#طنز_جبهه
آقای زورو (zorro)
جثه ریزی داشت و مثل همه بسیجی ها خوش سیما بود و خوش مَشرَب. فقط یک کمی بیشتر از بقیه شوخی میکرد. نه اینکه مایه تمسخر دیگران شود، کهاصلاً این حرف ها توی جبهه معنا نداشت. سعی میکرد دل مؤمنان خدا را شادکند.
از روزی که آمد، اتفاقات عجیبی در اردوگاه تخریب افتاد. لباس های نیروها که خاکی بود و در کنار ساکهای شان افتاده بود، شبانه شسته میشد وصبح روی طناب وسط اردوگاه خشک شده بود. ظرف غذای بچهها هر دو، سه تا دسته، نیمههای شب خود به خود شسته میشد. هر پوتینی که شببیرون از چادر میماند، صبح واکس خورده و برّاق جلوی چادر قرار داشت...
او که از همه کوچکتر و شوختر بود، وقتی این اتفاقات جالب را میدید، میخندید و میگفت:" بابا این کیه که شب ها زورو بازی در میآره و لباس بچهها و ظرف غذا را میشوره؟"
و گاهی هم میگفت: "آقای زورو، لطف کنه و امشب لباس های منم بشوره وپوتین هام رو هم واکس بزنه."
بعد از عملیات، وقتی "علی قزلباش" شهید شد، یکی از بچهها با گریه گفت:" بچهها یادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره میکرد؟ زورو خودش بود و به من قسم داده بود که به کسی نگم."
#روز_ملی_راهیان_نور
📍 روز ۲۰ اسفند ماه به مناسبت نخستین حضور رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای در راهیان نور به «روز ملی راهیان نور» نامگذاری شدهاست.
#خاطره_بازی
بچههای مشهد داوطلب اعزام به خط مقدم
ظریف بعد از اینکه به پادگان مریوان میرود بعد از گذراندن سلسله مراتب روز بعد به خط مقدم اعزام میشود: «زمانی که صحبت از اعزام به خط مقدم، آن هم در خاک عراق و منطقهای به نام شیخ لطیف به میان آمد، تمام بچههایی که از مشهد آمده بودند گفتند که داوطلب اعزام هستند، چون دوست نداشتند در پادگان بمانند و با این هدف در زمان جنگ به سربازی آمده بودند که بتوانند بهنوعی خدمت کنند و از خاک میهن خود دفاع کرده و نگذارند دشمن بعثی به مال و نوامیس ما تعدّی کند.»
با وجودی که ۳۶ سال از زمان حضورش در شیخ لطیف میگذرد، اما تک تک لحظههایی را که آنجا بوده است به یاد دارد: «شیخ لطیف دقیق خط مقدم و در خاک عراق بود و پایگاه ما در نقطهای قرار داشت که دیدهبانهای عراقی کاملا روی ما احاطه داشتند و شاید بتوان گفت این منطقه یکی از بدترین نقاط خط مقدم آن زمان در کردستان به شمار میرفت.»
ظریف که به عنوان نیروهای پشتیبانی پدافند هوایی خدمت میکرده است، بیان میکند: «زمانی که فرد در حال و هوای جبهه حضور ندارد جنگ را درک نمیکند، اما هنگامی که در این فضا از نزدیک قرار میگیرد، میبیند که هدفی دارد، هدفی که کوچک نیست و شاید او فقط یک نفر باشد، اما همین یک نفر میتواند همراه با دیگر نیروهای خود چه کارهایی انجام دهد. عِرق به میهن در خون تمام ایرانیها وجود دارد و کسی نیست که بگوید خاک کشورش و سرنوشت آن برایش اهمیت ندارد، بنابراین در زمان جنگ با وجودی که بسیار شهید و جانباز دادیم، اما باز هم جوانان زیادی داوطلب حضور در جبهه ها می شدند، چون هدف والایی برای خود داشتند.
ادامه دارد.....
#حجاب_و_عفاف
#چادر
بنیامین نتانیاهو
🌀به کمیته اصلاح دولتی آمریکا گفت: آمریکا می تواند با پخش سریال هایی که افراد زیبارویِ جوان را در وضعیت های متنوعی از برهنگی نشان می دهند و زندگی های فریبنده و مادی گرایانه دارند و رابطه های بی قید جنسی برقرار می کنند یک انقلاب را علیه حکومت ایران به راه اندازد. این[سریال ها] واقعا براندازانه هستند. جوانان ایرانی دلشان از لباس های دلپسندی که دراین سریال ها می بینند خواهد خواست. آن ها استخرها و زندگی های پرزرق و برق راخواهند خواست.
