#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
ز آن تشتِ پُر ز لَختِ جگر در مقابلش
پیدا بُود که زهر چه کردهست با دلش
مظلوم چون علی و به مظلومیاش گواه_
آن پارههایِ دل که بُود در مقابلش
او حاصل نبوت و بیدادِ دشمنان_
از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش
عُمْر حسن ز عُمْر علی سختتر گذشت
تا آن که مرگ آمد و حل کرد مشکلش
از ورطهای که بود کران تا کران، ملال
موجی زد و رسانْد شهادت به ساحلش
هر مرد راست محرمِ دل، همسرش، ولی
غربت ببین که همسر او گشته قاتلش
چشمش به لطف اوست "مؤید" که دم زند
گاه از مصائب وی و گاه از فضایلش
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
هزار حیف که خاموش شد صدای حسن
چه شد قرائت قرآن، چه شد دعای حسن؟
بـه غربتش چـه بگویـم، رسـول اکـرم گفت
که ماهیان همه گرینـد در عزای حسن
بـه حشـر بـا گـل لبخنـد میشـود محشور
خوشا کسی که بگرید به غصههای حسن
گمـان نبـود نمـکناشناسهــا بـه ستـم
کنند خنجـر خود را فرو به پای حسن
میان طشت، عیان شد ز پارههای جگر
که بود خون جگر سالها غذای حسن
تمام عمر دلش بود خون، نبود انصاف
که باز زهر هلاهل شود جزای حسن
هنـوز بـر بـدنش زخـم تیرهــا پیــداست
هنوز شهر مدینـه است کربلای حسن
اگر چه از شرر زهر پاره شد جگرش
دگر نگشت بریده، سر از قفای حسن
کسی که فاطمـه را کشت قاتل حسن است
به روز حشر شهادت دهد خدای حسن
غـریبِ شهـر مدینه، غـریب رفت بـه خاک
غریبتر حرم و صحن باصفـای حسن
نه مهلتی که توقف کنند در حرمش
نه جرأتی که بگرید کسی برای حسن
از آن زمان که خـدا خلق کـرد «میثم» را
دل شکستـۀ او بــود آشنـای حسـن
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#قبرستان_بقیع
تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد
کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد
تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی
و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد
نه تنها صحن زیبایی به زیباییِ گوهرشاد
علاوه بر دو تا گلدسته، سقاخانه هم دارد
تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود
همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد
تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست
تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد
تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه
و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد
ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن
که دیگر سفرهدارِ فاطمه دارالنعم دارد
تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست
تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد
یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد، حیف
غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف
شب و روزم عزا شد، اهل بیتم را صدا کردم
به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم
به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم
منم داراییام را نذر خرج روضهها کردم
نشد که سرمهی چشمم کنم خاک مزارش را
ولیکن دیده را با خاکِ پرچم آشنا کردم
رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب
نشستم روی سجاده، حسن جان را صدا کردم
خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره
اگر کم از سر این سفره بردارم، جفا کردم
به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیهست
حسینیام ولی در دل حسنیه بنا کردم
اگرچه بر سر و سینه زدم با روضههای او
ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم
نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است
از او شرمندهام امشب اگرکه کوچه وا کردم
از آنجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد...
میان روضهها من هم به زینب اقتدا کردم
مدینه دید آن شب مویههای نجم ثاقب را
صدا زد تا صدای خستهاش ام المصائب را
همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت
به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت
پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد
و میبارید چشمانِ پُر از اشکِ پدر در تشت
اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب
ولیکن مینشست از لخته خونها بیشتر در تشت
کبوتر... نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد
دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت
دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها
در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت
نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسیناش داشت
چه ها میدید آقای غریبمان مگر در تشت !؟
صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسینات کن
شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت
خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما
چه خواهی کرد در شام بلا با چوبِ تر در تشت
اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری
خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
جانم فدای آن بنایی... که نداری
قربان آن گلدستههایی... که نداری
هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از
دلتنگی گنبدطلایی... که نداری
بابالرضا رفتم نشستم گریه کردم
با یاد بابالمجتبایی... که نداری
قالیچهی ارثیهی مادر بزرگم
نذر تو و صحن و سرایی... که نداری
من هر شب جمعه سلامی میدهم به
ششگوشهی کرببلایی... که نداری
ما سینهزنهایت حسن کم گفتهایم آه
در مجلس دارالبکایی... که نداری
دردی که داری در خودت میریزی آقا
حق میدهم دردآشنایی که نداری...
