💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_شصت_و_یکم
بی رحم نبود ؟
نبود که اینجور زندگیم رو به هم زد ؟
انگار با دستاي خودش زنده به گورم کرد .
به ماشین که رسیدیم با خشم در جلو رو برام باز کرد و بدون اینکه
منتظر سوار شدنم باشه ، ماشین رو دور زد .
بدون نگاه بهم ، در رو باز کرد و زودتر از من سوار شد .
اروم نشستم .
باز هم بی حرف .
باز هم با ترس .
می زد تو گوشم ؟ .. شاید .
دیگه تو مکان عمومی نبودیم .
می تونست به راحتی عکس العمل نشون بده .
با حرص سوئیچ رو داخل جاش فرو کرد و بعد هم کمربندش رو بست .
پاش رو گذاشت رو کالچ و دنده رو خالص کرد .
انقدر حرص تو رفتارش قابل حس بود که نمی تونستم چشم از
کاراش بردارم .
سوئیچ رو نیم دور چرخوند .
اما انگار حرصی که سر سوئیچ و
ماشین خالی کرد ، براش کم بود که سرش رو کمی به سمتم چرخوند .
انگشت اشاره ش رو بالا آورد و گفت .
امیرمهدي – فقط کافیه بگین هر چی گفت دروغ بوده .
انقدر به راست گوییتون اعتماد دارم که هیچ توضیحی درباره ش نخوام .
حتی دلیل اون حرفا رو .
همینجا هم چالش می کنم هر چی شنیدم
رو .
صداش جدي بود و خشک .
دور از امیرمهدي اي که من میشناختم .
واقعاً خودش بود ؟
من چه جوابی داشتم بدم ؟
دروغ میگفتم و همین اعتمادش به راستگویم رو هم زیر سوال می بردم ؟
بت مارال براي امیرمهدي شکسته بود ، دیگه نیاز نبود خودم
بیشتر از این خردش کنم .
پس سکوتم بهترین جواب بود .
سر به زیر سکوت کردم و تو دلم حسرت خوردم که کاش اون لحظه آخر دنیا بود !
که دیگه هیچ زمانی رو در
پی نداشت براي تحمل این شرایط .
سکوتم رو که دید با خشم ، ماشین رو روشن کرد و با سرعت حرکت کرد .
خیلی زود دنده ي یک ماشین شد دو ، و پشت سرش شد سه ... شد
چهار ... و عقربه ي سرعت سنج ماشین لحظه به لحظه بالاتر رفت .
کمی تو خودم جمع شدم .
نه از ترس که از سرعتی که براي جدا
شدنمون از هم خرج می کرد .
انقدر براش غیر قابل تحمل شده
بودم ؟
سرعت براي زودتر جدا شدنمون نشون میداد که ممکنه وصلی
در پی نداشته باشه .
جلوي در خونه مون که رسید با شدت ترمز گرفت .
و بدون حرفی خیره شد به رو به روش ....
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_شصت_و_دوم
جلوي در خونه مون که رسید با شدت ترمز گرفت .
و بدون حرفی خیره شد به رو به روش .
هنوز در سکوت بودم .
و نمی دونستم براي پیاده شدن باید بگم "
خداحافظ " ؟
جوابم رو می داد ؟
مردد دست بردم سمت دستگیره .
که شاید خودش با گفتن " به
سلامت " یا یه " هري " از سر خشم بهم
بفهمونه همه چیز راحت تر از خوردن یه لیوان آب به آخر رسیده.
اما حرفش چیزي بود غیر از اونچه که تصور داشتم .
امیرمهدي – روزه ي سکوت گرفتین ؟
برگشتم و نگاهش کردم .
سکوتم رو نمی خواست .
با اینکه حرفش رو پر حرص گفته بود ،
جواب دادم .
من – واژه هاي ذهنم ردیف نمی شه !
روش رو برگردوند .
کاش اینبار هم می تونست گذشت کنه . مثل دفعات قبل .
شاید بدعادت شده بودم از بس در مقابل هر حرفی کوتاه اومده بود !
شاید هم اینبار همه چیز فرق داشت .
تکیه دادم به پشتی صندلیم .
آروم گفتم .
من – حوا هم گناه کرد .