هماکنون؛ #تیتر_یک سایت Khamenei.ir
🔻 رهبر انقلاب با تاکید بر وجود راه حل برای رفع مشکلات معیشتی و گرانی:
👈 گرانی شب عید را علاح کنید
🔺️ وضعیت معیشت مردم غصه بزرگی است. ۹۹/۱۲/۱۵
#طنز_جبهه
زدم، نزدم!
وسط عملیات خیبر، احمدی خودش را آماده کرد تا هلیکوپتری را که از روبهرو میآمد، هدف بگیرد. هلیکوپتر که به خاکریز نزدیک شد، احمدی موشک را روی دوش گرفت و پس از نشانهگیری آن را شلیک کرد. موشک از کنار هلیکوپتر رد شد. خوب که نگاه کردم دیدم هلیکوپتر شروع کرد به شلیک موشک. احمدی که دود حاصل از شلیک موشک ها را دید، به خیال اینکه موشک خودش به هلیکوپتر اصابت کرده، کف دست هایش را به هم کوبید وتوی خاکریز بالا و پایین پرید و با خوشحالی گفت:
ـ زدم زدم... زدم زدم...
ولی تا موشک های هلیکوپتر روی خاکریز خورد و منفجر شدند، احمدی که دید بدجوری خراب کرده، برای اینکه ضایع نشود و خودش را کنترل کند، باهمان حال شادی و خنده و در حالی که دست میزد ادامه داد:
ـ زدم زدم... نزدم نزدم... نزدم نزدم...
پیام رهبر معظّم انقلاب اسلامی به کنگرهی ملّی هفده هزار زن شهید، آزاده و جانباز
🕊زنان ایرانی، سربلندان عرصهها
خطرها و آزمونها
❣حضرت #امام_خامنه_ای (مدظله العالی)
📌شرکت در تظاهرات شورانگیز روزهای انقلاب تا دوران فراموشنشدنی دفاع مقدّس، و از قهرمانی در صفوف نبرد تا دل بریدن از فرزند و همسر و فرستادن آنان به پیشباز خطر و تا خدمات پشت جبهه، و از حضور در جبههی علم و تحقیق و فنّاوری و درخشندگی در وادی ادبیّات و هنر، تا هنرنمایی در عرصههای اجتماعی و سیاسی و مدیریّتها، و سرانجام فداکاری در میدان سلامت و خدمت به بیماران در آزمون پُرخطر اخیر، همه و همه نشانههای اعتلای معنوی زنِ ایرانی است.
🗓۱۳۹۹/۱۲/۱۸
ذکرِ إِمروز:
#لٰاإلٰہَإلَّااللهُالْمَلِکُالْحَقُّالْمُبینْ🍃
{خدائیجزآنخدایِیکتاکہ
سلطانِحقوآشکارأستنخواهدبود}
۱۰۰مَرتَبِہ...
#خاطره_بازی
از روزهای سخت خدمت که صحبت میکند تأکیدش بر این است که شاید در زبان و نوشتن واژهها آنگونه که باید و شاید این موضوع احساس نشود، اما دوری از خانواده و سختی شرایط محیطی را فقط بخش کوچکی از شرایط سخت خود در دوران خدمت سربازی در زمان جنگ بیان میکند. او میگوید: «در کردستان مانند جنوب کشور فقط نیروهای بعثی دشمن محسوب نمیشدند بلکه از پشت سر و نیروهای کومله نیز دشمن ما بودند، ضمن اینکه منطقهای که ما در آن قرار داشتیم کوهستانی بود و پایگاه ما در کمربندی کوه قرار داشت و پاییز و زمستان بهدلیل بارش شدید برف بسته میشد به طوری که برای تأمین آذوقه با مشکل روبهرو میشدیم.»
