eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
313 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
با ماجرای رنج و غربت آشنا من دیگر نمی‌خواهم شوم از تو جدا من هم تشنه‌ای، هم خسته‌ای، هم داغداری باید که مرگم را بخواهم از خدا من با توست ای سالار زینب انتخابش طفلان من قربانی‌ات گردند یا من؟ دارم در این صحرا دو دریا خونِ غیرت از خونشان بر دست می‌گیرم حنا من این دو به جای خود، اگر پایش بیفتد از جنگ با لشگر ندارم هیچ إبا من من خوب می‌دانم که حساسی به مادر پس خواهشم را رد نکن نگذار تا من... ... پهلوی تو از "پهلوی مادر" بگویم این‌گونه حتماً می‌شوم حاجت‌روا من :: در قتل طفلانم تعلل کرد لشگر بیرون بیایم تا مگر از خیمه‌ها من «سر» پای تو دادند و حالا سربلندم قربانی دیگر اگر خواهی بیا... من اینجا عزیزم غیر زیبایی ندیدم لب به شکایت وا نکردم که: چرا من؟ از دیدن شرمندگی‌ات شرم دارم بیرون نمی‌آیم اگر از خیمه‌ها من وقتی که می‌آوردی آنها را، لباست_ خاکی شده، قربان این رخت و عبا من بگذَر از این دو، لحظه‌ای بنشین کنارم به داغ اکبر گریه کن همراه با من بالاسر اکبر کسی این را نفهمید تو بیشتر می‌سوختی آن لحظه یا من... ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چنان تیری شدند از چله‌ی زینب رها باهم چنین رفتند راه عشق را تا انتها باهم برای اذن میدان التماس شاه می‌کردند به امر زینب افتادند روی دست‌وپا باهم به یاری نوه در کربلا مادربزرگ آمد قسم دادند دایی را به زهرا یک‌صدا باهم چنان جنگاوری‌هاشان به دایی‌هایشان رفته که میدان می‌روند عین حسین و مجتبی باهم سرود عشق سر دادند و سر دادند پای عشق به خون افتاده‌اند از یاری خون خدا باهم به پاشان گردوخاکی باشد اما کوفیان دیدند دو تا خورشید را در آسمان کربلا باهم از آنجائی که جنگ کربلا جنگ ولایت بود زدند این طفل‌ها را دشمنان مرتضی باهم پس از اکبر دگر روی تمام دشمنان وا شد به‌این‌علت به آن‌ها حمله می‌شد بارها باهم عقیله لحظه‌ای از خیمه‌اش بیرون نمی‌آید اگر سرهای طفلانش ز تن گردد جدا باهم یکی فرق سرش زخمی، یکی پهلوش خون‌آلود عجب ارثیه‌ای بردند آقازاده‌ها باهم آتش گرفت و سوخت زینب آن زمانی که کنار خیمه آوردند جسم هر دو را باهم سر جسم پسرها مادر از اندوه اکبر خواند و بعداً در مدینه یاد اکبر کرد باباهم اگرچه سنگ‌ها از هم جدا کرده است آن‌ها را ولی بر روی نی رفتند تا شام بلا باهم و زینب گفت به ام‌البنین: بهتر پسرهایم، نبودند و ندیدند از غم بزم شراب آهم ✍️ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
رفت قاسم، رفت سقا و علی اکبر... عمو من ز تو تنهاتر و از من تو تنهاتر عمو نیست زور و بازویم مثل علی اکبر ولی هست اما غیرتم مثل علی اصغر عمو به سکینه گفته‌ام غصه نخور از رفتنم دست‌های من فدای معجرت دخترعمو زمزمِ خون راه افتاده‌ست، دست و پا نزن می‌دوم سوی تو مثل هاجرِ مضطر عمو جایِ بابایم پدر بودی برایم سال‌ها ای عزیزِ مهربانتر از پدر مادر، عمو آمدم یک ثانیه زنده بمانی بیشتر عمه رویت را ببیند دفعه‌ای دیگر عمو :: گیسویی که عمه‌ام دیروز می‌زد