✍ #محمدجواد_پرچمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#مجلس_یزید_ملعون
یک روز، جگر برابرم آوردی
یک روز، سرِ برادرم آوردی
ای کاش تو هم فرو بپاشی از هم
ای تشت! ببین چه بر سرم آوردی
✍ #عارفه_دهقانی
@dobeity_robaey
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
حقش نبود تیر به تابوت او زدند
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
✍ #سیدرضا_جعفری
↳ @dobeity_robaey
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
کاش گردی شوم و از کرمت
بنشینم به کنار حرمت
کاش چون ماه به شبهای دراز
داشتم با حرمت راز و نیاز
کاش مانند چراغی سوزم
تا شبی در حرمت افروزم
کاش مانند نسیم سحری
داشتم بر سر کویت گذری
کاش چون اشک کنارت افتم
بر روی خاک مزارت افتم
روی جانها همه بر تربت تو
سوز دلها همه از غربت تو..
غربت آن است که فردی مظلوم
شود از کینهی یارش مسموم
غربت آن است که بعد از کشتن
بارش تیر ببارد به بدن
تیر بارید ز بس بر بدنت
بدنت گشت یکی با کفنت
سینهها از الم، افروخته شد
تن و تابوت بهم دوخته شد
ای بیاد تو دل هستی، خون
وی حساب غمت از حد بیرون
قلب احمد که برایت خون بود
به همه مردم عالم فرمود:
روز محشر که همه گریانند
اشکریزان حسن خندانند
زین شرر سوخته «میثم» امروز
بارالها تو به فرداش، مسوز
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
تربتش عطر کربلا دارد
غربتش روضهی رضا دارد
گنبدش، آسمان... طلایش، نور
روزها گنبد طلا دارد
هرچه در چَنته دارد این دنیا
از کرامات مجتبا دارد
"ای کریمی که در خزانهی غیب..."
مور هم چشم بر شما دارد
تا که دست شماست بر سرِ ما
همه عالم نظر به ما دارد
زَهرهی زهر ریخت پیش لبت
لعل تو حکم کیمیا دارد
آنچه از دل به لب برآوردی
رنگِ سیلیِ کوچه را دارد
متهم، زهر نیست! میدانی،
لختهها از چه ماجرا دارد
✍ #عارفه_دهقانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
نبود تاب و توانی که وا کند لب را
گرفت با نگه خود سراغ زینب را
خبر رسید و سراسیمه خواهرش آمد
دوان دوان به کنار برادرش آمد
رسید و چادر خود را که از سرش انداخت
نگاه حیرت خود بر برادرش انداخت
صدای گریه و آه بلند میآمد
زبان خواهر دلخسته بند میآمد
کمی بریده بریده صدا زد ای حسنم!
دو چشم خود بگشا، ای ستم کشیده! منم...
عزیز مادر من باز خونجگر شدهای!
شبیه مادرمان دست بر کمر شدهای!
چرا عزیز دلم رد خون به لب داری؟!
چه چشم بی رمقی و چقدر تب داری!