آذوقهای که نصیب گرگ شد
وی یادآور میشود: «بعد از شیخ لطیف عراق در ارتفاعات لَری مأمور به خدمت بودم که این ارتفاعات نیز در خاک عراق بود و برفی که میبارید باعث میشد تا بولدوزر نتواند مسیر را بالا بیاید، بنابراین آذوقهای را که برای ما میآورد در پایین کوه رها میکرد و با بیسیم به ما میگفت تا برای بردن آنها پایین برویم و ما ۳ کیلومتر را طی میکردیم تا آذوقه را بالای کوه بیاوریم و وقتی به پایگاه میرسیدیم شب شده بود و از خستگی دیگر سیر شده بودیم و میلی برای غذا خوردن نداشتیم.»
ظریف از آذوقه خود با عنوان جیره خشک یاد میکند و میگوید: «جیره خشک شامل همان نخود، لوبیا و عدس و مواد پختنی میشد که به ما میدادند تا خودمان طبخ کنیم همچنین نانی که خشک شده بود، البته چند لاشه گوسفند نیز میآوردند، اما کمتر پیش میآمد که گوشت آن نصیب ما شود، چون یا قبل از اینکه ما به پایین ارتفاعات برسیم حیوانات وحشی این لاشه را با خود برده بودند یا اگر هم موفق میشدیم آن را با خود تا کمربندی و پایگاه بیاوریم زمانی که گوشت را زیر برف دفن میکردیم تا سالم بماند، روز بعد در جای خودش باقی نمانده بود و باز هم حیوانات آن را تکه تکه کرده و با خود برده بودند.»
وی از گرگ و شغال به عنوان حیوانات وحشی نام میبرد، اما میگوید که خرس نیز در آن منطقه وجود داشته و رزمندهها هر جا میخواستند بروند ناچار بودند دو یا سه نفری بروند تا دو نفر مراقب باشند نکند این حیوانات به آنها حمله کنند.
او بیان میکند: «آبی برای خوردن وجود نداشت برای همین هم ناچار بودیم تا برفهای تازه را گرم کرده و بهعنوان آب مصرف کنیم، حتی برخی اوقات که جادهها به خاطر برف بسته میشد و آذوقهای به دست ما نمیرسید، نان خشکی را که ذخیره نگه داشته بودیم، جیرهبندی مصرف میکردیم تا آذوقه به دست ما برسد.»
سرمای کردستان را تمام ما شنیدهایم اینکه استخوانسوز است، اما این سرما برای رزمندگان و سربازانی که باید نگهبانی میدادند با وجود پوشیدن چندین لباس باز هم معنای دیگری دارد، به طوری که وقتی از ظریف دراینباره سؤال میکنیم چهرهاش در هم میرود و سپس اینگونه پاسخ میدهد: «از شدت سرما اسلحه ما برفک میزد و با توجه به اینکه میزان سرما در ارتفاعات بیشتر است نمیتوانستیم بیشتر از نیمساعت برای نگهبانی بیرون پایگاه بمانیم، چون بدن ما کاملا کرخ میشد و دست و پایمان مورمور میکرد بنابراین مرتب شیفت نگهبانی بین بچهها عوض میشد تا بتوانند خودشان را گرم کنند.»
ظریف بیان میکند: «در ارتفاعات لری که بودیم هفتهای یک مرتبه برای حمام به پایین قله میآمدیم تا از حمامی که جهاد ساخته بود استفاده کنیم با توجه به اینکه پایین آمدن از ارتفاعات کار دشواری بود، پلاستیکی را درست میکردیم و با نشستن روی آن مانند اسکی از برفی که بر روی ارتفاعات یخ زده بود سُر میخوردیم تا به پایین برسیم و بعدازظهر نیز دوباره راهی بالای قله میشویم و تقریبا شب هنگام به پایگاه خود میرسیدیم.»
با خندهای ریز از یکی از شیطنتهای دوران سربازی خود میگوید: «وقتی برای استحمام به جهاد میآمدیم دو سگ بودند که از زمان تولگی توسط بچهها بزرگ شده و به نوعی برای آنها نگهبانی میدادند. یکبار که برای حمام آمده بودم قرار شد تا مقداری آذوقه نیز همراه خود به پایگاه ببرم از شیطنت نانی ریز کردم و به سگها دادم آنها هم به خاطر همان خرده غذا همراه من آمدند تا اینکه به پایگاه رسیدیم. حدود یک ماه سگها در پایگاه و پیش من بودند و عجیب ارتباط خوبی با من داشتند تا اینکه بچههای جهاد متوجه موضوع شدند و سگها را با خود بردند.»
ادامه دارد....
