#حضرت_رقیه_س_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
دلی که سوخته، جز آه، راه چاره ندارد
که داغ سوختگانِ غمت، شماره ندارد
بیا به دیدن ما خستگانِ کنج خرابه
ببین که شام غریبانِ ما ستاره ندارد
بگو به مردم این شهرِ شوم، خیره نمانند
بگو که اشکِ یتیم حرم، نظاره ندارد
رباب را چه کنم زیر آفتاب نشسته
تمام غصهاش این است شیرخواره ندارد
بغل گرفته خیالِ علیِ اصغر خود را
دلش خوش است ولی حیف گاهواره ندارد
✍ #حسن_شیرزاد
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
کنون که داغ تو بر سنگ هم اثر بگذارد
چه مرهمی ز غمت عمه بر جگر بگذارد
برو بهشت که جبریل جای خشت خرابه
برای زیر سرت بالشی ز پَر بگذارد
سه سال داری و صد زخم، باید عمهات امشب
برای غسل تنت وقت، بیشتر بگذارد
کجاست فاطمه تا بازوی شکسته ببیند
علی کجاست به دیوار غصه سر بگذارد؟
منم حسین و تو عباس، پس رواست که عمه
کنار پیکر تو دست بر کمر بگذارد
تن کبود تو را بین قبر مینهم اما
هلال قامت رنجیدهات اگر بگذارد
کنار عمه بمان؛ من نمیگذارم از این پس
در این خرابه کسی با تو سر به سر بگذارد
بمان عزیز دلم قول میدهم نگذارم
دوباره چوب، قدم بر لبِ پدر بگذارد
::
خودم به پای خودم میروم دوباره به بازار
کفن برات بگیرم، سنان اگر بگذارد*
✍ #محمدعلي_بياباني
* سیدمیلاد حسنی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#مجلس_یزید_ملعون
یک روز، جگر برابرم آوردی
یک روز، سرِ برادرم آوردی
ای کاش تو هم فرو بپاشی از هم
ای تشت! ببین چه بر سرم آوردی
✍ #عارفه_دهقانی
@dobeity_robaey
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
ز جا برخیز مادر! شور محشر را بپرس از من
نه، عاشورای از محشر سیهتر را بپرس از من
زصحرای بلا با داغ هجده لاله میآیم
به خون غلطیدن گلهای پرپر را بپرس از من
به این پیراهن صد پارۀ خونین نگاهی کن
شمار زخمهای جسم بی سر را بپرس از من
اگر لیلا نبوده کربلا، من بودهام مادر
به خون آغشتن رخسار اکبر را بپرس از من
رباب از شدّت غم گریه بگرفته گلویش را
لب خشک و تلظّیهای اصغر را بپرس از من
همان ناگفته بهتر، قصّۀ پیشانی و محمل
سر نی صوت قرآن برادر را بپرس از من
پس از مرگ شهیدان در میان آنهمه دشمن
وداع آخر بابا و دختر را بپرس از من
اگر از لالههای بوستان خود نمیپرسی
غم گلهای عبدالله جعفر را بپرس از من
تن پاک حسینت زخم روی زخم شد امّا
به حلق تشنۀ او آب خنجر را بپرس از من
اگر چه کُشت بانگ العطش پیوسته زینب را
خجالتهای عبّاس دلاور را بپرس از من
ز سوز خویش (میثم!) تا که عالم را بسوزانی
مصیبتنامۀ آل پیمبر را بپرس از من
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم
با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم
ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را
همچو مادر برسر قبر پیمبر آمدم
ای مدینه همره یک کاروان رنج و ملال
سوی تو با کودکان نازپرور آمدم
ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین
چون پرستویی مهاجر گرکه بیپر آمدم
کاخ استبداد را با خطبهام آتش زدم
دشمنان را ناتوان دیدم، توانگر آمدم
وقت رفتن قاسم و عباس و اکبر داشتم
بی علیِ اصغر و عباس و اکبر آمدم
دیدهام خونین بدن گلهای باغ عشق را
ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم
یوسف آل علی را دشمنان کشتند و من
همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم
گرکه ریزم برسر خود خاک غم، عیبم مکن
کزکنار پیکری صد چاک و بیسر آمدم
گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو
زینبم من، کز سفر با دیدۀ تر آمدم
با «وفایی» کز خودم دادم نشان، از این دیار
اشک ریزان رفتم و، با دیدۀ تر آمدم
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
مـن حامــل ســلام سـران بریـدهام
مادر! سؤال کن که بگویم چه دیدهام
داغ حسین تو کمرم را شکسته است
تیر شکسته یا کـه کمـان خمیدهام؟
جانم به لب رسیده در این ره هزاربار
تـا در کنـار تـربت جــدم رسیـدهام
جز آب تیغ و نیزه و شمشیر کوفیان
آبـی ندادهانـد بــه گلهـای چیدهام
بار غمی کز آن کمر آسمان شکست
من با قد خمیده بـه دوشم کشیدهام
از لحظهای که چشم به دنیا گشودهام
نـاز غم حسیـن بـه جانـم خریـدهام
مـن داغــدار فاطمـۀ چــارسالــهام
سوغات، گشتـه پیرهن آن شهیدهام
در زخمهـای آبله گمگشتـه پای من
از بس بـه روی خار مغیلان دویدهام
هم گریه بر حسین تو کردم قدمقدم
هم لحظهلحظه خنـدۀ دشمن شنیدهام
در قتلگه چو کـوه، مقـاوم بُـدم، ولی
در مجلس یزیـد، گریبــان دریـدهام
«میثم» به سوز سینه از آن سوخته که من
آتــش درون سینــۀ او آفــریــدهام
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
روزی که رفتم از مدینه محترم بودم
عباس و اکبر داشتم، بی درد و غم بودم
دور از نگاه این و آن، پردهنشین بودم
من کعبهی آل علی روی زمین بودم
دور و برم بودند بانوها و دخترها
بار شتر بودند چادرها و معجرها
قد فلک کوتاه بود از دوش من آری...
جای رقیه بود در آغوش من آری...
روزی که رفتم روزگارم حال بهتر داشت
زینب میان این مدینه شش برادر داشت
امروز برگشتم شکسته، پیر، آشفته
برگشتهام با روضههای داغ و ناگفته
من در میان هلهله گودال را دیدم
جنجال را دیدم، تنی پامال را دیدم
هر نالهای که میزدم بی سود و حاصل بود
موی حسینم در میان مُشت قاتل بود
این زینبی که آمده، آزارها دیده
سخت است اما کوچه و بازارها دیده
این زینبی که آمده، قامت کمان بوده
بعد از حسین همصحبتِ شمر و سنان بوده
بی احترامیها به من در هر مسیری بود
بر قامت دخت علی رَخت اسیری بود
بین نگاه صد حرامی رفتهام، ای وای!
بزم میِ اوباش شامی رفتهام، ای وای!
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
عمر سفر آمد به سر مدینه
داغ دلم شد تازهتر مدینه
فریاد زن، اعلام کن، خبر ده
برگشته زینب از سفر مدینه
از کربلا و شام و کوفه سوغات
آوردهام خونِ جگر مدینه
هم دادهام از دست شش برادر
هم دیدهام داغ پسر مدینه
از کاروان بی حسین و عباس
ام البنین را کن خبر مدینه
گردیده جسم یوسف پیمبر
از قلب زینب پارهتر مدینه
پیراهن او را بگیر از من
بر مادرم زهرا ببر مدینه
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
جان مرا لبتشنه سر بریدند
هجده عزیزم را به خون کشیدند
هم پیکرش را پاره پاره کردند
هم سینهاش را از سنان دریدند
گه دور خیمه، گه به دور مقتل
با کعب نی، دنبال ما دویدند
با کام خشک از هیجده عزیزم
بین دو نهر آب سر بریدند
از کربلا تا شام لحظه لحظه
رأس حسینم را به نیزه دیدند
اعضای او گردیده سوره سوره
آیات قرآن از لبش شنیدند
حالا که آمد این سفر به پایان
اکنون که از ره کاروان رسیدند
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
دادم ز کف گلهای پرپرم را
عبدالله و عباس و اکبرم را
راهم مده، راهم مده که با خود
نآوردهام گلهای پرپرم را
دیدم به روی شانهی ذبیحم
با کام عطشان ذبح اصغرم را
تا سر بریدند از تن حسینم
دیدم لب گودال مادرم را
وقتی سکینه تازیانه میخورد
کردم صدا جد مطهرم را
دردا که با پیشانی شکسته
دیدم به نی رأس برادرم را
تا بر حسین خود کنم تأسی
بر چوبهی محمل زدم سرم را
یک روزه یک باغ گلم خزان شد
از دست دادم یار و یاورم را
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
عریان تنِ در خون شناورش بود
پیراهنش گیسوی دخترش بود
آبی که زخمش را به قتلگه شست
در آن یم خون، اشک مادرش بود
وقتی که جسمش را به بر گرفتم
لبهای من بر زخم حنجرش بود
یک سوی او نعش علیِ اکبر
یک سوی او دست برادرش بود
من زائر جسمش کنار گودال
زهرا به کوفه زائر سرش بود
پیشانیاش را جای سنگ دشمن
نقش سم اسبان به پیکرش بود
با من بنال از داغ آن شهیدی
کز نوک نی چشمش به خواهرش بود
از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
بر زخم دیگر زخم دیگرش بود
بر یوسف زهرا ز سوز سینه
قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
چرا به خاک فتاده، تن مطهّر تو؟
جدا نموده که ای شهریار من! سر تو؟
منم که از ره یاری به خود روا دارم
هر آن چه آمده از دست چرخ بر سر تو
ز تشنهکامی اگر جان دهم، ننوشم آب
که وقت دادن جان خشک بود، حنجر تو
دگر به سایه نخواهم نشست، مدّت عمر
کز آفتاب، کسی بر نداشت پیکر تو
نظر دگر به سوی آفتاب و ماهم نیست
چو بر سِنانِ سَنان بنْگرم کنون سر تو
خیال جامهی نو نایدم به دل، حاشا!
که بُرد پیرهن کهنه، خصم از برِ تو
زنم به سینه، دَرَم جامه تا نفس دارم
که نرم شد ز سم اسب، جسم انور تو
نگیرمی به جز از طفل اشک در دامان
که تیر حرمله بشْکافت، حلق اصغر تو
رقم زنی تو خود این نظم، «جودیا»! از غم
هنوز زندهای؟ ای خاک تیره بر سر تو!