شانه‌اش آه افتاده‌ست دستِ شمر خیره‌سر عمو بینِ نیزه خوردنت جورِ مرا هم می‌کِشی زحمتت دادم حلالم کن دم آخر عمو نیزه خورده پهلویت، افتاده‌ای روی زمین آمده انگار مادر باز پشت در عمو حرمله با تیر جسمم را به جسمت دوخته برنمی‌دارم اگر از پیکرت پیکر عمو من ندارم دست؛ اما برندارم از تو دست تا دم جان دادنم مانند آب‌آور عمو چون تمام کودکی حالا در آغوشِ توأم نیست پایانی برای من از این بهتر عمو ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به‌رسم خوبی آیینه‌ها محبت کن تبم گرفت و دلم خوش! ز من عیادت کن برای آنکه بگویی فراق یعنی چه بیا وخامت حال مرا روایت کن مریض دوری‌ام و مبتلا به هجرانم دوباره درد گدا را دوا به تربت کن در آرزوی زیارت تمام شد عمرش دعای مادرِ پیر مرا اجابت کن نشسته‌ام دم بازار تا مرا بخری برای دل‌خوشی‌ام لااقل تو قیمت کن طبیب کرب و بلا! درد من فراق علی‌ست مرا نجف ببر و بازهم طبابت کن... «کفن که دست مرا بست دست تو باز است» هر آنکه رفت و چنین خوانده بود رحمت کن «و دست باز تو یعنی بیا در آغوشم» به کشتگان غم خود بغل عنایت کن در این زمانه که مردم هزار دسته شدند به دسته‌های عزایت مرا هدایت کن بهای رفتنت از خیمه‌ اشک چشم همه‌ست از عاشقان غمت دعوی غرامت کن میان خیمه رقیه هنوز منتظر است برای دل‌خوشی‌اش آیه‌ای تلاوت کن عقیله هست حواسش به کودکان و زنان میان گودی گودال خواب راحت کن مگر اثر کند این بار و زجرشان ندهد ز نیزه خطبه بخوان زجر را نصیحت‌کن ✍️سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
(ابیاتی از یک غزل) شاخِ شمشاد حسن از دور تا معلوم شد قامتش زخمیِ تیرِ چشم‌های شوم شد قد او کوتاه اما نیزه کوتاهی نکرد که بلند از این مصیبت ناله‌ی معصوم شد‌ نامه‌اش وقتی به دست نعل مرکب‌ها رسید پیکرش از پشت و رو، هم مُهر شد، هم موم شد در میان هلهله کوفه حنابندان گرفت بند بندش وا شد و رنگ حنا معلوم شد رنجِ قدّی که به زیر سم مرکب‌ها کشید باعث رنجیدن هر چارده معصوم شد بین حرفش لشگر دشمن دویده بود که ناله‌ی «من را عمو دریاب» نامفهوم شد لحظه‌ی آخر در آغوش عمویش جان سپرد آن‌که یک‌عمری از آغوش پدر محروم شد داغ او در کربلا داغ حسن را زنده کرد در مدینه باز انگاری حسن مسموم شد از همان روزی که زهرا ناله زد فضه بیا کشتن معصوم زیر دست‌وپا مرسوم شد صورتش وقت به میدان رفتنش معلوم بود وقت برگشتن به دارالحرب نامعلوم شد پیکرش آورده شد خیمه کنار پیکری که به‌سختی تکه‌تکه در عبا منظوم شد... ✍️ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بنویسید که اینگونه شده سرگشته یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند پدر پیر خجالت‌زده مضطر گشته نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش دیده‌ی لشگر کوفه به خدا، تر گشته آب می‌داد و نمی‌داد چه فرقی می‌کرد؟! رفتنی بود دگر غنچه‌ی پرپر گشته آب می‌خواست اگر، خواست هدایت بشوند پاسخ خواستنش خنده‌ی لشگر گشته به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت داغ این طفل ولی چند برابر گشته آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آن