eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
727 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دریغا هرگز ندانسته ‌ای که قلب لطیفه است و از عالم علوی است و قالب کثیف است و از عالم سفلی است. خود هیچ الفت و مناسبت میان ایشان نبود و نباشد؛ واسطه و رابطهٔ میان دل و قالب برگماشتند که «إنَّ اللّهَ یَحولُ بَیْنَ المَرْءِ و قَلْبِه» تا ترجمان قلب و قالب باشد تا آنچه نصیب دل باشد دل با آن لطیفه بگوید و آن لطیفه با قالب بگوید. @FEshragh
 ای سید! اول سالک را به اسم "ظاهر" متوجه باید شد و به یقین باید دانست که او پیداست به همه صورت و معانی، و هیچ صورتی و هیچ معنایی نیست که جز او بود. این معنا را مکرر نوشته ام، به جهت تاکید باز می نویسم و مقصود این است که فکر وحدت را لازم خود باید داشت و خود را در این فکر گم می باید کرد. چون در این فکر استغراق حاصل شود، از اسم "باطن" نیز بهره مندی خواهد یافت. @FEshragh
اول ملامتی ،حضرت حق متعال بود زیرا که اعتراض اول بر حضرت او کردند «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء».عجب اشارتی است اینکه بنای عشقبازی بر ملامت نهادند اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء ترجمه: خطاب فرشتگان به خدا برای خلیفگی آدم. گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند @FEshragh
diedlonely - stellar (Slowed + Reverb).mp3
4.74M
‍ ‍ موسیقی بی‌کلام، به احساسات فرصت می‌دهد که در شکل حقیقی خود بتابند و بدرخشند، بی‌آنکه بخواهند واقعی یا خیالی جلوه کنند. ●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤㅤㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ 🕊 @FEshragh
سعدیا با کَر، سخن در علم موسیقی خطاست گوشِ جان باید که معلومش کند اسرارِ دل @FEshragh
در بیان آنکه نیت سالک در سلوک چیست ای درویش! باید که نیت سالک در ریاضات و مجاهدات آن نباشد که طلب خدا می کنم، از جهت آنکه خدای را حاجت بطلب کردن نیست... و دیگر باید آن نباشد که طلب طهارت و اخلاق نیک می کنم، و آن نباشد که طلب علم و معرفت می کنم و آن نباشد که طلب کشف اسرار و ظهور اَنوار می کنم که این ها هر یک بمرتبه ئی از مراتب انسانی مخصوص اند، و سالک چون به آن مرتبه نرسد، امکان ندارد که چیزی که به آن مرتبه مخصوص است خود ظاهر نشود، و اگر به آن مرتبه برسد، امکان ندارد که اگر خواهد و اگر نخواهد، و اگر کسی گوید و اگر کسی نگوید، چیزی که به آن مرتبه مخصوص است، خود ظاهر شود. اگر جمله عالم با طفل بگویند که لذت شهوت راندن چیست، درنیابد؛ و چون به آن مرتبه برسد، اگر گویند و اگر نگویند خود دریابد. ای درویش! انسان مراتب دارد چنانکه درخت مراتب دارد. و پیدا است که در هر مرتبه ئی از مراتب درخت چه پیدا آید. پس کار باغبان آن است که زمين را نرم و موافق می دارد و از خار و خاشاک پاک میکند، و آب بوقت می دهد و محافظت میکند تا آفتی بدرخت نرسد تا مراتب درخت تمام پیدا آیند و هر یک بوقت خود تمام ظاهر شوند. کار سالکان نیز هم چنين است باید که نیت سالک در ریاضات و مجاهدات آن باشد که تا آدمی شوند و مراتب انسانی در ایشان تمام ظاهر شود، که چون مراتب انسانی تمام ظاهر شود، سالک اگر خواهد و اگر نخواهد، طهارت و اخلاق نیک و علم و معرفت و کشف اسرار و ظهور انوار، هر یک بوقت خود ظاهر شوند و چیز ها ظاهر شود که سالک نام آن هرگز نشنوده بود و بر خاطر سالک هرگز نگذشته باشد؛ و کسی که نه درین کار بُود این سخنان را هرگز فهم نکند. تا سخن دراز نشود، و از مقصود باز نمانیم، سالک باید که بلندهمتّ باشد، و تا زنده است در کار باشد، و بسعی و کوشش مشغول بُود، که علم و حکمت خدا نهایت ندارد. @FEshragh
‍ الهی؛ یک دل پر درد دارم و یک جان پر زجر عزیز دو گیتی! این بیچاره را چه تدبیر؟! الهی؛ هر کس را آتش در دل است و این بیچاره را آتش در جان! از آنست که هر کس را سر و سامانیست و این درویش را نه سری و نه سامانی
‍ همه‌چیز را با «خود» یکی می‌بیند ، و «خود» را با همه‌چیز یکی .‌ چنین بیننده‌ای برون از هیچ‌چیز نیست. برای روشن‌ضمیر ، هرچه هست «خود» است. از این‌رو ، چگونه هرگونه رنج یا وهمی می‌تواند ادامه یابد ، نزد آن‌که به این وحدت واقف است؟
چون دیدهٔ بصیرت به گشوده شدن آغازید. غرضم بصیرت عقلانی نیست که خاطر فریب تو باشد،  و کم کم باز می شد ، من در آن زمان در گردنه هایی باز می ماندم که نزدیک بود راه طلب به ماورای علوم را بر من قطع کند. سالی بدین منوال باقی ماندم و بر حقیقت رویدادی که در آن سال برایم واقع شد ، درنگ نکردم تا سید و مولا و پیر من ، سلطان طریقت و ترجمان حقیقت ابوالفتوح شیخ احمد غزالی را تقدیر همدان آورد. در خدمت وی به کمتر از بیست روز ، پردهٔ حیرت از چهرهٔ آن واقعه از من برداشته شد و روشن ترین حال را در آن مدت مشاهده کردم و چیزی تابیدن گرفت که از من و طلب من جز آنچه خداوند خواست ، باقی نماند و اکنون سال هاست که مرا جز طلب فنای در آن ، کاری نیست. @FEshragh 🕊
اما [سالک] اول معرفت پیرش را حاصل کند آنوقت بعنایت الله کم کم صورت پیر در باطن سالک پیدا می شود چنین می شود که سالک خود را در آئینهٔ پیر جلوه گر می بیند باز بعنایت الله و از توجه پیر سالک را ترقی می دهند آنوقت صورت پیر در آئینهٔ سالک جلوه گر می شود که صورت پیر را صورت خود می بیند که آنرا عرفا خلع و لبس می گویند این اولین ترقی سالک است خورده خورده سالک بعون الله سلوک می نماید ، با اجازهٔ انسان کامل از مراتب [اربعه] نفس گذشته است و به اطوار [سبعه] قلب می رسد که آنهم علامات دارد. @FEshragh
‍ "حضور تو در غیبت توست." "هر آن کو خالی از خود چون خلأ شد انا الحق اندر او صوت و صدا شد" "چون که باشی فانی مطلق ز خویش هست مطلق گردی اندر لامکان" "گفت اکنون چون منی ای من در آ نیست گنجایی دو من را در سرا" "چو تو بیرون شدی او اندر آید به تو بی تو جمال خود نماید" بودِ ما در نبود ماست!