eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت سليمان علیه السلام روزى حضرت سليمان على نبينا وآله و (علیه السلام ) روى فرش و بساطش با لشكريان نشسته بود و در هوا سير مى كرد، باد بساط آن حضرت را بسوى مقصد حركت مى داد. در مسير راه گذرش به سرزمين كربلا افتاد، ناگاه بساط حضرت سه مرتبه دور خودش پيچيد بطورى كه حضرت و لشكريانش همه ترسيدند كه سقوط كنند. بعد باد آرام گرفت و ساكت شد و بساط و فرش را در سرزمين كربلا فرود آورد. حضرت سليمان (علیه السلام ) ناراحت شد و باد را توبيخ كرد و فرمود: چرا اينجورى شدى و چرا اينجا فرود آمدى ؟! باد بامر پروردگار متعال شروع به روضه خوانى و مرثيه خوانى و ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء نمود و گفت : اى سليمان در همينجا حسين (ع ) را بقتل رسانيدند. همينجا بود كه نوه پيغمبر اسلام محمد مختار (صل الله علیه وآله و سلم ) و پسر على كرار را شهيد كردند. حضرت سليمان (ع ) گريه كرد و بعد فرمود: چه كسى او را شهيد مى كند؟! گفت : يزيد پليد كه نفرين شده تمام آسمان و زمين است . حضرت سليمان (ع ) هر دو دستشان را بالا بردند. و يزيد و اتباعش را نفرين كردند و تمام لشكريان از انس وجن ... آمين گفتند. سپس باد وزيدن گرفت و بساط و فرش را بحركت در آورد. 📚بحار، 44، 244 منتخب 50 ناسخ 1، 274. حکایت @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمون که میاد فوری بساط برنج و مرغ رو حاضر نکن مثل خانوم تنبلا🤦‍♀ منم قبلا اینجوری بودم تنها هنرم سوپ،کته،سالاد شیرازی بود🙄 ولی از وقتی اینجا رو پیدا کردم دیگه غم ندارم🙃 اینجا یادت میده با مواد دم دستی و آسون چه چیزهایی درست کنی که همه انگشت ب دهن بمونن😋👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/3458859022C854ced1e01 مادر شوهرت انگشتاشم لیس میزنه🙈👆
🔅 ✍ الماس یا لبو؟ 🔹همگی لبوفروش‌ها را دیده‌ایم، فریاد می‌زنند: لبو لبو... 🔸و همیشه هم سرشان شلوغ است و مشتریانشان زیاد. 🔹اما تا به حال الماس‌فروشی را ندیده‌ایم که فریاد بزند: الماس الماس... 🔸آن‌ها صبور هستند، مدت‌های زیادی. حتی سالیان زیادی زمان می‌برد تا الماس آن‌ها به‌فروش برود. 🔹چون هرکسی سراغ الماس نمی‌آید، کسانی خریدارش هستند که قدرش را می‌دانند، قیمتش را می‌پردازند و شیوه نگهداری از آن را بلد هستند. 🔸هیچ‌وقت الماس برای اینکه دوروبرش شلوغ باشد و زود به فروش برود، لبو نمی‌شود. 🔹برای الماس‌شدن باید صبوری کرد، باید با تمام وجود تلاش کرد و باید خالص بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حکایت @hkaitb
⁨•.🍃🌸 |صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی | هر صبح به مهدی نفس میکشیم :) وَ مـا هَــرچِـه داریـم اَزْ تُـو داریم...🍃 .