✍مرحوم #جودی_خراسانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#زبان_حال_حضرت_زینب_س و #زبان_حال_امام_حسن_ع
آه تو گرم است، قلبم داغ شد
طاقت ما پیش صبرت طاق شد
در نگاهت حرف نامعلوم چیست
استخوان مانده در حلقوم چیست
باورش سخت است پیرت کرده است
بغضِ سنگینی اسیرت کرده است
با خودت اینقدر نجوا میکنی
ای برادرجان! چه با ما میکنی
دستِ افسوس اینقدر بر هم مزن
اینقدر بر سینهات محکم مزن
شانههای تو تکان دارد چرا
سینهات آتشفشان دارد چرا
هقهقات با گریهام درهَم شده
خواهرت انگار نامحرم شده
ای عزیزِ رو سپیدِ فاطمه
جان زینب، مو سپیدِ فاطمه
این همه در میزنم در باز کن
رازهای بسته را سر باز کن
جانِ ما، با ما مگو اینبار: نه
من در اصرار و تو در اصرار، نه
چیست این غمگینتر از کرببلا
روضهی سنگینتر از کرببلا
آه و داد و ناله و دردم بگو
ای کریمِ خانه دق کردم بگو
تا سرِ این رشته زینب باز کرد
عاقبت آتشفشان لب باز کرد
گرچه با تو جمله غمها گفتنیست
روضهی ناگفتنی، ناگفتنیست
حجمی از افسوس دارد سینهام
روضهی ناموس دارد سینهام
کوچه تنگ و وقت تنگ و راه تنگ
کوچه سنگ و هر دو تا دیوار سنگ
کوچه سنگ و سنگتر از آن رسید
روز بود و ناگهان طوفان رسید
آه آن طوفانِ ویرانگر چه بود
کینه بود و بغض بود و کوچه بود
کینه با عشقِ علی درگیر شد
دید بابا نیست، آنجا شیر شد
چاره سازِ آسمان بیچاره گشت
ناگهان دیدم قباله پاره گشت
بغض با زخمِ زبانها گُر کشید
مادرم بر روی من چادر کشید
وای ضربی چشمهایی تار خورد
هم از آن پنجه، هم از دیوار خورد
سنگِ دیواری بلورم را شکست
نانجیب آنجا غرورم را شکست
هر دوتا سیلی محکم خوردهایم
ناسزا و زخم، با هم خوردهایم
روی این چادر دوباره پا مزن
کُشتیاش، اینقدر زهرا را مزن
::
گرچه داغ سینه از شیون گذشت
گرچه صد طوفانِ غم از من گذشت
زخم از داغ حسینم میخوری
آه خواهر! بعد ما غم میخوری
نوبت تو میشود در قتلگاه
خیمهها تنها و خواهر قتلگاه
میخورد تا ذوالجناح از غم زمین
میخوری در بین نامحرم زمین
سهم تو از شمر و خولی و سنان
خیزران و خیزران و خیزران..
✍ #حسن_لطفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
لحظهلحظه زچه مادر نَفَسَت میگيرد؟!
نَفَس من! زچه آخر نَفَسَت میگيرد؟!
درد پهلو چه كند با تو كه شب تا به سحر
از همين درد به بستر نفست میگيرد؟!
از فشار در و ديوار چه ديدی كه هنوز
دائم از ضربت آن در، نفست میگيرد؟!
به همان ناله كه در پشت درِ خانه زدی
از غم غنچهی پرپر نفست میگيرد
چه نفسگیر شود حال و هوای نفست
وقتی از غُربت حيدر نفست میگيرد
دست بر كار مزن! من كه نمُردم مادر
باچنين حال، تو يكسر نفست میگيرد
از غم اين كه نمانی، جگرم خون شده است
از چه اين سان برِ دختر نفست میگيرد
تا نفس هست «وفایی» تو بگو يازهرا
نرسد سود چو ديگر نفست میگيرد
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
انگار باید غصه تا آخر بماند
چشمان زینب تا همیشه تر بماند
یادت میآید که به من گفتی: عزیزم
اصلاً نباید خانه بی مادر بماند؟
میمیرم از این غُصه بابایم چگونه
تنها بدون تو در این سنگر بماند
بس بود سیلی تا که تو از پا بیفتی
دیگر غلاف و دود و میخِ دَر بماند
وقتی نمیمانی! مگیر از ما رُخت را
تا صورتت در خاطرم بهتر بماند
تو میروی و بغض سنگینی که باید
یک عمر در این خانه با دختر بماند
* *
میترسم از ظهری که میگویی قرار است
جسم حسینت بین خون بی سر بماند
دلواپسم، آه از غروبی که ببینم
برخاک، بی انگشت و انگشتر بماند
این شعر دیگر طاقت غم را ندارد
اندوهِ دستِ آتش و معجر بماند
✍ #عاطفه_سادات_موسوی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e