c653d496d