خیمه‌ که بهشت دخیل است بر درش آتش گرفت چون جگرِ آب‌آورش از خیمه‌ها هنوز به عباس می‌رسد آهِ رباب و گریه‌ی نوزاد مضطرش “بودند دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید” اصغر ز قحط آب سرانگشت مادرش بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش جانی نمانده بود در اندام لاغرش گهواره جایگاه سخنرانی‌اش نبود دست حسین گشت بلندای منبرش وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش تشویق کرد حرمله را لشگر یزید وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش وا شد گلوش قبل زبان باز کردنش رفت و «پدر» نگفت علی‌اصغر آخرش خون ذبیح ریخت روی سینه‌ی خلیل حالا که می‌دهد خبرش را به هاجرش؟ طوری حسین کودک خود را فدا نمود حتی نریخت روی زمین خون اطهرش ✍️سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سنگ‌ها صورت او را عوضم بوسیدند تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند داشت می‌رفت به میدان قد و بالایی داشت عمه‌هایش همگی دور سرش چرخیدند سرو من تشنه به میدان شهادت می‌رفت خواهرانش عوض ابر بر او باریدند پیرمردان همه گفتند رسول‌الله است جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند نمک زندگی من پسرم بود ولی نمک زندگی‌ام را به زمین پاشیدند مجلس ختم گرفتیم کنار بدنش عوض فاتحه‌خوانی همگی رقصیدند هفت بار از جگر سوخته‌ام ناله زدم مرد و نامرد همه غربت من را دیدند آمدم جمع کنم زندگی‌ام‌ را از خاک دسته‌جمعی به من و گشتن من خندیدند ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا قنوتَت رو به‌سوی یار بالا می‌رود بر دو دستت آسمان انگار بالا می‌رود پرچمت را از زمانی که درِ خانه زدم برکت و نور از درودیوار بالا می‌رود اوج، معنایش به دست‌وپای تو افتادن است نوکرت از این جهت بسیار بالا می‌رود بردن نام تو مُهرِ استجابت بر دعاست ذیل ذکر اسم تو، اذکار بالا می‌رود تربت تو در حقیقت آبِ روی آتش است هر زمانی که تب بیمار بالا می‌رود حاجتش لمس ضریح و صحن و پایین پای توست دست‌های سینه‌زن هربار بالا می‌رود :: کشته‌ی جمعه، تو را تیغ دوشنبه ذبح کرد نیزه با دستور آن مسمار بالا می‌رود سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این ریشه‌ی عشق است از دل کندنی نیست بالاتر از فهم است پس فهمیدنی نیست هرکس دلش گیر است یکجایی به هرحال من که دلم این روزها ام البنینی‌ست با اینکه اصلاً زاده‌ی ام البنین است آشفته‌تر از فاطمه امشب زنی نیست این خانواده کلهم نور اند، يك نور پس بچه‌ی این پنج تن که ناتنی نیست در شهر ما نامش به روی ارمنی‌هاست هرچند این باب الحوائج ارمنی نیست ما با فرات کربلایش قهر کردیم چون بعد او این آب‌ها که خوردنی نیست تیری که به مشکش زدید عباس را کشت دیگر نیازی به عمود آهنی نیست ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باب الحوائج است و مشکل‌گشا اباالفضل شد دستگیر ما با، دست جدا اباالفضل در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را خیرات می‌کند چون بی سرصدا اباالفضل گرچه مریض ما را دکتر جواب کرده دلواپسی نداریم، داریم تا اباالفضل بردار حاجتت را با خود حرم بیاور عرض توسل از تو باقیش با اباالفضل دارم به لب دوباره یاد تمام اموات دردآشنا ابالفضل، ای باوفا اباالفضل از دشمنش زده سر، پیش حرم سرش خم رزمش بجا ابالفضل، شرمش بجا اباالفضل خالی شده‌ست اما در روضه می‌تواند صدبار پُر کند مشک از اشک‌ها اباالفضل یک کوفه دست می‌زد در علقمه همینکه دست مبارکش شد از تن جدا اباالفضل داغش کمر شکست از آقای هر دو عالم آن لحظه که صدا زد: «ادرک اخا» اباالفضل به صورتی که از آن غم می‌زدود، غم داد با صورت از بلندی، افتاد تا اباالفضل کو آن قد بلندش؟ پاشیده بند بندش با نیزه بسکه جسمش، شد جابجا اباالفضل هم دست داده از دست، هم پا شده بریده در علقمه چگونه زد دست و پا اباالفضل؟ باید حسین میرفت چون خیمه در خطر بود میزد به سینه میگفت: آه آی خدا ! اباالفضل... چون‌ بود شاه تشنه، بعد از شهادتش آب از کوثر او ننوشید.. ای مرحبا اباالفضل در محضر عقیله، جز بر فراز نیزه بالا نبرد سر را، ای با حیا اباالفضل ✍️ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن‌که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ی عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب‌آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه امانش را گرفت چشم‌هايش پاسبان‌های بَناتِ خيمه بود حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه‌ای حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
این طرف بین عبا اکبر تو افتاده آن طرف ساقی آب‌آور تو افتاده زینت دوش نبی! بین همه وسعت دشت ته گودال چرا پیکر تو افتاده کاش میمُردم و اینگونه نمی‌دیدم که همه اعضای تو دور و بر تو افتاده جلوی پای تو باید سر من می‌افتاد جلوی پای من اما سر تو افتاده کربلا سنگ ندارد، همه جایش رمل است چقَدَر سنگ به دور و بر تو افتاده میخورد بعد تو بر روی من و روی رباب سنگ‌هایی که روی پیکر تو افتاده بین میدان مُتحیر شدنت را دیده جلوی خیمه اگر همسر تو افتاده طعنه‌ی قاتل تو، قاتل احساسم شد گفت: زیر لگدم دلبر تو افتاده گُر گرفت آتش دامان غزال حرمت گرگ از بس که پیِ دختر تو افتاده سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو نخوردی آب، دریا سوخت، دریا حیف شد گونه‌ات را بوسه زد شن‌های صحرا حیف شد سجده کردی، ای امام بی جماعت بین خون لشکرت کو که نمازت شد فرادی... حیف شد خوش قد و بالا، عصایِ روزِ پیری داشتی اکبرت که رفت افتادی تو از پا، حیف شد با چه حساسیتی موی تو را شانه زدم دست شمر افتاد آن گیسوی زیبا حیف شد رفت از گودی به قصد آب آوردن هلال آب را آورد، دیر آورد اما، حیف شد پای هر سوزن که زد زهرا برایت اشک ریخت ماند زیر پای لشگر اشک زهرا، حیف شد لااقل پیراهنت را در نمی‌آورد کاش زحمت دستان زهرا مادر ما حیف شد محض برپا کردن آن خیمه‌ها زحمت کشید زحمت عباس با این سوختن‌ها حیف شد ✍ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
؛ چه باید گفت با آن کس که می‌دانی نمی‌ماند به میدان می‌روی و حرف چندانی نمی‌ماند پیاده شو رقیه را بغل کن این دم آخر به تو بدجور وابسته است می‌دانی... نمی‌ماند امان از اشک بی موقع تو را واضح نمی‌بینم مجالی غیر از این دیدارِ پایانی نمی‌ماند چه با حسرت رباب آن سو به تو خیره شده، بنگر که عشقِ عاشق و معشوق، پنهانی نمی‌ماند برایت گریه خواهم کرد آنگونه که بعد از این سخن از یوسف و یعقوب و کنعانی نمی‌ماند تو تنها نیستی، اذنم دهی شمشیر می‌گیرم که با جنگاوری‌ام مرد میدانی نمی‌ماند عزیز فاطمیات حرم! دورت بگردم من سرت خاکی شود، در خیمه سامانی نمی‌ماند تنت می‌ماند اینجا روی خاک و فکر سر هستم که چیزی از تو در این راه طولانی نمی‌ماند به غیر از پیش من، پیش کسی قرآن نخوان لطفاً وگرنه که برایت هیچ دندانی نمی‌ماند ✍ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ابیاتی از یک هر شب ماه محرم اشک می‌ریزم ولی اشک چشمم می‌شود شام غریبان بیشتر غارت اموال تو هر چند گریه‌آور است گریه دارد غارت طفلانِ گریان بیشتر بعد از آنی که سرت را بر سر نیزه زدند خیمه‌هایت سوخت؛ اما موی طفلان بیشتر بر لب هرکس که نامت بود، او را می‌زدند خواهرت در آن هیاهو داد تاوان بیشتر غیر زین العابدین در خیمه‌ها مَحرم نبود بود آن شب، خیمه محتاج نگهبان بیشتر داشت مادر شیر، اما کودکی دیگر نداشت آب وا شد، مادر اما شد پریشان بیشتر ✍ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگر ستاره و خورشید و ماه تابنده‌ است تمام علتش این‌ است بر درت بنده‌‌ است به دیده‌ی متکبر که آبِ رو ندهند هرآنکه خاک در توست آبرومند است مرا به گریه بیانداز و خود حکومت کن که پادشاهیِ دریا، به تو برازنده‌‌ است به روز حشر که عالَم به گریه مشغول‌اند جزای گریه‌کنانِ غم شما خنده‌ است از آن زمان که به لب‌های خشک تو نرسید فرات از پدر و مادر تو شرمنده‌ است گریستند به ذبح گلوت حیوانات که جزء گریه کنانت، وحوش درنده‌ است ** بنی اسد چه کند؟! از کجا شروع کند؟! تن تو اين طرف و آن طرف پراكنده‌ است ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب از قبل شد کمان‌تر، قدّ کمان راهب یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه به او سپرده بودند، پیشینیان راهب با مشت زد به سینه، با اشکِ دیده‌اش گفت زیباتر از مسیحا! دردت به جان راهب شاهی که هر دو عالم بودند در امانش آن شب سپرد اما، سر در امان راهب بعد از تنور خولی، قبل از مساجد شام شد نوبت کلیسا، شد میهمان راهب تا شد سرش مرتب، پیش نگاه زینب فوراً رسید خیرش، به خاندان راهب مریم به سینه می‌زد، آسیه گریه می‌کرد در مجلسی که زهرا شد روضه‌خوانِ راهب دردی به جانش افتاد، تا دید وضع سر را دردی که شعله می‌زد، تا استخوان راهب گیسوی چنگ خورده...، ابروی سنگ خورده... اوضاع صورتش برد، تاب و توان راهب وضع بد دهان را، زخم روی زبان را تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب آبی نخورد دیگر، نانی نخورد دیگر خونِ جگر از آن پس، شد آب و نان راهب آرام شد رقیه، وقتی که از کلیسا آمد سحر به گوشش، صوت اذان راهب در اوج قِصه بوسه می‌زد به گونه‌ی او جای رباب خالی در داستان راهب ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من ازبس غصه دارم که، میشه صدتا کتابش کرد کدومش رو بگم آخه، نمیشه انتخابش کرد دیدی تنهام و شب‌های خرابه سرد و تاریکه سر تو سرزده اومد، مثه خورشید تابِش کرد تموم آرزوهامو، گذاشتن پیش روم امشب دعا کردم بیای پیشم، خدا هم مستجابش کرد می‌گیرم دستمو بابا، به دور صورت زخمیت هنوزم می‌شه روی ماهتو اینجوری قابش کرد اگه چشمام نمی‌بینه، دلیلش دستای زجرِ یه دونه سیلی زد اما، باید صدتا حسابش کرد رو خاک داغ صحرا با، سرانگشتِ پُر از زخمم نوشتم اسمتو اما، سنان با پا خرابش کرد گذشت از من ولی کاشکی، یکی بود یادشون می‌داد نباید دختر شاهو، به‌جز «خانم» خطابش کرد دیگه از هرچی اسبه من، بدم میاد آخه اون روز دیدم که ده تا اسب اومد، گل من رو گلابش کرد می‌سوزونه منو داغِ، تنور خونه‌ی خولی کجا رفت اون محاسن که، علی اصغر خضابش کرد؟! رباب امروز طفلش رو، توی رؤیا بغل کرد و... خیالی شیرشو داد و لالایی خوند و خوابش کرد ✍ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقتی از خاک تو شفا برسد گر نگاهی کنی، چه‌ها برسد به نوا می‌رسانی‌اش قطعاً بی نوا گر به نینوا برسد رحمت واسعه! بغل وا کن تا غریبه به آشنا برسد ما ز دست فراق خسته شدیم یک‌نفر هم به داد ما برسد دست ما را بگیر تا بلکه پاى ما هم به کربلا برسد لحظه‌ی احتضار منتظریم قدمت روی چشم‌ها برسد تا حسینی شدن بسی راه است میوه‌ی کال، مانده تا برسد زخم‌های تو تشنه‌ی اشک‌اند گریه کردم به تو دوا برسد :: با خودش می‌بَرَد مرا حتماً پدر امشب اگر خرابه رسد نان خود را نخورد خواهرتو تا به طفلان تو غذا برسد ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شبیه مادرم دیگه نمی‌شه هیچکس اما تو نشون دادی به بابات جلوه‌ی اُمّ‌ابیهاتو صدام‌ کردی و آخرسر، کنارت اومدم با سر می‌بینی کار دنیامو، می‌بینی کار دنیاتو نباید با طبق من رو جلو روت پرت می‌کردن نمی‌خواستم ببینی اینجوری تعبیر رؤیاتو چرا چشماتو بستی پس؟ منم بابا.. نگاهم کن خجالت می‌کشی از من؟ غریبم من مگه با تو؟ بیا بازی کنیم بابا، بیا زخمامونو بشمار ببین من بیشتر زخمی شدم توو این سفر یا تو اگه لب‌هام پُر از زخمه، اگه خشک و ترک خورده‌ست تحمل کن یه کم بابا، ببوسم تاول پاتو تو هم گوشواره‌هات گم شد، منم انگشترم گم شد گوشات زخمه، خدا رو شکر، ندیدی دست باباتو خبر دارم شبا از درد پاهات دیر می‌خوابی سرِشب دونه دونه بچه‌ها خوابیدن الا تو می‌دونم که دلت تنگه، می‌دونم که بغل می‌خوای نبین رفتم پیش راهِب، نمی‌گیره کسی جاتو منو محکم بغل کردی، میترسی باز تنها شی نترس جایی نمیرم یا، برم می‌رم فقط با تو ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خورشيدِ من‌ آمدی شبانه قدری بغلم کن عاشقانه نشناختمت در اول‌ کار نفرین خدا به این زمانه کی زیر گلوت را عزیزم اینطور بریده ناشیانه تقصیر حرارت تنور است این سوختگی‌ زیر چانه امروز شبیه موی تو سوخت آن موی بلند دخترانه اوضاع مناسبی ندارم چه خوب که آمدی شبانه من که همه عمر رفته بودم تنها به مجالس زنانه رفتم وسط شرابخواران کَت بسته، به زورِ تازیانه "بَر" خورده به من، چرا نبوده؟! برخوردِ کسی مودبانه من دختر شاه عالمینم دادند ولی به من‌ اعانه در راه، شتر تکان نمی‌خورد خوردم کتکی به این بهانه هر بار طناب را کشیدند خوردیم‌ زمین دانه دانه من‌ سیر غذا نخوردم اما خوردم‌ دل سیر تازیانه افتاد سرت ز روی شاخه افتاد سرم به روی شانه هر سنگ که بر سر تو می‌خورد می‌کرد به سمت ما کمانه از خاطر من نمی‌رود... نه... آن ضربه‌ی چوب وحشیانه سالم لب من، لب تو زخمی؟! واللهِ که نیست عادلانه دیگر ز سفر بدم می‌آید کِی می‌بری‌ام پدر به خانه دیدی که ز شب هراس دارم خورشیدِ من آمدی شبانه ✍سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عاشق شدن، شاید... اگر... اما... نمی‌خواهد مجنون نمی‌گوید مرا لیلا نمی‌خواهد من آمدم دورت بگردم، برنگردانم شمعِ نگاهت گِردِ خود پروانه می‌خواهد دنیا برای اهل دنیا؛ من تو را دارم آن‌که تو را دارد دگر دنیا نمی‌خواهد امروز جایی نوکری کردم که اربابش هرچه شود، عذر مرا فردا نمی‌خواهد عاشق میان سینه دارد یک حُسینیه عاشق برای گریه کردن جا نمی‌خواهد هرکس که چای روضه را پَس می‌زند انگار در جنّت است و آب کوثر را نمی‌خواهد گریه کنت با دست، بر سر می‌زند یعنی از غُصه‌ی ذبح سرت، سر را نمی‌خواهد * * داغ علی اکبر به جانت آتش افکنده جسم تو دیگر تابش گرما نمی‌خواهد حداقل یک پارچه رویت بیندازند پوشاندن پیکر دگر فتوا نمی‌خواهد از کربلا تا کوفه و از کوفه تا به شام راهب فقط فهمید مویت شانه می‌خواهد سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تا قنوتَت رو به‌سوی یار بالا می‌رود بر دو دستت آسمان انگار بالا می‌رود پرچمت را از زمانی که درِ خانه زدم برکت و نور از درودیوار بالا می‌رود اوج، معنایش به دست‌وپای تو افتادن است نوکرت از این جهت بسیار بالا می‌رود بردن نام تو مُهرِ استجابت بر دعاست ذیل ذکر اسم تو، اذکار بالا می‌رود تربت تو در حقیقت آبِ روی آتش است هر زمانی که تب بیمار بالا می‌رود حاجتش لمس ضریح و صحن و پایین پای توست دست‌های سینه‌زن هربار بالا می‌رود :: کشته‌ی جمعه! تو را تیغ دوشنبه ذبح کرد* نیزه با دستور آن مسمار بالا می‌رود ✍سروده گروه *حضرت زینب (س) در روز عاشورا فرمودند: بِأبي‌ مَن‌ْ اَضْحي‌' عَسْكَرُه‌ُ فِي‌ يَوْم‌ِ الاِثْنَيْن‌ِ نَهْباً پدرم به‌ فداي‌ آن‌ كس‌ كه‌ سپاهش‌ روز دوشنبه‌ غارت‌ شد 📚 لهوف سید‌بن‌طاووس، ص ۷۸ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همدست شد مسمار با دیوار، با در در بین دود و شعله گیر افتاد، مادر حال و هوای خانه یکباره عوض شد افتاد روی مادر ما بی‌هوا در باید بسوزد در هوای شمع اما... این بار سوزانده پَرِ پروانه را در در پیشِ رو زهرا نبود؟ ای بی حیا میخ در پشتِ سر زهرا نبود؟ ای بی حیا در از آن زمان که مادر ما را زمین زد ما بچه‌های فاطمه قهریم با در از پا درآوردند آخر مرتضی را دیوار، آتش، کوچه و همسایه‌ها، در مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه در کربلا باقی چوبش شد عصا، در در کربلا زینب گلی گم کرده بود و می‌گشت در گودال دنبال برادر سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e