eitaa logo
پیر طریقت
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
777 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هو، نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو نه مرادم نه مریدم ، نه پیامم نه کلامم، نه سلامم نه علیکم، نه سپیدم نه سیاهم. نه چنانم که تو گویی نه چنینم که تو خوانی و نه آنگونه که گفتند و شنیدی نه سمائم نه زمینم نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستادۀ پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم نه بهشتم چُنین است سرشتم به تو سربسته و در پرده بگویم تا کسی نشنود این راز گهربار جهان را آنچه گفتند و سُرودند تو آنی خودِ تو جان ِ جهانی تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی تو خودت باغ بهشتی نه سرابم نه برای دل تنهایی تو جام شرابم نه گرفتار و اسیرم نه حقیرم نه فرستادۀ پیرم نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم نه جهنم نه بهشتم چُنین است سرشتم به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی تا بر در ِخانۀ متروک هرکس ننشینی و به‌ جز روشنی شعشعۀ پرتو ِ خود هیچ نبینی و گل وصل نچینی نه که جُزئی نه که چون آب در اندام سَبوئی خود ِ اویی , خود اویی به‌خودآی
⚜ تو زِ تو 《 لا 》شو وصال اینست و بَس ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ °⟁ 🕯⟁°
هو 💥صحبت با خدای کنید با خلق مکنید که دیدنی خداست و دوست داشتنی خدا،، 💥وآنکس که به وی نازید خداست و گفتنی خداست و شنودنی خداست. 💐شیخ ابوالحسن خرقانی
هو اگر عاشق شوی فرق ندانی میان روی دوست و موی دوست .پس چون از فرق تا قدم یک نقطه درد گردی،تسبیح جان تو این بود که . آن بت که مراد داد به هجران مالش دل گم کردم میان زلف و خالش پرسند رفیقان من از حال دلم آن دل که مرا نیست چه دانم حالش اینجا،دانایی در نادانی گم شود،اینجا، دل جز بی دلان را نبود. عین القضات همدانی
هو مرا یک جان است نمی دانم که در قالب توست یا قالب من ...
هو آتشی انداختم و رفت آنکه سوخت سوخت آنکه ماند ماند
هو شدم تا به خرابات دوش نعره‌زنان رقص‌کنان دردنوش جوش دلم چون به سر خم رسید زآتشِ دلم آمد به جوش خرابات چو بانگم شنید گفت درآی ای پسر خرقه‌پوش گفتمش ای پیر چه دانی مرا گفت ز خود هیچ مگو شو خموش مذهب خرابات گیر خرقه و سجاده بیفکن ز دوش کم زن و قلاش و بباش در صف اوباش برآور خروش صافی زهاد به خواری بریز دردی عشاق به بنوش صورت تشبیه برون بر ز چشم پنبهٔ برآور ز گوش تو تو نه‌ای چند نشینی به خود پردهٔ تو بردر و با خود قعر دلت عالم بی‌منتهاست رخت سوی عالم بر بهوش گوهر عطار به صد بخر چند بود پیش تو گوهر فروش حضرت @Astane_pire_moghan
هو چونک شد ز آتش رخسار شمعی برفروخت تا دو صد پروانه را پدید آمد مدار چون ز شب نیمی بشد همه بیخود شدند ما بماندیم و شب و شمع و شراب و آن حضرت @Astane_pire_moghan