eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
340 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ روضه‌خوان پایش زمانی که به منبر باز شد گفت وای از لحظه‌ای که ناگهان در باز شد @hosenih روضه را می‌خواست سر بسته بخواند هر چه کرد تا که حرف از ضرب سیلی آمد آخر باز شد گفت دستان علی را مردمی بستند که صد گره از کارشان با دست حیدر باز شد ما در و دیوار را تنها شنیدیم و حسن دید در را با چه شدت سوی مادر باز شد کاش می‌بستند در کوچه حساب کینه را آن چه از من کنت مولای پیمبر باز شد @hosenih روضه‌خوان از دود کوچه سرفه کرد و آب خواست راه گودال اینچنین از روی منبر باز شد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ یاس حساس است از گل های دیگر بیشتر پس همیشه می شود در باد پرپر بیشتر @hosenih هر چه هیزم پشت در می سوخت با بادی شدید کوچه از بوی گلی می شد معطر بیشتر در سقیفه بود یا نه حتم دارم بعد از آن داده شد در کوچه ها مزد پیمبر بیشتر میخ و آتش هر دو بر در بود، پس با این حساب هر چه از دیوار بد دیدیم از در بیشتر با سه آیه خوب تا کردند تا ثابت کنند حکمتی دارد نشد آیات کوثر بیشتر @hosenih کاش می دانست آن بادی که در کوچه وزید یاس حساس است از گل های دیگر بیشتر ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ پرچم تو باد را این سو و آن سو می برد گنبدت خورشید را هر روز از رو می برد @hosenih عده ای را گنبدت یک دسته را گلدسته ات.... گاه دل را چشم جادو گاه ابرو می برد بسته به ایمان خویش از آب سقاخانه ات یک نفر آب و کسی می گفت دارو می برد پلک گردی را نمی گیرد نمی داند که چیست؟ لذتی را که از این درگاه جارو می برد مهربانی تو جای خود، که حتی در عتاب سمت زائر خادمت تنها پَرِ قو می برد می تکاند از غبار بی کسی اول مرا بعد دربانت مرا با دست خود توو می برد @hosenih از فراوانی مهمانان تو فهمیده ام هر گدا از ماجرای سفره ات بو می برد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پرچم تو باد را این سو و آن سو می‌بَرد گنبدت خورشید را هر روز از رو می‌بَرد عده‌ای را گنبدت، یک دسته را گلدسته‌ات... گاه دل را چشم جادو، گاه ابرو می‌بَرد بسته به ایمانِ خویش از آب سقاخانه‌ات_ یک نفر آب و کسی می‌گفت دارو می‌بَرد پلک، گردی را نمی‌گیرد، نمی‌داند که چیست_ لذتی را که از این درگاه جارو می‌بَرد مهربانیِ تو جای خود، که حتی در عتاب سمت زائر خادمت تنها پَرِ قو می‌بَرد می‌تکاند از غبارِ بی‌کسی اول مرا بعد دربانت مرا با دست خود توو می‌بَرد از فراوانی مهمانان تو فهمیده‌ام هر گدا از ماجرای سفره‌ات بو می‌برد ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e