غریب فاطمه! رنگ تنت عوض شده است
تن تو سبز شده، گلشنت عوض شده است
شنیدهام که چه رنجی ز یار میبینی
شنیدهام که دو روز است تار میبینی
بگو پس از تو غم عالمین را چه کنم
اگر حسین بفهمد، حسین را چه کنم
خودت بگو چه کنم اشک و آهِ قاسم را
بگو چگونه بگیرم نگاه قاسم را
نگاه طفل به جان دادن پدر سخت است
نگاه بر تو و طشت و غم جگر، سخت است
::
گذشت واقعه و بعد غسل دادن ماه
به عزت و شرف لااله الا الله
تن غریب وطن را بلند میکردند
تن شریف حسن را بلند میکردند
برادران همه رفتند زیر تابوتش
فرشتهها همه بردند سوی لاهوتش
کنار قبر پیمبر دوباره فتنه رسید
شکوه و جلوهی تشییع مجتبی را دید
گذشت لحظهای و فتنهای به راه انداخت
به سوی جمع کماندارها نگاه انداخت
کنار قبر نبی صحنۀ جدل شده بود
تلافی همه از کینۀ جمل شده بود
کنار قبر نبی از دل عقده واکردند
و از کمان همگی تیر را رها کردند
صدای نالهی واغربتا به گوش آمد
چنان که غیرت عباس هم به جوش آمد
غم غریبیات آقای من! چه دلگیر است
به پیکرت لب هفتاد چوبهی تیر است
✍ #مجتبی_شکریان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
پر از شرارهی غم! جز دلی کباب نداری
میان سینهی خود غیر اضطراب نداری
نه مسلمی، نه بریری، نه عابسی، نه زهیری
مدافع حرم پای در رکاب نداری
دم ورودی باب الرضا رسیدم و گفتم
تویی غریب که جز گنبدی خراب نداری
تو شرح ماوقع کوچه نانوشته بگویی
تویی پیمبر روضه، فقط کتاب نداری
مخواه روضه چنان راز سر به مهر بماند
بگو به کوچه چه دیدی؟ چرا جواب نداری؟
تو هم شبیه حسینت عزیز فاطمه هستی
عزیز فاطمه هستی ولی رباب نداری
برای اینکه همیشه به سوگ تو بنشیند
عیال مرثیهخوان زیر آفتاب نداری
کنار نهر نکردند قصد نحر گلویت
نگاه منتظری جانب سراب نداری
اگر چه طشت، پر از پاره پارههای جگر شد
ولی کنار سرت جامی از شراب نداری
هزار مرتبه شکر خدا که مثل اسیران
سه ساله دخترکی بسته بر طناب نداری
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
معدن درد و غمم، یار اگر بگذارد
سینه، این مخزن اسرار اگر بگذارد
دوست دارم که در آغوش تو آرام شوم
زهر، این هند جگرخوار اگر بگذارد
شاد گردد دلم از شوق وصال مادر
خاطرات در و دیوار اگر بگذارد
بی سپاهم من و سردار غریب وطنم
اینهمه یار جفاکار اگر بگذارد
تن و تابوت مرا تیر به هم خواهد دوخت
دست عباس علمدار اگر بگذارد..
کاش با دست تو داماد شود قاسم من
کینه از حیدر کرّار اگر بگذارد
میرود گریه کنت سوی بهشت تو حسین
سر روی خاک تو یکبار اگر بگذارد
✍ #عباس_احمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#امام_حسن_مجتبی_ع_غربت
#قبرستان_بقیع
یک بُغضِ سخت و سنگین، جامانده در گلویم
تصویر مشت خاکیست، پیوسته روبرویم
امشب نسیم رحمت، از جانب مدینه
عطر وجود او را، میآورد به سویم
باید که در خیالم، با قبر خاکی او
از کوچههای غربت، تا کربلا بگویم
در کوچه روی یاسی، شد رنگِ ارغوانی
عمریست روضه خوانِ، روی کبود اویم
فواره میزند اشک، از آسمان چشمم
شد قطره قطره اشکم، آغشته با وضویم
با این همه کرامت، وقتی حرم ندارد
از غصه خودنما شد، رنگ سپید مویم
بر غربتش شب و روز، باید ببارم از غم
شاید به آبِ دیده، تاریخ را بشویم
::
::
بیماریام وخیمست، محض شفای روحم
دکتر نوشته باید این خاک را ببـویم
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
آنان که شعله بر دل غمپرورت زدند
روزی شراره بر جگر مادرت زدند
دیروز بر غریبی پدرت خنده کردهاند
شبباوران که خیمه به دور و برت زدند
این دشمنان دوستنمای هزار رنگ
زخمی به روی زخم دل مضطرت زدند
صلحت زمینهساز قیام حسین بود
تهمت به علم و دانش بار آورت زدند
سردار بی سپاه شدی و دریغ و درد
خنجر زپشت بر تو و بر باورت زدند
در هالهی غریبی خود سوختی ولی
با شعلههای زخم زبان آذرت زدند
گاهی کمر به قتل تو با زهر بستهاند
گاهی میان هجمهی غم، خنجرت زدند
بر حالت حسین، ملائک گریستند
از بس که تیر بر بدن پرپرت زدند
با گریه مینوشت «وفایی» که از غمت
آتش دوباره بر جگر خواهرت زدند
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
زهر آنگونه اثر کرده به اعضای تنم
لرزه افتاده در این لحظه تمام بدنم
مَردُم این رسم هواداری پیغمبر بود؟!
من جگرگوشهی پیغمبر خاتم، حسنم
همسرم قاتل من شد! به که گویم این غم؟!
آری آنگونه غریبم که غریبِ وطنم
خون شد آنگونه همه عمر دلم از غصه
که برون میشود این لختهی خون با سُخنم
بسکه دندان زِ غمِ کوچه نهادم به جگر
جگرم پاره شد و ریخت برون از دهنم
خواب را بُرد ز چشمان من آن کوچهی غم
آنکه یک عمر از آن غُصه نخوابیده، منم
تیر بر پیکرِ من میزند امروز عدو
هیچ غارت نشد امّا ز تنم پیرُهنم
درد دارم ولی از داغ برادر گِریم
من خودم گریه کن کُشتهی خونین بدنم
✍ #علی_مقدم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
ز آن تشتِ پُر ز لَختِ جگر در مقابلش
پیدا بُود که زهر چه کردهست با دلش
مظلوم چون علی و به مظلومیاش گواه_
آن پارههایِ دل که بُود در مقابلش
او حاصل نبوت و بیدادِ دشمنان_
از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش
عُمْر حسن ز عُمْر علی سختتر گذشت
تا آن که مرگ آمد و حل کرد مشکلش
از ورطهای که بود کران تا کران، ملال
موجی زد و رسانْد شهادت به ساحلش
هر مرد راست محرمِ دل، همسرش، ولی
غربت ببین که همسر او گشته قاتلش
چشمش به لطف اوست "مؤید" که دم زند
گاه از مصائب وی و گاه از فضایلش
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
هزار حیف که خاموش شد صدای حسن
چه شد قرائت قرآن، چه شد دعای حسن؟
بـه غربتش چـه بگویـم، رسـول اکـرم گفت
که ماهیان همه گرینـد در عزای حسن
بـه حشـر بـا گـل لبخنـد میشـود محشور
خوشا کسی که بگرید به غصههای حسن
گمـان نبـود نمـکناشناسهــا بـه ستـم
کنند خنجـر خود را فرو به پای حسن
میان طشت، عیان شد ز پارههای جگر
که بود خون جگر سالها غذای حسن
تمام عمر دلش بود خون، نبود انصاف
که باز زهر هلاهل شود جزای حسن
هنـوز بـر بـدنش زخـم تیرهــا پیــداست
هنوز شهر مدینـه است کربلای حسن
اگر چه از شرر زهر پاره شد جگرش
دگر نگشت بریده، سر از قفای حسن
کسی که فاطمـه را کشت قاتل حسن است
به روز حشر شهادت دهد خدای حسن
غـریبِ شهـر مدینه، غـریب رفت بـه خاک
غریبتر حرم و صحن باصفـای حسن
نه مهلتی که توقف کنند در حرمش
نه جرأتی که بگرید کسی برای حسن
از آن زمان که خـدا خلق کـرد «میثم» را
دل شکستـۀ او بــود آشنـای حسـن
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#قبرستان_بقیع
تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد
کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد
تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی
و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد
نه تنها صحن زیبایی به زیباییِ گوهرشاد
علاوه بر دو تا گلدسته، سقاخانه هم دارد
تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود
همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد
تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست
تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد
تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه
و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد
ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن
که دیگر سفرهدارِ فاطمه دارالنعم دارد
تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست
تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد
یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد، حیف
غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف
شب و روزم عزا شد، اهل بیتم را صدا کردم
به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم
به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم
منم داراییام را نذر خرج روضهها کردم
نشد که سرمهی چشمم کنم خاک مزارش را
ولیکن دیده را با خاکِ پرچم آشنا کردم
رمضان تا محرم از محرم تا صفر هرشب
نشستم روی سجاده، حسن جان را صدا کردم
خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره
اگر کم از سر این سفره بردارم، جفا کردم
به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیهست
حسینیام ولی در دل حسنیه بنا کردم
اگرچه بر سر و سینه زدم با روضههای او
ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم
نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است
از او شرمندهام امشب اگرکه کوچه وا کردم
از آنجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد...
