eitaa logo
مباحث مهدویت ونقد احمداسماعیل (دجال بصره)
4.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
830 ویدیو
102 فایل
کانال مباحث مهدویت درروبیکا https://rubika.ir/joinc/IJAJBGE0TBFSYRHTOKXJVBUEPQBZOXHU کانال مباحث مهدویت در تلگرام https://t.me/+B5k0TWG6LR0yOGY0
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: تناقض ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام علیکم سوال ما می گویم که شیطان در ماه رمضان با زنجیر بسته است و خلاصه کسی را نمی تواند گمراه کند، در حالیکه طبق روایات، صیحه آسمانی توسط جبرئيل در شب بیست و سوم ماه رمضان شنیده می شود و در پایان روز ندایی از شیطان عده ای را‌گمراه می کند. راه حل تناقض این دو روایت چیست؟ یک روایت میگوید شیطان به زنجیر بسته است و کسی را گمراه نمی تواند و دیگری می گوید ندایی از شیطان برای گمراهی انسان ها در ماه رمضان. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم هیچ روایتی نگفته شیطان‌ کسی را در رمضان‌ گمراه نمی کند و حتی اگر هم‌ گفته بود این همه روزه خوار که جلوی چشم هستند و این همه غیبت کن و تهمت زن و دروغگو و دزد و... در ماه رمضان، روشن می کرد که حقیقت چیست. آنچه در روایت آمده صرفاً دست بسته بودن شیطان است که یک تعبیر ادبی است و در فارسی هم کاربرد دارد و می گوییم دستم بسته است. و مقصود این هست که وقتی شخص روزه می گیرد حالت دوری از گناه و نزدیک شدن به خدا پیدا می کند پس گاهی کلاً توبه می کند و عوض می شود و گاهی سعی می کند کمتر گناه کند، و اینگونه دست و پای شیطان بسته است. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
4_5938360764296335246.ogg
12.71M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۱۳ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن دوم : علم رجال ◆بررسی احادیث موافقت ◆حدیث (۴) ◆حدیث (۵) ◆حدیث (۶) ◆حدیث (۷) ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ حدیث (4) «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: ... إِذَا جَاءَكُمْ‏ عَنَّا حَدِيثٌ‏ فَوَجَدْتُمْ عَلَيْهِ شَاهِداً أَوْ شَاهِدَيْنِ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ إِلَّا فَقِفُوا عِنْدَهُ ثُمَّ رُدُّوهُ إِلَيْنَا حَتَّى يَسْتَبِينَ لَكُمْ‏»[1]: (مردی از امام باقر علیه السلام نقل کرده که خطاب به گروهی که عازم رفتن به عراق بودند فرمودند: اگر حدیثی از ما به شما رسید و یک یا دو شاهد از کتاب خدا بر آن یافتید بدان عمل نمایید و الا نسبت به آن توقف نموده و به خود ما عرضه اش کنید تا برایتان روشن شود). بررسی: سند حدیث به جهت ارسال، نامعتبر است اما از نظر محتوا، منافاتی با معیار بودن وثاقت راوی ندارد، زیرا ممکن است در صدد بیان معیاری حاکم بر وثاقت راوی باشد بدین معنی که شرط وثاقت راوی برای قبول روایت کافی نیست و باید حدیث، شاهدی از کتاب خدا نیز داشته باشد. و به عبارت دیگر: اگر عادلی برای شما حدیثی آورد آن را بر قرآن عرضه کرده و در صورت موافق بودن بدان عمل کنید، چون خبر فاسق که اعتباری ندارد. و با این بیان می توان مراد از موافقت را صرف عدم مخالفت دانست زیرا وقتی راوی حدیث ثقه بود و حدیثش نیز مخالف قرآن نبود معمولاً انسان بر صدور آن از معصوم اطمینان می کند. و موید این برداشت آنست که در این حدیث نامی از موافقت قرآن برده نشده و به صرف وجود شاهد اکتفا گشته است. البته ابهامی در مضمون آن هست که اگر وجود یک شاهد برای قبول حدیث کفایت می کند چرا در ادامه، وجود دو شاهد را هم مطرح کرده اند: «شَاهِداً أَوْ شَاهِدَيْنِ»؟ لذا احتمال دارد که تردید از جانب راوی باشد و در این صورت، قدر متیقن، وجود دو شاهد خواهد بود و این کار را بسیار سخت می کند که برای هر حدیث، دو شاهد قرآنی پیدا کنیم. غیر از اینکه مگر هر چه شاهد قرآنی داشت دلیل صدورش از معصوم است؟ قبلاً پاسخ دادیم که چنین نیست. از همه مهمتر، در این حدیث تصریح شده که حتی اگر حدیث شاهدی از قرآن نداشت، آن را رد نکنید بلکه توقف نمایید تا بتوانید در دیدار بعدی از امام بپرسید. و این بیان، با روایات قبلی سازگاری ندارد که می گفت حدیث غیر موافق قرآن جعلی است، زیرا چگونه می شود حدیثی هیچ شاهدی از قرآن نداشته باشد و با این حال باز هم از معصوم صادر شده باشد؟ مگر اینکه گفته شود: خیلی چیزها اصلاً در ظاهر قرآن وجود ندارد تا بتواند شاهد بر مضمون حدیث قرار بگیرد. اما این سخن، به نوعی اعتراف به کامل نبودن معیار موافقت و مخالفت قرآن می باشد؛ همچنانکه قبلاً توضیحش گذشت. حدیث (5) «أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ‏ أَبِيهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ، قَالَ: ... انْظُرُوا أَمْرَنَا وَ مَا جَاءَكُمْ عَنَّا، فَإِنْ‏ وَجَدْتُمُوهُ‏ لِلْقُرْآنِ‏ مُوَافِقاً فَخُذُوا بِهِ، وَ إِنْ لَمْ تَجِدُوهُ مُوَافِقاً فَرُدُّوهُ، وَ إِنِ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ عَلَيْكُمْ فِيهِ فَقِفُوا عِنْدَهُ وَ رُدُّوهُ إِلَيْنَا حَتَّى نَشْرَحَ لَكُمْ مِنْ ذَلِكَ مَا شُرِحَ لَنَا»[2]: (امام باقر علیه السلام: به امر ما و چیزی که از ما به شما می رسد نگاه کنید، پس اگر آن را موافق قرآن یافتید بدان عمل نمایید و اگر موافق نیافتید ردش کنید، و اگر تشخیص آن بر شما مشتبه شد نسبت به آن توقف نموده و به ما ارجاعش دهید تا برایتان به گونه ای شرحش دهیم که برای خودمان شرح داده شده است). بررسی: سند این روایت به خاطر عَمر بن شمر نامعتبر است و عجیب آنکه راوی آن، شیخ مفید - به یک واسطه - از شیخ کلینی است، اما نه شیخ مفید آن را در آثار مکتوبِ بر جای مانده از خودش ثبت نموده و نه شیخ کلینی. ولی به هر حال، از نظر محتوا مخالف روایت قبل است چون می گوید: اگر حدیث را موافق قرآن نیافتید ردش کنید، با اینکه در حدیث قبلی می گفت: اگر هیچ شاهدی هم در قرآن بر آن نیافتید ردش نکنید. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ از طرفی نکته مهمی را بیان می کند که: همیشه اینطور نیست که با مراجعه به قرآن روشن شود مضمون حدیث موافق آن هست یا نیست و چه بسا تشخیص آن بر ما مشتبه می شود: «وَ إِنِ اشْتَبَهَ الْأَمْرُ عَلَيْكُمْ فِيهِ فَقِفُوا عِنْدَهُ وَ رُدُّوهُ إِلَيْنَا»، خوب در چنین صورتی چه باید کرد؟ حدیث می گوید صبر کنید تا به محضر امام برسید و ایشان برای شما آن را توضیح دهد، لکن ما که در زمان غیبت امام علیه السلام به سر می بریم و دسترسی به ایشان نداریم پس تکلیف مردم عصر غیبت نسبت به احادیثی که بر ایشان مشتبه می باشد چیست؟ غیر از اینکه دیگر ائمه علیهم السلام نیز همیشه در دسترس نبوده اند، و همین سوال روشن می کند معیار موافقت و مخالفت قرآن، معیار تام و کاملی نیست و همه خلأهای اعتبار سنجی حدیث را پر نمی کند. حدیث (6) «عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏: لَا تُصَدِّقْ عَلَيْنَا إِلَّا مَا وَافَقَ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ ص»[3]: (امام باقر و صادق علیهما السلام: حدیثی را بر ما تصدیق نکن مگر موافق کتاب خدا و سنت پیامبرش باشد). بررسی: این روایت کلاً بدون سند ثبت شده ولی از نظر محتوا، منافاتی با شرط وثاقت راوی ندارد زیرا ممکن است مرادش این باشد که علاوه بر وثاقت سند، باید محتوایش هم موافق دین باشد. همچنانکه قرآن را به تنهایی معیار نمی داند و در کنارش سنت ثابت پیامبر را هم جزء معیار معرفی می کند که می رساند: همه چیز در ظاهر قرآن نیست تا بتوان با عرضه هر حدیثی بر آن، صحت و بطلانش را تشخیص داد. حدیث (7) «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص:‏ إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ»[4]: (امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله: بر هر مطلب حقّی حقیقتی وجود دارد و بر هر مطلب درستی نوری هست پس هر چه موافق کتاب خدا بود بدان عمل کنید و هر چه مخالف قرآن بود کنارش بگذارید). بررسی: سند حدیث به علت وجود نوفلی و سکونی نامعتبر می باشد (هر چند حدیث آن دو طبق مبنای موثوقی قابل پذیرش است)، اما از نظر محتوا تصریح می کند: حدیث مخالف قرآن باطل است[5]، که می رساند: مرادش از مخالفت، مخالفت صریح با قرآن می باشد و به قرینه مقابله، روشن می شود مقصودش از موافقت نیز، موافقت صریح و واضح است، نه صرف عدم مخالفت؛ بلکه قبلاً توضیح دادیم که اصلاً صرف عدم مخالفت، نمی رساند این حدیث از معصوم صادر شده است. و حال که موافقت صریح ملاک قرار داده شده، این ملاک تنها شامل درصد بسیار کمی از احادیث می شود زیرا همانگونه که توضیح دادیم: نسبت به اکثر مطالبی که در روایات آمده، بیانی در ظاهر قرآن وجود ندارد. البته باید توجه داشت مراد از موافقتِ صریح این نیست که دقیقاً همان چیزی که در حدیث آمده، در قرآن هم آمده باشد، زیرا در این صورت دیگر نیازی به حدیث باقی نمی ماند[6]، بلکه مثلاً اگر قرآن فرموده ربا حرام است روایت هم عذاب شدیدی برای ربا معرفی کند. [1] . الکافی ج2 ص222 ح4 [2] . أمالی الطوسی ص231-232 ح2 [3] . تفسیر العیاشی ج1 ص9 ح6؛ و متن مطابق وسائل الشیعه ج27 ص123 ح47 آورده شده است. [4] . الکافی ج1 ص69 ح1 [5] . اینکه می گویم: "باطل است"، با توجه به نگاه حدیث به زمان حضور امام می باشد زیرا در زمان حضور وی، ما مکلف به احکام واقعی هستیم لذا وقتی امام می فرماید مخالف قرآن را کنار بگذار، می رساند که واقعی نیست. بر خلاف اینکه نگاه حدیث به زمان غیبت امام باشد، زیرا در زمان غیبت ما مکلف به احکام ظاهری هستیم پس امر به کنار گذاشتن حدیث مخالف، نمی رساند که آن باطل است. [6] . إرشاد العقول إلی مباحث الأصول ج3 ص209 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۲)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: تعصب در مهدویت ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام اگر ما بخواهیم با تعصب به قضیه مهدویت بنگریم ممکنه روزیکه یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود ظهور بکنه ما با ایشون هم تضاد داشته باشیم. به هر حال امام قائم قرآن را تفسیر به رای خواهند کرد ممکنه خیلی از قوانین الهی تغییر بکنند چون این کتابی که در دست ماست تا زمانی که معصوم نباشه تفسیر آن برای ما غیر ممکن هست. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم ۱. نمی دانم مرادتان از تعصب در قضیه مهدویت چیست که نتیجه‌ی آن را احتمال تضاد با حضرت مهدی علیه السلام دانستید! قضیه مهدویت، اینقدر در کلام اهل بیت علیهم السلام روشن است که جز فریبکار خدشه ای در آن ندارد و من الآن خلاصه آنچه به تواتر و فوق تواتر برای شیعه ثابت شده را خدمتتان بیان می کنم: اسلام یک مهدی موعود بیشتر ندارد که هم ایشان قائم موعود این امت بلکه همه امتهاست. ایشان فرزند بلافصل امام عسکری علیه السلام و تک پسر بلکه تک فرزند آن حضرت است که پس از شهادت پدر بزرگوارشان به عنوان آخرین امام، به امامت رسیده اند. آن حضرت دو غیبت کوتاه و بلند داشته اند و همینک در غیبت بلند به سر می برند و در این غیبت زنده و سالم بر روی زمین باقی می مانند تا پس از رخداد علائم محتوم، قیام نمایند. ۲. تقابل شیعه با حضرت مهدی علیه السلام تصویری است که جریان احمد برای شما ساخته است و الا طبق روایات، تنها کسانی که به مقابله با حضرت مهدی علیه السلام معرفی شده اند طرفداران عثمان و تعدادی از زیدیه بتریه هستند. ۳. اینکه قائم علیه السلام قرآن را تفسیر به رای می کند تهمتی آشکار بر ساحت امامت است. امام هرگز رای خود را در شریعت دخالت نمی دهد و آنچه هست رای خداست که به وراثت و غیر وراثت به امام رسیده است. و اگر مرادتان آوردن تفسیری غیر از چیزی است که ما فعلاً می دانیم، بر فرض قبول، این بعد از اثبات جهانی قائمیت رخ خواهد داد، نه اینکه متکبر جاهلی چون علی محمد باب و مدعی فعلی، مشتی خزعبل را به عنوان تفسیر حقیقی قرآن و دلیل بر قائمیت خویش به افراد ساده لوح ارائه دهند و مصداق انسان خاسر را العیاذ بالله العلی العظيم شخص امیر المومنین علیه السلام بدانند. ۴. اینکه ممکن است خیلی از قوانین الهی تغییر کند خلاف حدیث مجمع علیه است که حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة. ۵. اینکه کتاب حاضر، غیر قابل تفسیر برای ماست چون معصوم حاضر نیست، پس یازده معصوم قبلی چه می کردند و دهها هزار حدیثی که برای ما در تفسیر قرآن و بیان احکام و اعتقاد به یادگار گذاشته اند چیست؟! مکتبی که چنین درباره اش تصور کنند که هباء منثور است! توصیه می کنم به جای گوش سپردن به اینگونه حرف های عوامانه، به سخنان عالمانه گوش سپارید که بر مبنای عقلانیت و شریعت صحیح به منصه ظهور رسیده است. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
4_5956321926686183772.ogg
15.33M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۱۴ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن دوم : علم رجال ◆بررسی احادیث موافقت ◆حدیث (۸) ◆حدیث (۹) ◆حدیث (۱۰) ◆حدیث (۱۱) ◆شأن صدور این روایات ◆معیار احادیث متعارض ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ حدیث (8) «مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ: خَطَبَ النَّبِيُّ ص بِمِنًى فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ‏ اللهِ فَأَنَا قُلْتُهُ‏ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللهِ فَلَمْ أَقُلْهُ»[1]: (امام صادق علیه السلام: پیامبر در منی خطبه خوانده و فرمود: ای مردم آنچه از من به شما رسید که با کتاب خدا موافقت داشت من آن را گفته ام و آنچه به شما رسید و مخالف کتاب خدا بود من آن را نگفته ام). بررسی: سند حدیث معتبر است و از نظر محتوا مرادش از مخالفت، مخالفت صریح با قرآن است تا روشن کند پیامبر چنان حدیثی نگفته اند مثل اینکه قرآن تصریح نموده پیامبران ارث می گذارند و کسی حدیث نقل کند که پیامبران ارث باقی نمی گذارند، اما مرادش از موافقت چیست؟ چون در مقابل مخالفت صریح قرار داده شده، مراد، موافقت صریح می باشد. حدیث (9) «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ‏ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع: يَا مُحَمَّدُ مَا جَاءَكَ مِنْ رِوَايَةٍ مِنْ‏ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یُوَافِقُ الْقُرْآنَ فَخُذْ بِهِ وَ مَا جَاءَكَ مِنْ رِوَايَةٍ مِنْ‏ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یُخَالِفُ الْقُرْآنَ فَلَا تَأْخُذْ بِهِ»[2]: (امام صادق علیه السلام به محمد بن مسلم: ای محمد هر روایتی به تو رسید چه از طرف فردی نیکوکار و چه بدکاره، موافق قرآن است به آن عمل کن و هر روایتی به تو رسید چه از طرف فردی نیکوکار و چه بدکاره، مخالف قرآن است بدان عمل نکن). بررسی: این روایت کلاً بدون سند ثبت شده و از نظر محتوا تنها حدیثی است که صراحتاً وثاقت و عدم وثاقت راوی را معتبر ندانسته و فقط موافقت و مخالفت با قرآن را ملاک می داند. اما همانطور که عرض شد هیچ سندی ندارد و اصلاً صدورش از معصوم ثابت نیست تا بتواند معیاری برای سنجش دهها هزار حدیث قرار گیرد. غیر از اینکه چون مراد از مخالف قرآن، مخالف صریح می باشد به قرینه مقابله، مراد از موافقت قرآن نیز موافق بودن صریح می باشد نه اینکه فقط مخالف قرآن نباشد، و روشن است که چنین مخالفت و موافقتی نیازمند بررسی وثاقت راوی نیست. حدیث (10) «عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ كُلَيْبِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْأَسَدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ: مَا أَتَاكُمْ‏ عَنَّا مِنْ‏ حَدِيثٍ‏ لَا يُصَدِّقُهُ‏ كِتَابُ اللهِ فَهُوَ بَاطِلٌ»[3]: (امام صادق علیه السلام: هر حدیثی از ما به شما رسید که کتاب خدا تصدیقش نمی کرد باطل است). بررسی: سند این حدیث قابل پذیرش است اما منظورش از تصدیق قرآن چیست؟ با توجه به اینکه می گوید اگر قرآن تصدیقش نکند باطل است، مرادش مخالفت صریح می باشد، و البته در این حدیث فقط معیار حدیث باطل بیان شده و نفرموده هر حدیثی که قرآن تصدیقش کرد حتماً از ما صادر شده است. حدیث (11) «(الْحَسَنُ بْنُ ظَرِيفٍ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ) جَعْفَرٌ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَرَأْتُ فِي كِتَابٍ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: إِنَّهُ سَيَكْذِبُ عَلَيَّ كَاذِبٌ كَمَا كُذِبَ‏ عَلَى‏ مَنْ‏ كَانَ‏ قَبْلِي‏، فَمَا جَاءَكُمْ عَنِّي مِنْ حَدِيثٍ وَافَقَ كِتَابَ اللهِ فَهُوَ حَدِيثِي، وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللهِ فَلَيْسَ مِنْ حَدِيثِي»[4]: (امام باقر علیه السلام: در کتاب علی علیه السلام خواندم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به زودی بر من دروغگویی دروغ می بندد همانگونه که بر افراد قبل از من دروغ بسته شد، پس هر حدیثی از من به شما رسید که موافق کتاب خدا بود آن حدیث من است و هر چه مخالف کتاب خدا بود از حدیث من نیست). بررسی: سند روایت قابل پذیرش است و از نظر محتوا مانند حدیث شماره (8) می باشد. شأن صدور این روایات: همانگونه که در نسخه دوم حدیث معتبر یونس بن عبد الرحمن مشاهده نمودید، معیار موافقت و مخالفت، ناظر به همه احادیث نیست، بلکه تنها درباره مطالب کفرآمیزی است که به عنوان حدیث، توسط اهل غلو، پیرامون مقامات ائمه علیهم السلام یا نقش ولایت در سعادت، میان شیعیان پخش می شده؛ مطالبی که علناً مخالف قرآن بوده، مثل اینکه ائمه دارای مقام نبوت اند یا اینکه هر کس ولایت را قبول داشت لازم نیست نماز و روزه و دیگر اعمال عبادی را انجام دهد یا دستش در انجام هر گناهی باز می باشد. این بود که ائمه علیهم السلام، برای مقابله با این انحراف بزرگ، معیار موافقت و مخالفت با قرآن را مطرح نمودند تا مردم گول راویان ظاهر الصلاح یا تحریفی که در کتاب ها شده را نخورند.[5] ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ به این دو حدیث توجه کنید تا روشن شود افرادی مثل ابو الخطاب چه نوع احادیثی را جعل کرده بودند و چگونه با قرآن به مخالفت می پرداختند: الف) «امام صادق علیه السلام برای کاری به بیرون از منزل رفته بودند که ناگهان کسی از پیروان ابو الخطاب صدا زد: «لَبَّيْكَ يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ لَبَّيْكَ» گویی ایشان خدای عالم است پس آن حضرت نرفته به خانه بازگشتند و از این کفر بزرگ به سجده افتادند و از سخن آن مرد نزد خدای متعال برائت جسته و فرمودند: خدا ابو الخطاب را لعنت کند و با شمشیر او را به قتل برساند».[6] ب) «به امام صادق علیه السلام گفته شد: ابو الخطاب از شما نقل می کند که به او گفته اید: وقتی حق را شناختی هر کاری خواستی بکن! امام فرمودند: خدا ابو الخطاب را لعنت کند، به خدا قسم من اینگونه به او نگفتم بلکه گفتم: وقتی حق را شناختی هر کار خیری می خواهی بکن که از تو قبول می شود چون خدای عز و جل فرموده: "هر مرد یا زنی عمل صالح انجام دهند در حالیکه مومن هستند آنها وارد بهشت شده و بدون حساب روزی داده می شوند"[7] و خدای تبارک و تعالی فرموده: "هر مرد یا زنی عمل صالح انجام دهند در حالیکه مومن هستند او را به حیات طیبه زنده می داریم"[8]».[9] خوب شما از این دو حدیث به وضوح می بینید آنچه ابو الخطاب ترویج می کرد، غلو در مقامات ائمه علیهم السلام و ادعای ربوبیت آنها و نیز غلو در نقش ولایت در سعادت بوده تا جایی که با قبول آن، همه محرمات حلال می شود. البته باید توجه داشت که دوره پیامبر و امام باقر علیهما السلام با دوره امام صادق علیه السلام درباره وثاقت راوی فرق دارد. زیرا در دوره پیامبر صلی الله علیه و آله افراد دروغگو از افراد راستگو باز شناخته نبودند و همگی به عنوان اصحاب پیامبر، مورد اعتماد کسانی بودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله را درک نکرده بودند. لذا تنها معیاری که پیامبر صلی الله علیه و آله می توانستند جهت اعتبار سنجی حدیث معرفی کنند - با توجه به کودتای قریب الوقوع بر ضد اهل بیت علیهم السلام - موافقت و مخالفت با قرآن بود. همچنانکه در زمان امام باقر علیه السلام نیز که تازه جامعه شیعه در حال شکل گرفتن بود، ثقه و غیر ثقه از هم باز شناخته نمی شدند، لذا اگر بر فرض، امام باقر علیه السلام سخنی از ملاک وثاقت راوی به میان نیاورده اند چون تشخیصش در دسترس مردم نبوده است. ولی در زمان امام صادق علیه السلام اینگونه نیست و بسیاری از راویان ثقه شناخته شده بودند، برای همین در کلمات این امام عزیز، معیار وثاقت به وضوح مطرح شده است که در آینده به آن کلمات خواهیم پرداخت. معیار احادیث متعارض اعتبار سنجی حدیث دو قسم دارد: (1) اعتبار سنجی احادیث غیر متعارض، (2) اعتبار سنجی احادیث متعارض. در گزینه اول، حدیثی به دست ما رسیده که با احادیث دیگر تعارضی ندارد و فقط می خواهیم بدانیم از معصوم صادر شده یا نه، اما در گزینه دوم، دو حدیث با سند معتبر به ما رسیده که مخالف هم سخن می گویند و می خواهیم ببینیم کدامش از معصوم صادر شده است. احادیثی که تا اینجا ذکر کردیم، مشخص نکرده اند معیار موافقت و مخالفت با قرآن را برای سنجش تک تک احادیث بیان کرده اند یا احادیث متعارض، اما در روایات دیگری همین معیار تنها در صورت تعارض دو حدیث مطرح شده است، که می توانند بر این قرینه باشند که احادیث قبلی نیز تنها ناظر به صورت تعارض دو حدیث هستند نه تک حدیث های غیر متعارض[10]، و صرف احتمال برای بطلان استدلال، کافی است. [1] . الکافی ج1 ص69 ح5 [2] . تفسیر العیاشی ج1 ص8 ح3 [3] . المحاسن ج1 ص221 ح129 [4] . قرب الإسناد ص92 ص305 [5] . إرشاد العقول إلی مباحث الأصول ج3 ص212 [6] . الکافی ج8 ص225-226 ح286، مرآة العقول ج26 ص157-158، شرح الکافی للمازندرانی ج12 ص287 [7] . غافر: 40 [8] . نحل: 97 [9] . معانی الأخبار ص388-389 ح26 [10] . «فهذه الروايات المتضافرة تفسر مصب الروايات السالفة، و أنّ النهي عن العمل بما خالف القرآن ناظر إلى صورة التعارض، لا صورة الإنفراد، فالخبران المتعارضان، لو كان أحدهما خاصاً مخالفاً لعموم القرآن و الآخر مدعماً به يؤخذ بالموافق، بخلاف ما إذا كان الأوّل وحده بلا معارض سواء لم يكن مخالفاً للكتاب أصلاً، أو كان مخالفاً بنحو الخصوص و العموم، فيخصص القرآن بخبر الواحد على رأي أكثر الأُصوليين». إرشاد العقول ج3 ص211 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۲)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
4_5956321926686183778.ogg
14.79M
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ ╣◆کنفرانس ستیزه ╣◆جلسه ۱۵ ╣◆ادامه گفتار دوم: ستیزه با علم ╣◆سخن دوم : علم رجال ◆بررسی احادیث موافقت ◆احادیث مبیِّن ◆حدیث (۱) ◆حدیث (۲) ✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ احادیثِ مبیّن: حدیث (1) «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ ... فَإِنْ كَانَ كُلُّ رَجُلٍ اخْتَارَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا فَرَضِيَا أَنْ يَكُونَا النَّاظِرَيْنِ فِي حَقِّهِمَا وَ اخْتَلَفَا فِيمَا حَكَمَا وَ كِلَاهُمَا اخْتَلَفَا فِي حَدِيثِكُمْ، قَالَ: الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يَلْتَفِتْ إِلَى مَا يَحْكُمُ بِهِ الْآخَرُ. قَالَ: قُلْتُ: فَإِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِيَّانِ عِنْدَ أَصْحَابِنَا لَا يُفَضَّلُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَى الْآخَرِ، قَالَ: فَقَالَ: يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَيِّنٌ رُشْدُهُ فَيُتَّبَعُ وَ أَمْرٌ بَيِّنٌ غَيُّهُ فَيُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْكِلٌ يُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: حَلَالٌ بَيِّنٌ وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذَلِكَ فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُ. قُلْتُ: فَإِنْ كَانَ الْخَبَرَانِ عَنْكُمَا[1] مَشْهُورَيْنِ قَدْ رَوَاهُمَا الثِّقَاتُ عَنْكُمْ، قَالَ: يُنْظَرُ فَمَا وَافَقَ حُكْمُهُ‏ حُكْمَ‏ الْكِتَابِ‏ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَيُؤْخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ مَا خَالَفَ حُكْمُهُ‏ حُكْمَ‏ الْكِتَابِ‏ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّةَ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَ الْفَقِيهَانِ عَرَفَا حُكْمَهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَجَدْنَا أَحَدَ الْخَبَرَيْنِ مُوَافِقاً لِلْعَامَّةِ وَ الْآخَرَ مُخَالِفاً لَهُمْ بِأَيِّ الْخَبَرَيْنِ يُؤْخَذُ؟ قَالَ: مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِيهِ الرَّشَادُ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَإِنْ وَافَقَهُمَا الْخَبَرَانِ جَمِيعاً، قَالَ: يُنْظَرُ إِلَى مَا هُمْ إِلَيْهِ أَمْيَلُ حُكَّامُهُمْ وَ قُضَاتُهُمْ فَيُتْرَكُ‏ وَ يُؤْخَذُ بِالْآخَرِ، قُلْتُ: فَإِنْ وَافَقَ حُكَّامُهُمُ الْخَبَرَيْنِ جَمِيعاً، قَالَ: إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَأَرْجِهِ‏ حَتَّى تَلْقَى إِمَامَكَ فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ خَيْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِي الْهَلَكَاتِ»[2]: (عمر بن حنظله از امام صادق علیه السلام پرسید: بین دو نفر از اصحاب ما درباره قرض یا میراثی دعوا شده ... اگر هر یک کسی از اصحاب ما را انتخاب نموده و راضی شدند که در مورد حقّ آن دو نظر دهند اما آنها نیز در حکمی که دادند و در حدیث شما اختلاف داشتند چه؟ فرمود: حکم همان است که عادل ترین و فقیه ترین و صادق ترینِ آن دو در حدیث و با تقواترینِ آن دو داده است و به حکم نفر دوم اعتنایی نمی شود. گفت: هر دوی شان عادل و نزد اصحاب ما مورد رضایتند و یکی بر دیگری برتری ندارد. فرمود: به روایتشان از ما در چیزی که حکم کرده اند نگاه می شود آنچه مورد اتفاق اصحابت بود به عنوان حکم ما عمل می گردد و آن شاذی که نزد اصحابت مشهور نیست کنار گذاشته می شود زیرا چیزی که مورد اتفاق است شکی در آن نیست و امور سه گونه است: امری که درست بودنش روشن است که از آن پیروی می شود، امری که خراب بودنش روشن است که ترک می گردد، و امر مشکل که علمش به خدا و رسولش ارجاع داده می گردد، رسول خدا فرمود: حلالِ روشن و حرامِ روشن و شبهاتی در این میان، هر کس شبهات را ترک کند از محرمات در امان می ماند و هر کس به شبهات عمل نماید مرتکب محرمات گشته و از جایی که نمی فهمد هلاک می گردد. پرسید: اگر هر دو خبر از شما مشهور و هر دو را راویان ثقه از شما نقل کرده اند چه؟ فرمود: نگاه می شود حکم هر کدام موافق حکم کتاب و سنت و مخالف عامه بود بدان عمل می شود و آنچه حکمش مخالف حکم کتاب و سنت و موافق عامه بود ترک می گردد. ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۱)
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ گفت: فدایتان شوم اگر هر دو فقیه حکم خود را از کتاب و سنت می شناختند و ما یکی از دو خبر را موافق عامه و دیگری را مخالف عامه یافتیم به کدام خبر عمل می شود؟ فرمود: آنچه مخالف عامه بود در آن درستی است. گفت: فدایتان گردم اگر هر دو خبر موافق عامه بود چه؟ فرمود: نگاه می شود به آنچه حکام و قضات آنها بدان بیشتر تمایل دارند پس همان ترک شده و به دیگری عمل می گردد. پرسید: اگر حکام آنها موافق هر دو خبر بودند چه؟ فرمود: اگر اینگونه بود صبر کن تا امام خود را ببینی چون توقف نزد شبهات بهتر از پرت شدن در هلاکت هاست). بررسی: سند این روایت مقبوله و قابل اعتماد است و از نظر محتوا روشن ترین حدیث پیرامون مساله ماست. زیرا در آن، ملاک موافقت و مخالفت با قرآن تنها در صورت تعارض دو روایت مطرح شده و البته نه در رتبه اول بلکه در رتبه سوم. و امام علیه السلام در نگاه اول، هیچ نظری به موافقت و مخالفت قرآن ندارند بلکه ابتدا سراغ صفات راوی رفته و حدیث آنکه عادل تر و فقیه تر و صادق تر و با تقواتر است را حجت می دانند و این دقیقاً همان چیزی است که اتباع احمد بصری منکرش هستند. اما امام علیه السلام حتی در صورتی که هر دو راوی عادل بوده و بر هم برتری ندارند نیز سراغ ملاک موافقت نمی روند بلکه می گویند: حدیثی که مورد اتفاق یا مشهور می باشد حجت و حدیث مقابلش کنار گذاشته می شود چون شبهه ناک است و کسی که به شبهات عمل کند هلاک می شود. سپس در مرحله سوم که هر دو حدیث مشهور هستند و هر دو را افراد ثقه نقل کرده اند سراغ ملاک موافقت می روند، و جالب اینکه سخن ابن حنظله را که از وثاقت هر دو راوی حرف می زند رد نمی کنند و نمی گویند وثاقت کاره ای نیست. درست مطابق احتمالی که ما ذیل بعضی احادیث گذشته مطرح نمودیم و گفتیم: ملاک موافقت و مخالفت، بعد از اثبات ثقه بودن راوی حدیث در نظر گرفته می شود. اما همانجا که از ملاک موافقت سخن گفته اند نیز تنها به موافقت قرآن اکتفا نکرده و موافقت سنت و نیز مخالفت با عامه را شرط دانسته اند که این می رساند: موافقت قرآن به تنهایی کافی نیست و نمی تواند به عنوان معیار انحصاری معرفی شود؛ همچنانکه امام علیه السلام در ادامه، از ملاک موافقت در جاییکه هر دو در ظاهر، موافق هستند عبور کرده و مخالفت عامه را مطرح می کنند. نکته مهم تر اینکه: امام علیه السلام فرضی را می پذیرند که هر دو خبرِ مشهور، موافق قرآن و سنت باشد! خوب مگر می شود دو حدیث متعارض که قطعاً یکی از آن دو باطل است هر دو موافق قرآن و سنت باشند؟! و این مساله روشن می کند که تشخیص موافقت قرآن کار ساده ای نیست که هر کسی بتواند به راحتی آن را بفهمد بلکه گاهی دو فقیه هم در اینکه کدام خبر موافق قرآن و سنت است اختلاف پیدا می کنند: «اگر هر دو فقیه حکم خود را از کتاب و سنت می شناختند». ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ 👇👇👇👇👇(۲)
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ حدیث (2) «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ وَ حَدَّثَنِي حُسَيْنُ بْنُ أَبِي الْعَلَاءِ أَنَّهُ حَضَرَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ ع عَنِ اخْتِلَافِ الْحَدِيثِ يَرْوِيهِ‏ مَنْ‏ نَثِقُ‏ بِهِ‏ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا نَثِقُ بِهِ، قَالَ: إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللهِ ص وَ إِلَّا فَالَّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ»[3]: (از امام صادق علیه السلام درباره اختلاف حدیث سوال شد که آن را کسی که به آن ثقه داریم روایت نموده و بعضی از آنها کسی است که به آن ثقه نداریم، امام علیه السلام فرمود: اگر حدیثی به شما رسید و شاهدی برای آن از کتاب خدا یا سخن رسول خدا یافتید که هیچ و الا کسی که آن حدیث را آورده به آن سزاوارتر است). بررسی: سند این روایت قابل اعتماد است و به سند معتبر هم نقل شده[4] و از نظر محتوا دو احتمال در آن وجود دارد: الف) اختلاف حدیث: دو حدیث مخالفِ هم به دست ما رسیده که یکی را افراد ثقه نقل می کنند و یکی را افرادی که هم ثقه در میانشان هست و هم غیر ثقه. ب) اختلاف نسخه: یک حدیث توسط چند راوی به دست ما رسیده و یک دسته آن را یکجور نقل می کنند و دسته دیگری جور دیگر، در حالیکه راویان یک طرف همه ثقه هستند و راویان طرف مقابل، هم ثقه در میانشان هست و هم غیر ثقه.[5] و طبق هر دو احتمال، سوال راوی اینست که در چنین صورتی آیا ترجیح با طرفی است که همه راویانش ثقه هستند؟ که امام علیه السلام می فرمایند: در چنین صورتی، ترجیح با حدیثی است که شاهدی از قرآن یا سنت دارد و آن دیگری نیز چون افراد ثقه نقل کرده اند قابل انکار نیست ولی مقبول هم نیست پس سزاوار ناقلانش هست که به آن عمل بکنند یا نه. موید برداشت مذکور اینست که امام علیه السلام حرفی از موافقت با قرآن یا سنت نزده اند و به صرف وجود شاهدی در یکی از آن دو اکتفا کرده اند حال آنکه قطعاً صرف وجود شاهد نمی تواند اثبات کند این حدیث از امام معصوم صادر شده است. خوب همانگونه که مشاهده می کنید، در این حدیث، ملاک موافقت بعد از بحث وثاقت مطرح شده، همچنانکه این ملاک را تنها در صورت تعارض نقل یا حدیث بیان کرده است. [1] . يعني الباقر و الصادق عليهما السلام. [2] . الکافی ج1 ص67-68 ح10 [3] . الکافی ج1 ص69 ح2 [4] . المحاسن ج1 ص69 ح2 [5] . مرآة العقول ج1 ص228 ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ••ᚙ (۳)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
╭─┅═ঊঈ👥ঊঈ═┅─╮                        ╰─┅═ঊঈ♦️ঊঈ═┅─╯ 🔴موضوع: آیا تقلید در عقائد جایز نیست؟ ⊹━━❁ ❁━━⊹ سلام از استاد درس خارج، آقای گنجی شنیدم برخی تقلید در عقائد را جایز شمرده اند؛ می شود در این باره توضیح دهید. ⊹━━❁ ❁━━⊹ 🖋 سیّــدمہــدےمجــتہـد‌سیســـتانے: سلام علیڪم اصول دین بر دو قسم است: عقلی نقلی عقلی فقط با عقل قابل اثبات می باشد و نمی شود گفت خدا هست چون خودش گفته، خدا عادل است چون خودش گفته، این آقا پیامبر است چون خودش گفته. پس اصل توحید: وجود و یکتایی خدا، عدل و نبوت، فقط با عقل ثابت می شود. اما دو اصل دیگر یعنی امامت و معاد، نقلی است. یعنی این پیامبر صلی الله علیه و آله است که باید تناسخ را رد کند تا نوبت به معاد برسد و باز اوست که باید بگوید معاد جسمانی است یا روحانی یا برزخی. همچنانکه این پیامبر است که باید حکومت شورایی و اجماعی را نفی کند تا نوبت به نصب امامت و بیان تعداد و معرفی مصداق برسد و چنین نیست که اگر پیامبر در این باره سکوت کند عقل ما به صورت مستقل مساله امامت را با همان‌جایگاه و معاد را اثبات نماید. در مورد اصول عقلی، بسیاری از شیعه و سنی قائلند تقلید جایز نیست زیرا همه در اصلِ داشتن عقل برابرند پس بستری برای تقلید باقی نمی ماند همچنانکه قرآن تقلید در عقاید را نهی کرده است. لازمه این حرف اینست که تمام عوام الناس از روستایی و شهری که برای اعتقاد به توحید و عدل و نبوت استدلالی ندارند و در عین حال، به اینها یقین دارند، مسلمان نباشند که علامه حلی به همین تصریح کرده است و تقلید علم آور را باطل دانسته اند. در برابر این تفکر، افرادی چون محقق لاهیجی به جای دید فلسفی، دید عرفی را ملاک قرار داده و گفته اند در متن دین، تبعیت از علم و اطمینان ملاک قرار داده شده نه لزوماً استدلال، و دین اسلام تمام معتقدان به خود را مسلمان می داند نه اینکه عموم افراد جامعه اسلام را از دایره اسلام خارج انگارد. و آیات نهی از تقلید را درباره تقلید کورکورانه می دانند. یعنی جایی که فرد به راحتی می فهمد مطلبی که دارد تقلید می کند باطل می باشد و نیز برایش روشن است آنها که مورد تبعیت قرار گرفته اند هم نه بهره ای از علم دارند نه بهره ای از فهم و نه بهره ای از شخصیت و انسانیت. اینکه تو سنگهای بی جان و بی شعور را مدبران عالم بدانی و پرستش کنی چون مشتی افراد بی سواد و بی شخصیت بدان پایبند بوده اند هیچ وجهی ندارد. چنین تقلیدی است که در قرآن مورد نهی قرار گرفته. و الا اگر شما نه به روستا و درب طویله که به هر شهری مراجعه کنید و از اقشار مختلف مردم بپرسید چرا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را پیامبر می دانید، چه جوابی دارند بدهند؟ فوقش بگویند چون معجزه‌ی قرآن را آورده؟ خوب آیا یک نفرشان می تواند معجزه بودن قرآن را اثبات کند؟ فوقش بگویند چون هیچکس نتوانسته مثل قرآن بیاورد؟ خوب همین را از کجا می گویند؟ آیا تاریخ ۱۴۵۰ ساله اسلام و تمام مدعیان دروغین را خوانده اند و دیده اند کسی سوره ای مثل قرآن نیاورده و نیز آورده های مدعیان دروغین را بررسی کرده اند و خودشان تشخیص داده اند که آنها مثل قرآن نبوده؟ خیر بلکه صرفاً از عالمان متخصصی شنیده اند که یقین به علم و تقوای آنها داشته اند و این یعنی تقلید از روی علم. حال اگر کسی تعصب به خرج داد و گفت این نامش تقلید نیست بلکه مراجعه به متخصص است، می گوییم: ما سر اسم دعوایی نداریم سر واقعیت گفتگو می کنیم. هر چند که در قرآن هم اسم تقلید مورد نهی قرار نگرفته بلکه عمل تقلید کورکورانه نهی شده. آنچه گفتم درباره اصول عقلی بود و اما اصول نقلی که واضح تر است. مردم از کجا بدانند پیامبر صلی الله علیه و آله امام نصب کرده و مصداق معرفی نموده و تعداد گفته؟ می گویید روایاتش متواتر است؟ خوب خود متواتر یعنی چه؟ می گویید اسنادش معتبر است؟ خوب اسناد یعنی چه؟ معتبر یعنی چه؟ معنای اینها را فقط کسانی که اهل مطالعه و تحقیق هستند می دانند آن هم فقط معنا نه قدرت اتخاذ مبنا در تواتر و در اعتبار سند و غیره. پس مردم در اینجا نیز صرفاً از عالمانی پیروی کرده اند که به علم و راستگویی آنها یقین داشته اند. و این دقیقاً همان مطلبی است که در حدیث تفسیر منسوب درباره تفاوت تقلید یهودیان از علما و شیعه از علمایشان مطرح شده و اتفاقاً موضوع اصلی آن تقلید در عقاید است. و با همین نگاه است که ما پیروان مستضعف دیگر فِرق اسلامی را که خودشان توانایی تشخیص حق از باطل را ندارند مسلمان می دانیم مگر فرقه هایی که بطلان آنها برای هر مسلمان و غیر مسلمانی واضح است و کسی در پیروی از آنها معذور نیست مثل خوارج و نواصب و دواعش. ⊹✧⊹━━⊹❁•👥•❁⊹━━⊹✧⊹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از احمد الحسن باطل شد
◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉ ـ┓𖢖•••••کتاب رویای امامت •••••𖢖┏ ـ┫ ـ┫ حجیّت خواب ـ┫ ـ┫ حجیّت خواب در قرآن(ص۴٨_۵۶) ـ┫ 「✎سیّـدمھ‌دےمج‌ـتھ‌دسیستانے ◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉𖠁◉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا