eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸ای که بی نور جمالت نیست عالم را فروغی تا به کی در ظلّ امر غیبت کبری نهانی پرده بردار از رُخ و ما مردگان را جان ببخشا ای که قلب عالم امکانی و جان جهانی الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ سلااااااااااااااام رفقا جان 🤚☺️ صبحتون بخیر روزتون سرشار از اتفاقای قشنگ لبتون خندون دلتون شاااااااد 😍 @heyatjame_dokhtranhajgasem
غار بره زرد غار بره زرد که با نام‌های کنا تاریکه و کنا نام نیز شناخته می‌شود، با ابعادی عظیم، از جاهای دیدنی ایلام در ارتفاعات کوه سیوان است. ارتفاعات سیوان در ۳۵ کیلومتری مسیر ایلام-دره‌شهر و در نزدیکی روستای پاکل قرار دارد. 🇮🇷 😍 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
🔰مراسم تجمع و راهپیمایی ✊حمایت جهانی از کودکان مظلوم فلسطین 🚨زمان: شنبه ۲۷ آبان۱۴۰۲ در سراسر کشور در راستای ادامه پویش جهانی 🇵🇸شرف همپاست با درد فلسطین🩸 ✊همزمان با سراسر کشور ، اجتماع مردمی دارالمومنین کاشان در حمایت از کودکان مظلوم غزه🇵🇸 ⏱شنبه ۲۷ آبان ماه ساعت ۱۵ ⛲میدان ۱۵ خرداد کاشان ‹💠⃟🇮🇷› https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گُفـت: +میدونۍچرٰامیگیم‌رِفیق‌شَھید..!؟ -خیلۍکمَڪت‌میکُنِہ..🤔!' +بَراۍاِینڪہ‌رِفیق‌روی‌رفیق‌ اثَرمیزارِھシ✋🏻!' مَعرِفَت‌بِھ‌خَرج‌میده‌وَ یہ‌ࢪوزبـِہ‌رَسـمِ‌رِفٰاقَت‌میبَرَتت پـیش‌خودش! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⊰‌᯽⊱┈╌❊‌‌♥❊╌┈⊰᯽⊱ 『 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
حداقل‌کاری‌‌که‌ امروز‌میشه‌انجام‌داد براثبات‌انتظارمون‌..' برااومدن‌مهدی‌زهرا..' اینه‌که‌یه‌امروزُگناه‌کمتر‌کنیم..!!🚶🏻‍♂ -هزینه..؛ پاگذاشتن‌رونفس‌سرکش.." ــ|🌙 -نتیجه‌عمل..؛ «لبخند‌رضایت‌مهدی‌زهرا..!!🙂» می‌ارزه‌به‌لبخند‌ی‌که‌میاد‌ روچهره‌مبارک‌مولامون.."☝️🏻 امروزیه‌گناه‌کمتر‌کنیم‌! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⊰‌᯽⊱┈╌❊‌‌♥❊╌┈⊰᯽⊱ 『 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 .. معجزه هاي خدا تموم شده بود . من ندانسته همه رو خرج کرده بودم و حالا با دست خالی کاري از پیش نمیبردم . سري به طرفین تکون دادم . من – هیچی . هیچ انتظاري ندارم . وقتی خدا از گناه بنده ش نمیگذره بنده ي خدا جاي خود داره . و دست بردم و سریع در رو باز کردم و پیاده شدم . این همون انتهاي ترسناك قصه ها بود . همون پارگی شاهرگ حیات . با پاهاي لرزون به طرف خونه رفتم و نگاهش رو پشت سر گذاشتم . دسته کلیدم رو در اوردم و در رو باز کردم . هنوز پا داخل حیاط نذاشته صداي امیرمهدي باعث شد مکث کنم . امیرمهدي – بازم فکرام رو میکنم ببینم میتونم کنار بیام یانه؟ و بعد صداي کنده شدن ماشین نشون داد نخواست بمونه تا من حرفی بزنم . اگه به هم نمی رسیم تو با تمام من برو ... همین براي من بسه که آرزو کنم تو رو ..... چی به روزم اومده بود ؟ منی که می خواستم زندگی اي با امیرمهدي بسازم که از عشق و احترام لبریز باشه و همه رو انگشت به دهن نگه داره ، حال خودم از بازي روزگار انگشت به دهن مونده بودم ! شده بودم مثل میوه هاي آفت زده . یا اون درختی که در اثر هجوم باد نزدیکه به خم شدن و شکستن . مثل باد سرد پاییز ، غم لعنتی به من زد ........ حتی باغبون نفهمید ، که چه آفتی به من زد ..... وارد خونه که شدم ، از تعجب زود برگشتنم ؛ رضوان و مهرداد اومدن تو هال و مامان کنار چهارچوب در اشپزخونه ایستاد . چهره ي بی حس و مطمئناً رنگ پریده ام نشون می داد حال زارم رو . رضوان با شک پرسید . رضوان - چرا زود برگشتی ؟ ایستادم و نگاهم رو بین چشماي منتظرشون چرخ دادم برای اولین بار بود که از ته دل آرزو داشتم ؛ دروغ بگم . دروغ بگم که کاخ آرزوهاي اونا مثل من آوار نشه رو سرشون . همین که من زیر تل آوار نفسام به خس خس افتاده بودم ؛ کافی بود . اما دهنم به دروغ باز نشد . زبونم نچرخید و یاریم نکرد . انگار به فرمان من نبود 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 اما دهنم به دروغ باز نشد . زبونم نچرخید و یاریم نکرد . انگار به فرمان من نبود . باز نگاهم بین صورت هاي نگرانشون چرخید . باید چیکار می کردم ؟ باید مثل گذشته شروع می کردم به گریه ؟ یا خودم رو تو اتاقم حبس می کردم و زانوي غم بغل می گرفتم ؟ می رفتم و بدون توجه به پل هاي خراب پشت سرم ، غش و ضعف می کردم و حسرت ساعاتی رو می خوردم که قدر ندونستم ؟ یا بر می گشتم و با دست هام اون تَل آوار رو دونه به دونه کنار هم این می چیدم و درستش می کردم ؟ که واقعاً کار از دستم بر می اومد ؟ یا اینکه با بتن و تیرآهن جدید ، روي اون آوارها ، سازه ي جدیدبنا می کردم ؟ مونده مونده بودم الان وقت شکستنه یا ساختن ؟ یا تحمل اوضاعی که شاید با گذشت زمان کمرنگ شه و نا پدید ؟ اصلا ً دوري از امیرمهدي کم رنگ می شد ؟ یا من می خواستم بابه ذهن آوردنش ، خودم رو دلداري بدم ؟ چقدر حرف داشتم بهشون بزنم و در عوض ایستاده بودم و غرق بودم بین ساختن و نساختن ! این تردید به قدري قوي بود که نذاشت بشکنم . انگار کسی تو سرم بانگ می زد که " بایست و تاوان بده، تاوان سهل انگاري و خامی کردنت رو " شونه اي بالا انداختم ! وقتی نه راه پس داري و نه راه پیش باید چیکار کنی ؟ جز اینکه بمونی و ببینی مرگ آرزوهات رو ؟ مهرداد – می گی چی شده یا نه ؟ نگاهش کردم . من رو از دنیاي جهنمی بین تردیدها ، از لا به لای تاریک محض ؛ با عصبانیت بیرون کشیده بود . اخمش زیاد بود . فهمیده بود باز هم گره افتاده تو زندگیم ؟ براي اینکه دنیاي ویرون من نابودشون نکنه . براي اینکه بیش از این نشم سردرگمی لحظه به لحظه ي نگرانیشون لب باز کردم . با گفتن اولین واژه ها حس کردم زمین دهن باز کرد و من به قعر جهنم فرو رفتم . من – پویا اومد و رابطه مون رو براي امیرمهدي باز کرد . بی اختیار دستم شل شد و کیف از دستم افتاد . تنها عکس العملم به حجم سنگین حرفی که زده بودم همین بود . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem