eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
313 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
کیستم من، فاطمــه، محبـوبۀ جان‌آفرینـم جنــةالاعـلای قُـربِ رحمـةٌ للعـالمینم لیلة‌ُ القدری که کس غیر از خدا قدرش نداند معنــی «انا فتحنـــا»ی امیــرالمؤمنینم مادر پیغمبران از شخص آدم تا محمّد بانــوی مـلک خـدا در آسمان‌ها و زمینم از ازل پیشانــی توحیــد را بــودم ستاره تا ابـد انگشـتر ختــم رســالت را نگینم ذات حق کرده اراده تا که باشد یک حسینش ور نه ریزد تا صف محشـر، حسین از آستینم آن جناب مریـم عـذرا و این یکتـا مسیحش این مـن و ایـن یـازده عیسـای عیسا آفرینم راستـی رکـن همه ارکان عالم کیست؟- حیدر در حقیقـت مـن همـان رکـن امـام راستینـم ایـن عجب نبْوَد چو پا در عرصۀ محشر گـذارم عفـو جوشــد از یسـار و رحمـت آید از یمینم سجـده و والشمس و واللیـل و دخـان و عادیاتم کوثر و تطهیر و قـدر و فجـر و نور و یاء و سینم هم به سیرت مصطفی فرموده در شأنم «فداها» هم به صــورت گفتــه صــورت‌آفرینم، آفرینم در حقیقت عبد حق خوانده، سپس گویید مدحم گرچــه فــوق مــدح خلــقِ اوّلیـن و آخرینم گاه مـی‌خوانند حــورم، گــاه مـی‌گویند انسان هر چه باشم بهتر از آن، هر چه هستم فوق اینم عصمتـم، زهـدم، عفافم، کعبه‌ام، رکنم، طوافم مـام نفس مطمئنـه، قـلب تقـوا، جـانِ دینـم نی عجب گر چشم حق در من ببیند روی حق را نیستـم هرگـز خـدا؛ امـا خـدا را جانشینم مرتضی در من خدا را دید با چشم خدایی مـن خدا را دیده‌ام هر گاه حیدر را ببینم شب که همچون کوکب دُرّی جمالم می‌درخشد تــا فــلک انــوار ثــارالله خیــزد از جبینم هـم نبــوت را یگانــه، چشمــۀ عین‌الحیاتم هـم ولایـت را فـروزان، آیــت حــقُ الیقینم بهتریـن ســادات عالــم: چـار بانوی بهشتی مـن میـان چـار سـادات بهشتــی، برترینـم ایستـادم روی پـا چـون کوه، بر حفظ ولایت سیل اگر سیلی زنـد، آن نیستم کز پا نشینم این حمایت از علی، این ضربه‌های دست دشمن آن شــرار آتــش و ایـن خطبه‌های آتشینم بـا وجـود آنکــه در راه علــی اولْ شهیـدم پیش‌تـر از مـن فــدا گردیــد طفـلِ نازنینم یـک مدینـه دشمـن و یـک خانۀ آتش‌گرفته کس نبود آنجا به جز دیوار و در، یار و مُعینم من که پیغمبر «فداها» گفت در حقم، همانا اولیــن یـــار فـــداکار امیـــرالمؤمنینم دست دادم لیک بند از دست مولایم گشودم تا بداننــد اهــل عالَـم حامی حبلُ المتینم من شدم نقش زمین، بُردند مولا را به مسجد آه یـارب تــا قیــامت از امـامم شـرمگینم من بـه یـاری علی «میثم!» مقـاوم ایستـادم شد خجـل مسمـارِ آهن، پیشِ عزمِ آهنینم ✍استاد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گفت: در می‌زنند مهمان است گفت: آیا صدای سلمان است؟ این صدا، نه صدای طوفان است مزن! این خانه‌ی مسلمان است مادرم رفت پشت در، اما... گفت: آرام ما خدا داریم ما کجا کار با شما داریم و اگر روضه‌ای به پا داریم پدرم رفته ما عزاداریم پشت در سوخت بال و پر، اما... آسمان را به ریسمان بردند آسمان را کِشان‌کِشان بردند پیش چشمان دیگران بردند مادرم داد زد بمان! بردند بازوی مادرم سپر، اما... بین آن کوچه چند بار افتاد اشک از چشم روزگار افتاد پدرم در دلش شرار افتاد تا نگاهش به ذوالفقار افتاد- گفت: یک روز یک نفر اما... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش مدینه بود و غم و غُصه‌های بسیارش مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش مدینه بود و پر از تیرگی کُفر و نفاق و غربتی که شده هر دلی گرفتارش مدینه بود؛ ولی از تمام مردم آن کسی نکرد مراعاتِ حالِ بیمارش مدینه بود و چهل تن هجوم آوردند به یک‌ نفر که نشد هیچ‌کس طرفدارش مدینه بود و دَرِ خانه‌ای پُر از هیزم دری‌ که سرخ شد از هُرم شعله مسمارش نمی‌شود به زبان هم بیاورم؛ چه کنم؟ مصیبتی که خدا هم شده عزادارش دم غروب، در آن کوچه، آه از سیلی که آب شد دلِ سنگیِ سختِ دیوارش میان کوچه چگونه؟ چه شد؟ نمی‌گویم تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ابلیس حِقد و کینه را بی‌کار نگذاشت بیت خدا را نیز بی آزار نگذاشت گفتند زهرا پشت این در ایستاده گفتند او را راحتش بگذار، نگذاشت* «در» شعله‌ور شد! غنچه‌اش را در خطر دید می‌خواست برگردد ولی دیوار نگذاشت سعی فراوان کرد حتی بین آتش- «در» را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت دیگر نشد پای علی برخیزد از جا می‌خواست برخیزد، تنِ تب‌دار نگذاشت شاید از آن پس مرتضی هر خانه‌ای ساخت دیگر به روی درب آن مسمار نگذاشت ✍ * فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلى مَنْ فيها، فَقيلَ لَهُ: يا أبا حَفص إِنَّ فيها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ! ترجمه: در اين موقع (خلیفه دوم) هيزم طلبيد و گفت: به خدايى که جان عمر در دست اوست، بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش مى‌زنم. پس به خلیفه دوم گفته شد: اى اباحفص (کنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است؛ گفت: [ولو اینکه او هم در خانه] باشد! 📚 الامامة و السياسة ابن قتيبه دینوری، ص ١٢ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آتش افتاده به جان همه؛ اما چه شده؟ همه جمعند دَرِ خانه‌ی مولا؛ چه شده؟ آسمان ناله زد و گفت: درآن‌جا چه شده؟ فاطمه پشتِ در افتاده؛ خدایا چه شده؟ دودی از آتش آن دَر به سماوات رسید گل یاسِ نبوی را چه جراحات رسید به فلک ناله‌ای از مادر سادات رسید که خبر داشت که در عالَم بالا چه شده؟ آسمان دید که بر عرش، طنین افتاده شعله بر بال و پَرِ روح الامین افتاده غنچه پرپر شده و گل به زمین افتاده وای فضه! تو بگو پهلوی زهرا چه شده؟ فضه می‌گفت که از چشم گهربار بپرس من نگویم چه شده؛ از درودیوار بپرس فاطمه روی زمین است؛ ز مسمار بپرس آه! مسمارِ درِ خانه در این‌جا چه شده؟ در هیاهو که همه فتنه‌گران هم‌دستند ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند عده‌ای دست علی را به طنابی بستند بی حیا مردم بی‌شرم! شمارا چه شده؟ گرچه مأمور به صبر است تواناست علی در برِ کوهِ مصیبات، شکیباست علی خیز ای فاطمه ازجای که تنهاست علی خیز از جا و ببین حرمت مولا چه شده؟ نظر گل به سوی خرمنی از خار افتاد مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد بازوی فاطمه با ضربتی از کار افتاد یارِ تنهای علی در بَرِ اعدا چه شده؟ به خداوند، گُلِ لم یزلی زهرا بود در شب غربت و غم، نورِ جلی زهرا بود تا که جان داشت به تن، یارِ علی زهرا بود ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
(گلچین و تلفیق سه مثنوی فاطمی) من بحر نهفته در سبویم فریاد شکسته در گلویم بحری شده‌ام تمام گوهر در مدح و ثنای کفو حیدر آن اختر عالم هدایت پیوند رسالت و ولایت او کوثر و نور و قدر و طاهاست او مریم یازده مسیحاست لبخند نماز بر لب اوست صد لیله‌ی قدر، هر شبِ اوست وقتی به نماز بست قامت کردند فرشتگان قیامت دیدند خدای بی نیازش فخریّه نموده بر نمازش چون پرتو حق که تابد از طور تابید شبی ز چادرش نور زآن نور که بود نور ایمان هفتاد یهود شد مسلمان از عصمت او حجاب جوشد جز او که ز کور، چهره پوشد؟ حیدر که امامت و ولایت دارد به جهان بی نهایت چون فاطمه‌اش دُرِ سخن سُفت رازی ز کمال خویشتن گفت حیرت‌زده رو به قهقرا رفت یکباره به نزد مصطفی رفت احمد که ز قصّه بود آگاه لبخند زد و شکفت ناگاه کای کلّ علوم را تجسّم بنشین به برم بزن تبّسم کاین راز نگفته با تو گویم زهراست محمّد و من اویم با این همه داشت دستش آماس گرداند ز بس به خانه دستاس انداخته بود دست او پوست با آن همه داشت کار را دوست چون ذات خدای خود یگانه با فضّه شریک کار خانه فردوس گدایِ فضه‌ی اوست خاکِ کف پای فضه‌ی اوست ای دختر نور و کفو یاسین ای بضعه‌ی خاتم النبیین تو لیله‌ی قدر کبریایی تو مادر کل انبیایی قرآن به فضیلتت گواه است هر لحظه‌ی تو هزار ماه است قرآن به تو قلب خود گشوده مشتاق تلاوت تو بوده تهلیل تو بهترین شهادت تسبیح تو بهترین عبادت ای ملک خدا مدینه‌ی تو جنت نفسی ز سینه‌ی تو یک قطره ز اشک توست کوثر یک سایه ز قامت تو محشر یک حکم تو را هزار طاعت یک اجر محبتت شفاعت کوثر، نمی از محبت تو تطهیر، گواهِ عصمت تو با آنکه به خاک بی نشانی خورشید هزار کهکشانی کی گفته که قبر تو نهان است خاک تو فراتر از جهان است بالله قسم ای رسول را اُم عالم شده در مزار تو گم بر عرشه‌ی فُلکِ تو فَلَک چیست؟! در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست؟! ارکان وجود، محکم از توست مُلک و ملکوتِ عالَم از توست مسکین تو ای ملیکه‌ی دین صد باغ فدک دهد به مسکین بالله به بهشت، ناز داری تو کی به فدک نیاز داری! تو بهر علی قیام کردی خود را سپر امام کردی احقاق فدک برای این بود کآن در ید دشمنان دین بود دشمن زشما فدک ستانَد تا دست علی تهی بمانَد تو یار امام راستینی تو دست خدا در آستینی جز دست خدا کسی نشاید کز دست علی گره گشاید از فتنه‌ی شوم اهرمن‌ها قرآن و علی شدند تنها در شهر مقدس مدینه شد باز دوباره باب کینه از فتنه به دوششان حطب‌ها بدذات‌تر از ابولهب‌ها در بیت رسول پا نهادند در را به غضب فشار دادند دردا که تو را به خانه کشتند با ضربت تازیانه کشتند خاکم به دهن، به ضرب سیلی خورشید مدینه گشت نیلی تا چند کنایه و اشاره؟! والله شکست گوشواره فریاد که پاره شد گلویم بگذار همان به پرده گویم تاریکیِ محض، نور را کشت شیطان به بهشت، حور را کشت پاداش رسول، خوش ادا شد یک آیه ز کوثرش جدا شد آن آیه دُرِ نهفته‌اش بود... محسن گل ناشکفته‌اش بود... ✍استاد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سرنوشت آن گل پرپر نمی‌دانم چه شد شرح این خون‌گریه را آخر نمی‌دانم چه شد احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود آن سفارش‌های پیغمبر نمی‌دانم چه شد روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت آشیانش سوخت، بال و پر نمی‌دانم چه شد چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد «در» که کلاً سوخت، میخ در نمی‌دانم چه شد بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید حالت گلبرگ نیلوفر نمی‌دانم چه شد شد فدک سیراب از سرچشمه‌ی پهلوی او لاله‌های رسته بر بستر نمی‌دانم چه شد دست‌های شوهرش زخمی شد از ردّ طناب ریسمان بر گردن حیدر نمی‌دانم چه شد هیچ کس قبر شریفش را نمی‌داند کجاست آخرِ این قصه را دیگر نمی‌دانم چه شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه باصفاست به لطف و عنایت داور مرورِ خاطره‌ی اهلِ بیتِ پیغمبر بیا سری بزنیم ای موالیان علی به خانه‌ی گل طاها، به خانه‌ی کوثر چه روزگار خوشی داشت بیت وحی خدا چه زندگیِ خوشی بود خانه‌ی حیدر چه رفت و آمدِ خوبی در آن حوالی بود کنار هم، همه گل‌های فاطمه یکسر علی، حسین و حسن را به جان صدا می‌زد شنیدنی‌تر از آن بود، لفظِ پیغمبر به دستِ مادرِ خانه که سفره می‌شد پهن کمک به فاطمه می‌کرد، نازنین دختر به ناز، شانه به گیسوی کودکان می‌زد چه عاشقانه به هر صبح و شام این مادر طلوعِ فجر که می‌شد، تمامِ اهل حرم همه نظاره‌گرِ نورِ زُهره‌ی أزهر نمازِ ظهر که می‌خواند، دیدنی‌تر بود سجودِ ماه، و تقلیدِ ذاتیِ أختر هزار نور ز رخسارِ فاطمه می‌ریخت به دیدگانِ علی، صبح و ظهر و شب یکسر شکوفه‌های بهاری که غنچه وا می‌کرد حیاتِ خانه‌ی او بود، جنتِ کوثر بهشت را به همین بیت می‌توان حس کرد بهشتِ عدن کجا، بیتِ خمسه‌ی أطهر حسن کنار پدر می‌نشست در مسجد علی سمیعِ کلامِ پیمبرِ داور میانِ خطبه‌ی جدش، به شوقِ دیدارش حسین تکیه زنان می‌نشست بر منبر * * درونِ حال و هوای خوشِ حرم ناگاه صفای خانه بهم ریخت، بیت شد مضطر ز اِرتحالِ پیمبر، دو روز نگذشته... هجوم شد به سرایش، هجوم شد بر در رسید اینهمه عصیان، ز جبت و طاغوتی که هیزم‌آورِ دوزخ شدند، تا محشر ز ضربه های غلافی، به شانۀ عصمت شکست بازوی زهرا نه، بازوی حیدر لگد زدند چو بر پهلوی کنیز خدا عبور کرد ز روی درِ حرم، لشکر جواب سیلیِ زهراست دستِ فرزندش که انتقام بگیرد، از آن دوتا کافر علی به خانه نشست و گُلَش به گِل، اما بجاست خیرِ کثیرِ نبی در این معبر هر آنکه یاورِ مولاست، رهروِ زهراست مدافعِ حرم است و مدافعِ رهبر شهادت آینه‌ی مادر شهیدان است شهید پیروِ زهراست تا صفِ آخر ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه * * وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده‌ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه * * دامانِ در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آن‌هم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
(نامه‌ی منظوم متخلف ثانی به معاویه علیه اللعنه) این نامه را به جوهر کینه نوشته‌ام از روزهای خوب مدینه نوشته‌ام روزی که اختیار، به دست سقیفه بود روزی که چشم‌مان به رَدای خلیفه بود هم، فکر غصبِ حق علی بود در سرم هم بود " ابوعُبیده‌ی جراح " یاورم غیر از علی و فاطمه همراهمان شدند اهل مدینه لشکر خودخواهمان شدند گفتم بدون مایه فطیر است کارمان بی مرتضی و فاطمه گیر است کارمان از این جهت روانه شدم سمت خانه‌اش گِرد آمدیم پشت درِ آشیانه‌اش پشتِ سرم مهاجر و انصار آمدند حتی به یاری‌ام در و دیوار آمدند هر لحظه لحظه بیشتر و بیشتر شدیم در پیش چشم فاطمه سیصد نفر شدیم گفتم علیِّ خانه‌نشین را خبر کنید مثل بقیه بیعت بی دردسر کنید گفتم که ختم غائله در دست حیدر است بیعت، علی اگر نکند کار ابتر است آمد صدای فاطمه از پشت در به گوش می‌گفت از امامت و حقِّ پسرعموش حکم ولایتِ ازلی را به ما نداد یک تار موی شخص علی را به ما نداد گفتم به حال خویش نباید رها شود وقتش رسیده شعله‌ی آتش به پا شود در بین دود، فکر علی بود فاطمه همواره گرم ذکر علی بود فاطمه گرم حمایت از علی‌اش عاشقانه بود تنها علاجِ کار، فقط تازیانه بود کاشانه‌اش همین‌که پُر از بوی دود شد با تازیانه بازویِ زهرا کبود شد این سو مغیره گرم بگو و بخند شد آن سو صدای ناله‌ی زهرا بلند شد چیزی نمانده بود فضا ملتهب شود با گریه‌های فاطمه دل منقلب شود اما علی و شوکتش آمد به خاطرم شور و شکوه ضربتش آمد به خاطرم "تیغِ دو دم" به خاطرم آمد چه‌کار کرد اهل قُریش را به مصیبت دچار کرد پس با تمام کینه و بُغضی که داشتم آن‌جا همه توان خودم را گذاشتم بر سینه‌ی زمین و زمان دستِ رد زدم بر دربِ نیمه‌سوخته محکم لگد زدم طوری لگد زدم که همان پشت در نشست طوری لگد زدم پس از آن پهلویش شکست طوری زدم که داغ دلش بیشتر شود طوری لگد زدم که علی بی پسر شود حتی کنار ضربه‌ی سنگین کاری‌ام مسمار درب سوخته آمد به یاری‌ام ریحانه‌ی رسول که رنگش پریده بود داغیِ میخِ در، نفسش را بُریده بود یک ضربه روزگارِ علی را سیاه کرد... سیلی زدم به فاطمه حیدر نگاه کرد... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چو دید نقش زمین همسر جوانش را ز دست داد همه‌ طاقت و توانش را به پیش دیده‌ی او چون زدند زهرا را هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را نه با علی، نه حسن، نه حسین، نه زینب نگفت درد و غم و غُصه‌ی نهانش را به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم کجا نشان بدهم قبر بی‌نشانش را چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب کزاو گرفت عدو همسر جوانش را که دیده بین قفس طایر شکسته‌پری که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟! به جز به باغ امید علی و زهرایش که دیده غنچه نشکفته‌ی خزانش را؟! حسین مادر مظلومه را دهد از دست اگر بلال به پایان برد اذانش را چه قرن‌ها که ستم بر علی شده «میثم» که ریختند بسی خون شیعیانش را ✍استاد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این عرش و فرش باشد، یک‌سر برای زهرا قرآن برای زهرا، کوثر برای زهرا بیچاره بچه‌هایِ، آن خانه که نباشند مرد و زنش کنیز و، نوکر برای زهرا دارد چه قدر دیدن، کوری چشم دشمن سنگِ تمامِ خالق، محشر برای زهرا ما آمدیم دنیا، دور سرش بگردیم ما را بزرگ کرده، مادر برای زهرا از فاطمیه‌ها ما، شرمنده‌ایم خیلی ای‌وای جان ندادیم، آخر برای زهرا دین را خلیفه‌ی دین، می‌بُرد دست بسته چشم یهودیِ شهر، شد تَر برای زهرا جای رسول خالی، آتش، غلاف، سیلی اجری نبود از این، بهتر برای زهرا...؟! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برای خواندن اول یاد می‌گیرند الفبا را الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را خدا از خَلق عالَم، بیت زهرا بود مقصودش بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشان‌ها را ستون خانه را تا عرش بالا بُرد و نادان‌ها بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را چه می‌فهمد کسی این «در» برای شخص پیغمبر تداعی می‌کند دروازه‌ی عرش معلا را اگر توحیدشان را با حضور قلب می‌خواندند نمی‌انداختند امروز پشت گوش «اَسری» را اگر یکبار می‌خواندند کوثر را چه می‌دیدند مقام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را؟! اگر روی لب گلدسته حرفی جز علی باشد به مسجد می‌دهم ترجیح، معبد را، کلیسا را چه می‌بینم خدا! وا شد به جایی پای بعضی‌ها که بی‌رخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را... دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که میکائیل از آن در می‌بَرَد هر روز و هر شب رزق دنیا را دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که عزرائیل بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را اگر «در» بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه که در یک تُنگ جا داده‌ست پیغمبر دو دریا را اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست خدا این بار می‌خواهد بسنجد صبر مولا را نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمی‌یابید! علی تنها درون سینه جا می‌داد غم‌ها را 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گفتم به گل عارض* تو کار ندارد؛ دیدم که حیایی شررِ نار ندارد دیوار به در گفت مبادا که شوی باز این سینه، دگر طاقت مسمار ندارد خون گریه کن ای دیده! که یار همه عالم جز محسن شش ماهه‌ی خود یار ندارد تنها شفق سوخته‌دل بود که می‌گفت: «گل تاب فشار در و دیوار ندارد» خون جگرش دم به دم از دیده بریزد آن کو زِ غمت دیده‌ی خون‌بار ندارد مردم همگی بنده‌ی دنیا شده آری دین ‌است متاعی که خریدار ندارد ✍استاد *عارض: چهره، رخسار 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن شب نمی‌شد آتشِ غم شعله‌ور، اگر یا که نبود مادرمان پشتِ «در» اگر یا اینکه بازوان نحیفش در آن میان در پیش تازیانه نمی‌شد سپر اگر یا دستِ‌کم به پیش نگاهِ ابوتراب دستی نمی‌گذاشت به رویش اثر اگر صیّاد اگر به لاله‌ی زخمیِ مرتضی هم بی‌هوا نمی‌زد و هم بی‌خبر اگر قصه نمی‌کشید به تنهاییِ حسین... در کوچه یار داشت علی، ده نفر اگر... 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد مادرم آن را گرفت و تازیانه پشت هم، هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد دستِ مادر آخرش واشد، نمی‌گویم چطور اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد "من" فقط می‌دانم آن روز و در آن کوچه، چه شد "من" فقط دیدم چرا افتاد مادر، پا نشد حال و روزش فکر می‌کردم که بهتر می‌شود هر چه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود هر چه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد... آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد... چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین ناله هم، سهم یتیمان تو از دنیا نشد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با توأم در! با تو، تا دیوارها هم بشنوند قلبِ یاسین است این یاسی که پرپر می‌کنی@dobeity_robaey
عشق را در بر کشید از جگر آهی برای غربت دلبر کشید از کف پای عمو سرمه‌ای برداشت و روی دو چشم تر کشید گفت احلی من عسل شربت عشق حسین بن علی را سر کشید روضه‌ام آغاز شد بر زمین هی پا کشید و قد کشید و پرکشید مرکبی با نعل خود قد او را چون عمو عباس آب‌ آور کشید داغ فرزند حسن دست مقتل را گرفت و تا به پشت در کشید قصه را از سر گرفت پهلوی قاسم شکست و روضه‌ی مادر گرفت حرمت حیدر شکست عاقبت از ساقه‌ی خود غنچه‌ای پرپر شکست بار شیشه داشت و سنگی آمد آه! بار شیشه‌اش آخر شکست خورد پیشانی به در آنقدر محکم که با آن ضربه شاید سر شکست چادرش آتش گرفت مادر افتاد و در افتاد و دل حیدر شکست در میان شعله‌ها یاحسینی گفت مادر، روضه آمد کربلا هم بدن سالم نماند هم دل ارباب بی غسل و کفن سالم نماند با حساب تیرها پیکرش مانند تابوت حسن سالم نماند با حساب نیزه‌ها آه حتی تار و پود پیرهن سالم نماند با حساب تیغ‌ها چون به تن جوشن نبود اعضای تن سالم نماند با حساب سنگ‌ها چیزی از ابرو و دندان و دهن سالم نماند با حساب نعل‌ها هیچ یک از استخوان‌های بدن سالم نماند پیکری باقی نماند خووود روی سر نبوده، پس سری باقی نماند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا قنوتَت رو به‌سوی یار بالا می‌رود بر دو دستت آسمان انگار بالا می‌رود پرچمت را از زمانی که درِ خانه زدم برکت و نور از درودیوار بالا می‌رود اوج، معنایش به دست‌وپای تو افتادن است نوکرت از این جهت بسیار بالا می‌رود بردن نام تو مُهرِ استجابت بر دعاست ذیل ذکر اسم تو، اذکار بالا می‌رود تربت تو در حقیقت آبِ روی آتش است هر زمانی که تب بیمار بالا می‌رود حاجتش لمس ضریح و صحن و پایین پای توست دست‌های سینه‌زن هربار بالا می‌رود :: کشته‌ی جمعه، تو را تیغ دوشنبه ذبح کرد نیزه با دستور آن مسمار بالا می‌رود سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روح از جسم نبی پرواز کرد تازه غم‌های علی سر باز کرد کینه‌های خفته، طغیان‌گر شدند شعله‌ها پیدا ز خاکستر شدند فتنه، انصار و مهاجر را گرفت فتنه‌گر جای مشاور را گرفت "سامری" زد شعله بر ارکان دین شد وزیر مصطفی خانه‌نشین حرمت صدیقه‌ی أطهر شکست دست او و قلب پیغمبر شکست بیت امید نبی آتش گرفت حرمت "اُمّ اَبي" آتش گرفت شد در آن غوغای دود و همهمه بیت حیدر، قتلگاه فاطمه بی خبر مسمار آمد شعله‌ور فضه می‌داند چه شد در پشت در غنچه پرپر شد، گل یاسین شکست داغ محسن بر دل زهرا نشست فاطمه در پشت در بی هوش شد جلوه‌ی عمر علی خاموش شد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نگاه مادری حتی به هیزم می‌کند زهرا و آتش را پر از گل‌های گندم می‌کند زهرا مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید_ که زینب را در این چادر تجسم می‌کند زهرا به گوش‌ات خورده آیا آب آتش را بسوزاند؟! میان موجی از آتش تلاطم می‌کند زهرا دلیل زندگی را در تماشای علی می‌دید علی را در شلوغی ناگهان گم می‌کند زهرا علی را با چه حالی از میان کوچه‌ها بردند که با خاک عبای او تیمم می‌کند زهرا صدای پای رفتن از در و دیوار می‌آید علی تابوت می‌سازد، تبسم می‌کند زهرا نمی‌گنجد درون خاک، اقیانوس بی‌پایان مزارش را نهان در قلب مردم می‌کند زهرا ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سجاده‌ام معطر، از بوی ربنا بود آنچه شنیده می‌شد، از من فقط "خدا" بود یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم تنها به جرم اینکه نفرین من دعا بود دیشب برای مردم، تا صبح گریه کردم ای کاش یک نفر هم، یک دم به فکر ما بود طفلان من به جایِ مردم گرسنه بودند افطار خانه‌ی ما در سفره‌ی شما بود امروز را نبینید این بی حیا لگد زد دیروز پشت این دَر، جمعیت گدا بود من هیچ شکوه‌ای از بیگانگان ندارم آن‌که به حال و روزم خندید آشنا بود من درد مرتضی را با جان خود خریدم در راه عشق باید آماده‌ی بلا بود دستم شکست اما من درد حس نکردم اسم علی دوا بود، ذکر علی شِفا بود رفتم برای مردم حجت تمام کردم: او را که می کشیدید او حجت خدا بود ای کاش می‌شکستند این دست دیگرم را اما به جای این دست، آن دست بسته وا بود با کفش‌های خاکی، در خانه‌ام قدم زد آن خانه‌ای که فرشش، بال فرشته‌ها بود ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد وقتی سرم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟! تازه میان کوچه قلبم به درد آمد حیدر برهنه سر بود، حیدر برهنه پا بود * * تا قبر بردنم را، همسایه هم نفهمید از بسکه مُردن من، چون شمع بی‌صدا بود از بسکه قطره قطره بر پای تو چکیدم تابوت من سبک‌تر حتی ز بوریا بود ای آخرت وفا کن با ما شکسته دل‌ها با ما شکسته دل‌ها، دنیا که بی وفا بود... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همدست شد مسمار با دیوار، با در در بین دود و شعله گیر افتاد، مادر حال و هوای خانه یکباره عوض شد افتاد روی مادر ما بی‌هوا در باید بسوزد در هوای شمع اما... این بار سوزانده پَرِ پروانه را در در پیشِ رو زهرا نبود؟ ای بی حیا میخ در پشتِ سر زهرا نبود؟ ای بی حیا در از آن زمان که مادر ما را زمین زد ما بچه‌های فاطمه قهریم با در از پا درآوردند آخر مرتضی را دیوار، آتش، کوچه و همسایه‌ها، در مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه در کربلا باقی چوبش شد عصا، در در کربلا زینب گلی گم کرده بود و می‌گشت در گودال دنبال برادر سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آشوبِ فتنه در مدینه قائله انداخت دیوارِ بیت وحی را از شاکله انداخت آتش زبانه می‌کشید از خانه‌ی مولا این شعله‌ها در آسمان‌ها ولوله انداخت دنیا به عاشق‌ها همیشه سخت می‌گیرد مابین زهرا و علی هم فاصله انداخت جای غلافِ تیغ بر بازوی مادر ماند یک دست او را از قنوت نافله انداخت آن دست که با ریسمان، دستِ علی را بست در کوفه دور دست زینب سلسله انداخت ثانیِ ملعون در مدینه ظلم کرد اما در کربلا تیر جفا را حرمله انداخت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جانِ علیِ مرتضی افتاده بود دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته آیه‌ای از سوره‌ی کوثر جدا افتاده بود دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست پای دشمن باز شد، زهرا ز پا افتاده بود مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت کل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود کاش ای آتش! بسوزی در شرار قهر حق هُرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود؟! مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود فاطمه نقش زمین گردید «میثم» آه آه فاطمه نه، بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e