بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حسین_صادقی
▶️
روضهخوان پایش زمانی که به منبر باز شد
گفت وای از لحظهای که ناگهان در باز شد
@hosenih
روضه را میخواست سر بسته بخواند هر چه کرد
تا که حرف از ضرب سیلی آمد آخر باز شد
گفت دستان علی را مردمی بستند که
صد گره از کارشان با دست حیدر باز شد
ما در و دیوار را تنها شنیدیم و حسن
دید در را با چه شدت سوی مادر باز شد
کاش میبستند در کوچه حساب کینه را
آن چه از من کنت مولای پیمبر باز شد
@hosenih
روضهخوان از دود کوچه سرفه کرد و آب خواست
راه گودال اینچنین از روی منبر باز شد
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حسین_صادقی
▶️
یاس حساس است از گل های دیگر بیشتر
پس همیشه می شود در باد پرپر بیشتر
@hosenih
هر چه هیزم پشت در می سوخت با بادی شدید
کوچه از بوی گلی می شد معطر بیشتر
در سقیفه بود یا نه حتم دارم بعد از آن
داده شد در کوچه ها مزد پیمبر بیشتر
میخ و آتش هر دو بر در بود، پس با این حساب
هر چه از دیوار بد دیدیم از در بیشتر
با سه آیه خوب تا کردند تا ثابت کنند
حکمتی دارد نشد آیات کوثر بیشتر
@hosenih
کاش می دانست آن بادی که در کوچه وزید
یاس حساس است از گل های دیگر بیشتر
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_رضا_ع_مدح
#حسین_صادقی
▶️
پرچم تو باد را این سو و آن سو می برد
گنبدت خورشید را هر روز از رو می برد
@hosenih
عده ای را گنبدت یک دسته را گلدسته ات....
گاه دل را چشم جادو گاه ابرو می برد
بسته به ایمان خویش از آب سقاخانه ات
یک نفر آب و کسی می گفت دارو می برد
پلک گردی را نمی گیرد نمی داند که چیست؟
لذتی را که از این درگاه جارو می برد
مهربانی تو جای خود، که حتی در عتاب
سمت زائر خادمت تنها پَرِ قو می برد
می تکاند از غبار بی کسی اول مرا
بعد دربانت مرا با دست خود توو می برد
@hosenih
از فراوانی مهمانان تو فهمیده ام
هر گدا از ماجرای سفره ات بو می برد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
پرچم تو باد را این سو و آن سو میبَرد
گنبدت خورشید را هر روز از رو میبَرد
عدهای را گنبدت، یک دسته را گلدستهات...
گاه دل را چشم جادو، گاه ابرو میبَرد
بسته به ایمانِ خویش از آب سقاخانهات_
یک نفر آب و کسی میگفت دارو میبَرد
پلک، گردی را نمیگیرد، نمیداند که چیست_
لذتی را که از این درگاه جارو میبَرد
مهربانیِ تو جای خود، که حتی در عتاب
سمت زائر خادمت تنها پَرِ قو میبَرد
میتکاند از غبارِ بیکسی اول مرا
بعد دربانت مرا با دست خود توو میبَرد
از فراوانی مهمانان تو فهمیدهام
هر گدا از ماجرای سفرهات بو میبرد
✍ #حسین_صادقی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e