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥💥داستان عجیب پیرمرد گناهکار و کَرَم آقا امام حسین(علیه السلام)!/مذهبی گناه حکایت @hkaitb
🔸خواص عاشورایی: ضحاک بن عبدالله مشرقی 🔻ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبی، در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین(ع) ملاقات کردند. امام حسین(ع) آن دو نفر را به یاری خود خواند. مالک بن نضر عذر خواست و گفت: من بدهی و نان‌خور دارم. اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: اگر به من اجازه دهی، فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم. امام(ع) پذیرفت. 🔺ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعت‌های بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام به جای آورد. او اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت. ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام (ع)، دو نفر از دشمن را به قتل رسانده و حضرت هم در حق او دعا کردند . 🔹ضحاک میگوید: وقتی دیدم یاران امام حسین(ع) کشته شده‌اند و نوبت به وی و خاندانش رسیده خدمت اباعبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم؛ ولی تو چگونه می‌توانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرده‌ام و به همین جهت بود که پیاده می‌جنگیدم . پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت. حکایت @hkaitb
🔆بانوئى دلاور در كربلا بعد از ظهر عاشورا پس از شهادت امام حسين (علیه السلام ) و يارانش ، دژخيمان دشمن به سوى خيام امام حسين و يارانش ، براى غارت و آتش زدن رو آوردند، و در اين ميان هر چه بدستشان مى آمد، غارت كرده و به يغما مى بردند. به روايت حميد بن مسلم ، يكى از بانوان از طايفه بكر بن وائل كه شوهرش ‍ جزء سربازان دشمن بود، وقتى اين منظره جنايتكارانه را ديد، شمشير بدست گرفت و به سوى خيمه ها آمد و فرياد مى زد: اى مردان قبيله بكر، آيا اثاث و لباس بانوان حرم را كه منسوب به پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) هستند غارت مى كنند و شما نگاه مى كنيد؟! مرگ بر اين حكومت غير خدائى (يزيد)، حكومت از آن خدا است ، اى خونخواهان خون پاك شهيدان (بپا خيزيد) نگذاريد چنين كنند.... شوهر آن زن ، نزد او رفت و دست او را گرفت و به جايگاه خود برد و خاموشش كرد ولى به هر حال او را در آن شرائط خفقان ، وظيفه اش را انجام داد. درود بر اين گونه بانوان غيرتمند. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
حامد آهنگی بازم ترکوند 🤣🤣🤣 👻👻 عجب بشری این مرد 👻 تیکه های نایاب برنامه شباهنگ 😁👇 https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42 ایسگاه گرفتن های حامد 😂👇 https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42 لامصب چه تیکه هایی میندازه🤭 ☝️
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
1_1126126738.mp3
3.54M
نوحه دانلود کنی؟ ☹️🥀 🖤نوحه ترکی🇹🇷👇🏻 ‌ ‌⎛ sedzaker • • • ꨄ︎ ‌ ‌⎠ 🖤نوحه عربی🇸🇦👇🏻 ‌ ‌⎛ sedzaker • • • ꨄ︎ ‌ ‌⎠ 🖤نوحه سیستمی🔇👇🏻 ‌ ‌⎛ sedzaker• • • ꨄ︎ ‌ ‌⎠ 🖤نوحه تبل‌و‌سنج🥁👇🏻 ‌ ‌⎛ sedzaker • • • ꨄ︎ ‌ ‌⎠ 🖤نوحه شور🎤 ‌ ‌⎛ sedzaker • • • ꨄ︎ ‌ ‌⎠ دانلود تمامی نوحه‌ها رایگانه🏴👆🏻
🔆گريه پيغمبر چون روز هفتم تولد حضرت سيدالشهداء (علیه السلام ) شد، حضرت رسول (صل الله علیه وآله و سلم ) تشريف آوردند و فرمودند: فرزندم را نزدم بياور. قنداقه حضرت را به دست حضرت رسول (ص )دادند و حضرت گوسفند سياه و سفيدى براى امام عقيقه كرد و يك رانش را بقابله داد و سر مبارك حضرت حسين (علیه السلام ) را تراشيد و بوزن موى حضرتش نقره تصدق كرده و خلوق بر سر مباركش ‍ ماليد سپس او را بر دامن خود گذاشت و گريه زيادى كردند و فرمود: اى اباعبدالله خيلى بر من گرانست كشتن تو. اسماء مى گويد: گفتم پدر و مادرم فداى شما باشد اين چه خبرى است كه شما مى فرمائيد؟ و عوض شادى گريه مى كنيد؟! حضرت رسول (صل الله علیه وآله و سلم )فرمود: گريه ام براى اين فرزند دلبندم است كه گروهى كافر و ستمكار از بنى اميه او را خواهند كُشت و خدا شفاعت مرا به آنها نمى رساند، و آنها رخنه در دين خواهند كرد، خداوندا از تو مسئلت ميكنم آنچه را كه حضرت ابراهيم در حق فرزندان وذريه اش از تو در خواست كرد، خداوندا دوست بدار دوستان او را و لعنت كن دشمنان آنها را لعنتى كه آسمان و زمين را پر كند... 📚جلاءالعيون ، 436. حکایت @hkaitb