eitaa logo
هزار مناره
104 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
585 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریزان محمدی کلاس نهم b
آلین زندی کلاس نهم b
حجاب و عفاف
حجاب و عفاف
هدایت شده از هزار مناره
1جدول.pdf
250.7K
سلام جدول داریم چه جدولی😀 مناسبتی و آسون و جایزه دار😍 فقط کافیه جواب های درست رو بعد از چینش در قالب اسکرین شات با اسم خودتون برامون بفرستین تا ما هم جایزه های خوب و نفیس تقدیمتون کنیم ممنون از همراهیتون
هدایت شده از هزار مناره
جدول.docx
28.1K
سلام جدول داریم چه جدولی😀 مناسبتی و آسون و جایزه دار😍 فقط کافیه جواب های درست رو بعد از چینش در قالب اسکرین شات با اسم خودتون برامون بفرستین تا ما هم جایزه های خوب و نفیس تقدیمتون کنیم ممنون از همراهیتون
هدایت شده از هزار مناره
جدول3.pdf
303.8K
سلام جدول داریم چه جدولی😀 مناسبتی و آسون و جایزه دار😍 فقط کافیه جواب های درست رو بعد از چینش در قالب اسکرین شات با اسم خودتون برامون بفرستین تا ما هم جایزه های خوب و نفیس تقدیمتون کنیم ممنون از همراهیتون
اذان در دل میدان جنگ مطلب زیر طنز نیست ولی خیلی با حاله دلم نیومد نخونید نزدیک اذان صبح بود.توی جلسه هر طرحی برای تصرف تپه می دادیم به نتیجه نمی رسید. ابراهیم رفت نزدیک تپه، رو به قبله ایستاد و با صدای بلند اذان گفت. هر چه گفتیم:"نگو! می زننت!" فایده ای نداشت.آخرای اذان بود که تیر به گلویش خورد و او را مجروح کرد. هوا که روشن شد هیجده عراقی به سمت ما آمدند و تسلیم شدند. فرمانده آن ها هم بود؛ در حین بازجویی گفت:" آن هایی را که نمی خواستند تسلیم شوند، فرستادم عقب؛ پشت تپه هیچ کس نیست". پرسیدم:چرا؟ گفت:" به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستید و برای حفظ اسلام باید به ایران حمله کنیم.باور کنیم ما هم مثل شما شیعه هستیم؛ وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب می خورند و اهل نماز نیستند؛ در جنگیدن با شما تردید می کردیم.اما امروز صبح وقتی صدای اذان رزمنده شما رو شنیدم که با صدای بلند نام امیرالمومنین _علیه السلام_ رو آورد، با خودم گفتم:داری با برادرای خودت می جنگی؛نکنه مثل ماجرای کربلا...". دیگه گریه امان صحبت به او نداد . دقایقی بعد ادامه داد:"برای همین تصمیم گرفتم تسلیم بشم و بار گناهم رو سنگین تر نکنم، حالا خواهش می کنم بگو موذن زنده است یا نه؟" گفتم:"آره زنده است". تمام هیجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم رو بوسیدند.