✅توصیه امروز رهبر انقلاب به نقشآفرینی جوانان در فضای مجازی
🔻رهبر انقلاب، صبح امروز: دشمن دو هدف را در جنگ نرم دنبال میکند: یکی میخواهد این زنجیره تواصی به حق و صبر را قطع کند. دوم این که حقایق را وارونه نشان دهد.
🔹 جوانان ما افسران جنگ نرم ما هستند. جوانان ما نباید اجازه بدهند که یک چنین اتفاقی بیفتد. باید امیدآفرینی کنند، توصیه به ایستادگی کنند، توصیه به تنبلی نکردن و خسته نشدن.
🔺 امروز #فضای_مجازی یک فرصتی است برای این کار. حالا فضای مجازی را دشمنان به گونهی دیگری از ان استفاده میکنند اما شما جوانهای عزیز از فضای مجازی جور دیگری استفاده کنید. برای امیدآفرینی، برای توصیه به صبر، برای توصیه به حق، برای بصیرتآفرینی، برای توصیه به خسته شدن، تنبلی نکردن، بیکاره نماندن و ... ۹۹/۱۲/۲۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺مبعث حضرت رسول اکرم (ص) مبارکباد
سؤال و جواب در كلاس درس.
استاد: به نظر شما چرا حضرت محمد(ص)،
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!
استاد: بله آفرين! ميخواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد…
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد!
استاد: انشاء الله!
به نظر شما چرا حضرت محمد…
دانشجوها : اللهم صل علي محمد و آل محمد!
استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت…
دانشجوها : کدام حضرت؟
استاد: حضرت محمد!
دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد...!!!!
حال كردين؟؟؟
اصلأ حواستون بود مجبورتون كردم صلوات بفرستين؟؟
😇☺️
عید مبعث مبارک 💐🌸🌹
#طنز_جبهه
افضل الساعات
داخل چادر، همه بچهها جمع بودند. میگفتند و میخندیدند. هر کسیچیزی میگفت و به نحوی بچهها را شاد میکرد. فقط یکی از بچهها به قول معروف رفته بود تو لاک خودش! ساکت گوشهای به کوله پشتی اش تکیه دادهبود و فکورانه حالتی به خود گرفته بود. گویی در بحر تفکر غرق شده بود! هرکس چیزی میگفت و او را آماج کنایهها و شوخیهای خود قرار میداد! اما اوبیخیالِ آنچه میگفتیم، نشسته بود.
یکباره رو به جمع کرد و گفت: "بسّه دیگه، شوخی بسّه! اگه خیلی حال دارین به سوال من جواب بدین."
همه جا خوردند. از آن آدم ساکت این نوع صحبت کردن بعید بود. همه متوجه او شدند.
گفت: "هر کی جواب درست بده بهش جایزه میدم."
بچهها هنوز گیج بودند و به هم نگاه میکردند که گفت: " آقایون افضل الساعات (بهترین ساعت ها) کدام است؟"
پچ پچ بچهها بلند شد. به هم نگاه میکردند. سوال خیلی جدّی بود، یکی از بچهها گفت: "قبل از اذان، دل نیمه شب، برای نماز شب"
با لبخندی گفت: "غلطه، آی غلطه، اشتباه فرمودین."
دیگری گفت: "میبخشین، به نظر من اذان صبح وقت نماز و...!"
گفت: " بَهَ، اینم غلطه!"
هر کدام ساعتی خاص را براساس ادراکات، اطلاعات و برداشتهایخود گفتند. نیم ساعتی از شروع بحث گذشته بود، هر کسی چیزی میگفت و جواب او همچنان "نه" بود.
همه متحیر با کمی دلخوری گفتند: "آقا حالگیری میکنیها، ما نمیدونیم."
و او با لبخندی زیبا گفت: "از نظر بنده بهترین ساعت ها، ساعتی است که ساخت وطن باشد و دست ِ کوارتز و سیتی زن و سیکو پنج رو از پشت ببنده!"
با خنده از جا بلند شد و رفت تا خودش را برای نماز ظهر آماده کند.
#معما
تست و معما جایزه دار
مسابقه هفتگی
لطفا جواب درست رو به ایدی ارسال کنید تا جایزه اخر ماه رو شما ببرید.
ذِکرِ إِمروز:
#أللّٰهُمَّصَلِّعَلیٰمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْالْفَرجَهُمْ🍃
{خدایادرودفرستبرمحمدوخاندانِمحمد}
۱۰۰مَرتَبِہ...