ولی آدم تنهاش نذاشت .
برگشت و نگاهم کرد .و خیلی سریع و خشک گفت .
امیرمهدي – من پیغمبر نیستم !
سکوت کردم .
حرفش به اندازه ي کافی قابل فهم بود که تعبیرش نشون دهنده ي فرق داشتن اوضاع این دفعه بود .
چشماش رو کمی تنگ کرد .
امیرمهدي – چه انتظاري دارین ؟
انتظار ؟ .... دلم معجزه می خواست . از همونایی که هر بار یه
جورایی نذاشته بود حلقه ي اتصالمون قطع بشه .
گرچه که اینبار گویی کارد تیزي به طناب قطور ارتباطمون خورده بود .
کاملا ً معلوم بود که نمی خواد کوتاه بیاد . کاملا ً معلوم بود این تو بمیري از اون تو بمیري ها نیست .
که یه بار جستی ملخک ، دوبار جستی ملخک ؛ دفعه ي سوم تو مشتی
ملخک .
لبخند زدم ، تلخ ...... تلخ
تلخ ...
معجزه هاي خدا تموم شده بود .
من ندانسته همه رو خرج کرده
بودم و حالا با دست خالی کاري از پیش نمیبردم .
سري به طرفین تکون دادم .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سلام_مولایمن
🌸ای که بی نور جمالت نیست
عالم را فروغی
تا به کی در ظلّ امر غیبت
کبری نهانی
پرده بردار از رُخ و ما مردگان
را جان ببخشا
ای که قلب عالم امکانی و
جان جهانی
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
سلااااااااااااااام رفقا جان 🤚☺️
صبحتون بخیر
روزتون سرشار از اتفاقای قشنگ
لبتون خندون دلتون شاااااااد 😍
@heyatjame_dokhtranhajgasem
غار بره زرد
غار بره زرد که با نامهای کنا تاریکه و کنا نام نیز شناخته میشود، با ابعادی عظیم، از جاهای دیدنی ایلام در ارتفاعات کوه سیوان است. ارتفاعات سیوان در ۳۵ کیلومتری مسیر ایلام-درهشهر و در نزدیکی روستای پاکل قرار دارد.
#ایلام
#غار_بره_زرد
#ایران_زیبا🇮🇷
#گردشگری_مجازی😍
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#اطلاعیه
🔰مراسم تجمع و راهپیمایی
✊حمایت جهانی از کودکان مظلوم فلسطین
🚨زمان: شنبه ۲۷ آبان۱۴۰۲ در سراسر کشور
در راستای ادامه پویش جهانی #فریاد_عروسک_ها
🇵🇸شرف همپاست با درد فلسطین🩸
✊همزمان با سراسر کشور ، اجتماع مردمی دارالمومنین کاشان
در حمایت از کودکان مظلوم غزه🇵🇸
⏱شنبه ۲۷ آبان ماه ساعت ۱۵
⛲میدان ۱۵ خرداد کاشان
‹💠⃟🇮🇷› https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
گُفـت:
+میدونۍچرٰامیگیمرِفیقشَھید..!؟
-خیلۍکمَڪتمیکُنِہ..🤔!'
+بَراۍاِینڪہرِفیقرویرفیق
اثَرمیزارِھシ✋🏻!'
مَعرِفَتبِھخَرجمیدهوَ
یہࢪوزبـِہرَسـمِرِفٰاقَتمیبَرَتت
پـیشخودش!
#شهیدانه
⊰᯽⊱┈╌❊♥❊╌┈⊰᯽⊱
『 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
#تلنگراته
حداقلکاریکه
امروزمیشهانجامداد
براثباتانتظارمون..'
برااومدنمهدیزهرا..'
اینهکهیهامروزُگناهکمترکنیم..!!🚶🏻♂
-هزینه..؛
پاگذاشتنرونفسسرکش.."
ــ|🌙
-نتیجهعمل..؛
«لبخندرضایتمهدیزهرا..!!🙂»
میارزهبهلبخندیکهمیاد
روچهرهمبارکمولامون.."☝️🏻
امروزیهگناهکمترکنیم!
⊰᯽⊱┈╌❊♥❊╌┈⊰᯽⊱
『 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem