eitaa logo
هنر مجاهد
2.8هزار دنبال‌کننده
179 عکس
54 ویدیو
6 فایل
شیخ حسین مجاهد • مدرک سطح چهار حوزه علمیه • کارشناس ارشد فیلمنامه نویسی • مولف ۱۴ کتاب تفسیری و داستانی • برگزیده ۱۶ جشنواره ادبی و هنری • کارشناس رسمی صداوسیما • معلم شاید دیر و اندک ولی به قدر توان پاسخ میدم @Salamrafigh1
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید انسان ترجیح می‌دهد درکش کنند تا اینکه دوستش داشته باشند. 📖 کتاب ۱۹۸۴ 👤جورج اورول @hibook📚
•📕💛• پیروز و کامل زندگی کن! اگر آدم زندگی کرده باشد، اگر کامل زندگی کرده باشد، از مرگ وحشتی نخواهد داشت، اگر بموقع زندگی نکند، نمی‌تواند بموقع هم بمیرد . . .! @hibook📚
📎 میگویند: زمین خوردن‌های مکرر، آدمیزاد را پوست کلفت میکند. بله ... بعضی از زمین خوردن‌ها واقعاً آدم را پوست کلفت می‌کند؛ امّا فقط بعضی از زمین خوردن‌ها، نه همه آن‌ها، و نه در هر شرایطی و روی هر زمینی. زمین خوردن‌هایی هم هست که پوست زانوی آدمیزاد را بدجوری می‌بَرد و پوست آرنج ها را، و تن را مجروح میکند و روح را... شاید به‌طورِ دائم. @hibook📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطار برای ، هفت مرحله ترسیم می‌کند: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا. آقای لطفی معلم ادبیاتمان همیشه در مورد این هفت مرحله حرف می‌زد، از مرغ‌هایی که به طلب سیمرغ راهی کوه قاف می‌شوند و آخر سر بعد از گذشتن از تمام مراحل می‌رسند به خودشان که سیمرغ شده‌اند (همان فنا شدن). عرفان اسلامی از آن موضوع‌هایی هست که همیشه مرا سر شوق می‌آورد، اما تا حالا که این همه در مورد این مراحل خوانده بودم هیچ‌کسی نتوانسته بود مثل ابوالحسن خرقانی با آن زبان ساده و صمیمی‌اش مرحله‌ی تحیر یا حیرت را به تصویر بکشد. محمدرضا شفیعی‌کدکنی، در صفحه‌ی 48 کتاب نوشته بر دریا از قول شیخ می‌نویسد: «و گفت: تحیر چون مرغی بود که از ماوای خود بشود به طلب چینه و چینه نیابد و دیگر باره راه ماوا نداند.»
ظاهرا استارنونه می‌خواهد بگوید به‌رغم همه‌ی دیوارهای محکم و بناهای اطمینان‌بخشی که دور خود می‌سازیم هیچ جایی نیست که در آن احساس امنیت کنیم، زندگی چیزی است که به ظرفِ خود خیانت می‌کند، چیزی است که از آن سرریز می‌شود. یاد چزاره پاوه‌زه، رمان‌نویس و شاعر ایتالیایی، می‌افتم؛ در داستان کوتاهش خودکشی می‌گوید «زندگی سراسر خیانت است.» به عبارتی، زمان به ما خیانت می‌کند، آدم‌هایی که می‌شناسیم و نمی‌شناسیم به ما خیانت می‌کنند، ما با زندگی کردن، با پیر شدن، و سرانجام با مُردن به خودمان خیانت می‌کنیم. جومپا لاهیری در نقد داستان بندها نوشته‌ی دومنیکو استارنونه، ترجمه‌ی امیرمهدی حقیقت، نشر چشمه، صفحه‌ی ۱۵۶ @hibook
وقتی مسیح روی صلیب به میخ کشیده شد و همونجا با دردش رها شد ، با همه وجودش فریاد کشید: خدایا ، خدای من ، چرا رهایم کردی؟ و با صدای بلند گریه می ‌کرد. فکر می‌ کرد که پدر آسمانیش اون رو رها کرده. باور کرد هر موعظه‌ای که تا الان کرده دروغی بیش نبوده. یعنی چند لحظه قبل از مرگ، دچار شک عمیقی شده بود. این باید وحشتناک ‌ترین رنج زندگیش باشه. ... 🎥 نور زمستانی / اینگمار برگمان @hibook
داستانی دارد در مورد مردی که حافظه‌ای فراموش‌نشدنی دارد*، این مرد نه تنها هر لحظه و هر شخص، بلکه هر برخوردی که با دیگران داشته را نیز به یاد می‌آورد، روزهای دیدارها را می‌داند، گفتگوها و حرف‌ها توی ذهنش ماندگار شده‌اند، آنقدر موقعیتهای فراوانی را در حافظه دارد که نگرش کلی و اندیشه، برایش غیرممکن شده است. ذهنش خروجی ندارد، هی در حال انباشت خاطرات هست. آخر سر هم سر همین موضوع می‌میرد، بسیار جوان هم می‌میرد. بورخس معتقد است که اندیشه مستلزم حذف کردن یا فراموش کردن تفاوتهای کوچک و متحد ساختن چیزها برای افکار درونی آنهاست، و چون این شخصیت توانایی فراموش کردن را ندارد بنابراین محکوم به مرگ می‌شود، مرگی که براثر حافظه‌ای فراموش‌نشدنی حاصل می‌شود. این روزها بیشتر خودم را شبیه فونس می‌بینم، مردی که ذهنش قسمتی به اسم فراموشی نداشت. فراموش نکردنی که مایه‌ی درد و رنج شده بود برایش/شده است برایم. @hibook
هنر مجاهد
#بورخس داستانی دارد در مورد مردی که حافظه‌ای فراموش‌نشدنی دارد*، این مرد نه تنها هر لحظه و هر شخص، ب
* داستان کوتاه بورخس با این جمله تمام می‌شود: «او را به یاد می‌آورم (من حق ندارم این فعل مقدس را به زبان بیاورم، تنها یک نفر این حق را داشت و او مرده است.)» @hibook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«نوشتن راهی است برای نجات دادن زندگی، برای شکل و معنی بخشیدن به آن. چیزی را که پنهان کرده‌ایم آشکار می‌کند، چیزی را که نادیده گرفته‌ایم، یا نصفه و نیمه به یاد می‌آوریم، یا انکارش کرده‌ایم نبش قبر می‌کند. یک شیوه‌ی تسخیر است، محکم نگه داشتن، ولی از سوی دیگر، شکلی از حقیقت، و رهایی هم هست.» جومپا لاهیری در نقد داستان بندها نوشته‌ی دومنیکو استارنونه، ترجمه‌ی امیرمهدی حقیقت، نشر چشمه، صفحه‌ی ۱۶۲ @hibook
الليلُ مسمار يُدَقُ في صدري الصديع. ------------------ شب، میخی است که در سینه‌ی دردمندم کوبیده می‌شود. ترجمه: @hibook