میان روضهها من هم به زینب اقتدا کردم
مدینه دید آن شب مویههای نجم ثاقب را
صدا زد تا صدای خستهاش ام المصائب را
همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت
به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت
پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد
و میبارید چشمانِ پُر از اشکِ پدر در تشت
اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب
ولیکن مینشست از لخته خونها بیشتر در تشت
کبوتر... نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد
دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت
دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها
در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت
نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسیناش داشت
چه ها میدید آقای غریبمان مگر در تشت !؟
صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسینات کن
شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت
خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما
چه خواهی کرد در شام بلا با چوبِ تر در تشت
اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری
خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری
✍ #علیرضا_خاکساری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
یک یارِ با وفا که شود یاورش، نداشت
امّید یاری از طرف همسرش نداشت
یوسفترین عزیز خدا بود و ای دریغ
عزت میان مردم دور و برش نداشت
ویرانه باد مسجد شهری که هیچگاه
جایی برای سبط نبی منبرش نداشت
نفرین به سائلی که غنی شد از او؛ ولی
اندازهی معاویه هم باورش نداشت
از کودکی زیاد ز کوچه نمیگذشت
از کوچه خاطرات خوشی در سرش نداشت
گیسوی او بخاطر یک غم سپید شد
اینکه قدی بلندتر از مادرش نداشت
✍ #علی_ذوالقدر
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
زینب چو حال سخت حسن را نظاره کرد
دامان ز اشک و خون جگر پرستاره کرد
آمد حسین و کرد چو از حال او سؤال
آنجا که کوزه بود به آنسو اشاره کرد
گفتند درد خود ز چه درمان نمیکنی
فرمود: مرگ را به چه بایست چاره کرد؟
میخواست روزه واکند از آب کوزه لیک
یارب چه آب بود که کار شراره کرد
پیدا بُوَد که با جگر او چه کرده است
زهری که رخنه در جگر سنگ خاره کرد
دل رشحه رشحه داشت ز زخمزبان ولی
تزویر همسرش جگرش پارهپاره کرد
جعده بهپاس مرحمت بیحساب او
در حق حضرتش ستم بی شماره کرد
باران تیر بر تن و تابوت او بریخت
تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد
در روضه بقیع چو شد دفن پیکرش
آن خاک پاک را همه دارالزّیاره کرد
یا مجتبی به حال "مؤید" نگاه کن
کز چشم دل به قبر غریبت نظاره کرد
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#امام_رضا_ع_مدح_و_شهادت
آخـر «ماه صفر»، اول ماتم شــده است
دیدهها پرگهر و سینه پُر از غم شده است
آه ای ماه! که داری به رخت گرد ملال!
خوندل خوردن خورشید، مسلّم شده است
آخر ای ماه سفرکرده که «سیروزه» شـدی
رنگ رخسار تو همرنگ محرّم شده است
عرشیان، منتظر واقعهای جانسوزند
چشم قدسی نفسان، چشمهی زمزم شده است
شــب تــودیع پــیمبـر، شـهدا میگفتند:
آه از این صبح قیامت که مجسم شده است
تا که برچیده شد از روی زمین «سایهی وحی»
آســمان، ابری و آشفته و درهم شده است
::
«مجتبی» گلشنی از لاله به لب، کرد وداع
داغ او، داغ دل عــالــم و آدم شــده است
باغ، لبـریز شد از زمزمۀ «یاس کبود»
لاله، دلتنگتر از حجلۀ ماتم شده است
::
میهمانی که «خراسان» شد از او باغ بهشت
میزبان غـم او «عیسی مریم» شده است
از همان روز که زد سکّه به نامش در توس
شب، پی کشتن «خورشید» مصمم شده است
تا بسوزد «دل ذریهی» زهرای بتــول
زهــر در سـاغر انگور فراهم شده است
راستی تا بزند بوسه بر «ایوان طـــلا»
کمر چرخ به تعـظیم شمـا خـم شده است
پایتخت دل صاحبنظران است اینجا
«مشهد» انگشت نمای همه عالم شده است
گـر چه بسیار خطا دیدهای از ما، امــا
سایۀ مهر تو کی از سرما کم شده است؟
گرچه من ذرّۀ ناقابلم ای شـمـس شموس!
باز پیوند من و عشق تو محکم شده است
تـا کسی بـنـدۀ سـلـطـان خـراسـان نشود
غمش از دل نرود، مشکـلش آسان نشود
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
از زهر، چونکه رنگ زِ روی نکوش رفت
چون شمعِ آب گشته، حزین و خموش رفت
آنقدر شور و شوقِ وصالش به سینه بود
کز جام وصلِ نورِ خدا، باده نوش رفت
از روضههای سیلی و رخسارهی کبود
روحش تمام زَخم بُد و لاله پوش رفت
گودالِ مجتبی، به خدا بینِ کوچه بود
محنت به جان خرید و مَسِرّت فروش رفت
مظلومِ کربلا که غمِ بی نهایتش
حتی درون قلبِ جَمیعِ وُحوش رفت
آنقدر گریه کرد ز داغ غم حسن
تا آنکه در کنار برادر ز هوش رفت
✍ #امیر_عباسی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
گفتم که عمر ماه صفر روبه آخراست
دیدم شروع محشر کبرای دیگراست
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریکتر ز عرصۀ تاریک محشراست
گرد ملال بــر رخ اسلام و مسـلـمین
اشک عزا به دیدۀ زهرای اطهراست
گفتم چه رویداده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایــان عــمر سیــد و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریبتر
اسلام را سیاه به تن، خاک برسراست
روی حسین مانده به دیوار بیکسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادراست
ای دل بیا به گریۀ زینـب نــظاره کن
مانـند پــیرهن، جـگر خویش پاره کن
زهرابه خانه و ملکالموت پشت در
ازبهر قــبض روح شـریف پیامبر
از هیچکس نکرده طلب اذن وای عجب
بــی اذن فــاطمه نــنهد پــای پیشتر
باآنکه بود داغ پـدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فروریخت از بصر
یکچشم او بهسوی اجل، چشم دیگـرش
محــو نگاه آخــر خــود بــود بـر پدر
اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حــسین بــر روی قلـب پیامبــر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسهها به حلق حسین و لب حسن
از جانودل گرفت چو جان هردو را به بر
هرلحظه یاد کرد به افسوس و اشـک و آه
گاهی ز طشت و گـاه ز گــودال قتلگاه
پیغمبری که دید ستمهای بیشمار
از کس نخواست اجر رسالت به روزگار
چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع
تــا هدیهای دهند به زهرای داغدار
گویا نداشـــت شهر مدینه درخت گل
کآن را کــنند در قــدم فـاطــمه نثــار
بر دوش بـار هیزمشان جای دستهگل
رنگ شرارت از رخشان بود آشکار
بابــی کــه بود زائــر آن ســید رسل
آتــش زدند عاقبــت آن قــوم نا به کار
بر روی دست و سینۀ آن بضعة الـرسول
تقدیم شد سه لوحـه بهعنوان افتخار
سیلی و تازیانه و ضرب غـلاف تیغ
ای دل! بگیر آتش وای دیده! خون ببار
آید صدای فاطمه از پشت در به گوش
تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
روزملال و غصه و رنج و محن رسید
از زهر همسرش جگرش پارهپاره شد
بس تیرها که لحظۀ دفنش به تن رسید
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسۀ رسول
از گردوخاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جامههای یوســف کربــبلا فقط
بر زینب ستــم زده یک پیرهن رسید
پــاداش آن نـصایح زیبـا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
"میثم" بگو به فاطمه زآن خیمهها که سوخت
یک کربلا شرارۀ آتــش بــه من رسید
مرثیهخوان خــامـــس آل عــبا منم
در خیمههای سوختهاش سوخت دامنم
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
همیشه آسمان بارانی چشم ترش بوده
کسی که داغ وغربت ارث زهرا مادرش بوده
حسن سهم پیمبر شد، حسین اما علی را داشت
حسن بیش از حسین آیینهی پیغمبرش بوده
خدا ما را کفایت میکند «اَلعزةُ لله»
چه نقشی بر نگین آبی انگشترش بوده!
چه دردی بیش از این که میزده از پشت، خنجر را
کسی که سالها پایین پای منبرش بوده
سپاهی داشته اما سپاه رو سیاهی که
فقط در گیر ودار کیسهی سیم و زرش بوده
به یاد کوچهای باریک میافتد در آن خانه
که روزی روزگاری مادرش پشت درش بوده
خدا را شکر در شبهای تلخ خون دل خوردن
اگر مادر نبوده در کنارش خواهرش بوده
جمال قاسم وشیرین زبانیهای عبدلله
چه رازی بین او با لالههای پَرپَرش بوده
پس از طشت مسی، طشت طلا هم ماجرایی داشت
درآن شب که برادر میهمان دخترش بوده
دم آخر برادرهای خود را در چه حالی دید
کسی که از شروع ماجرا تا آخرش بوده
✍ #احمد_علوی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
زخمهای دستهای سفرهدارش را ببین
غربتش در دشمنستانِ دیارش را ببین
بارها مایَملَکش را داد، دور از چشمِ خلق
گفت ای دنیا! بیا تنها سه بارش را ببین
کیمیای پای او از خاک میسازد طلا
یک غبارش آفتابی شد، عیارش را ببین
نیست با "مَن لا رَفیقَ لَه" کسی جز او رفیق
در گذرگاهِ جُزامیها گذارش را ببین
جانمازش را کشیدند و نیفتاد از قیام
در سجود و در قعودش اقتدارش را ببین
غربتش قاب است بر دیوارِ غربتخانهاش
بین دامِ میخ، تیغِ در حصارش را ببین
در سکوت او هیاهوی جمل را گوش کن
حیدر و تکبیرهای افتخارش را ببین
اژدهای فتنه را تیغِ سکوتش سر برید
صبر کن، در دستِ صلحش ذوالفقارش را ببین
از سپیدیهای مویش روضههایش را بخوان
در سیاهیهای زلفش روزگارش را ببین
کودکی تا پیریاش را کوچهی تنگی گرفت
عمرِ اشکش، روضهی دنبالهدارش را ببین
حاصلِ سرسبزی تاکش شراب سرخ شد
جامِ أحلیٰ مِن عسل را، یادگارش را ببین
گفت "لایَوم" و شهیدِ کشتهی گودال شد
مقتلش را، کربلای احتضارش را ببین
اشکِ اربابِ مقاتل حالِ یک غارتزدهست
فصل بعدی، پیشِ سقا انکسارش را ببین
مقتل مکشوفهی او روضه میخواهد چه کار؟
روضههایش را تماشا کن، مزارش را ببین
✍ #رضا_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
اشکهایش به مادرش رفته
سینهی پر شرارهای دارد
نه! به یک طشت اکتفا نکنید!
جگر پارهپارهای دارد
از علی هم شکستهتر شده است!
علتش کینهها، حسادتهاست
غربت چشمهای مظلومش
سند محکم خیانتهاست
خواهرش را کسی خبر نکند!
مادرش خوب شد که اینجا نیست!
لخته خونها سرِ لج افتادند
هیچ طشتی حریف آنها نیست
از غرور شکستهاش پیداست
صبر همصحبت دلِ آقاست
نه! من از چشم سم نمیبینم
کوچهای شوم قاتل آقاست
کوچهای تنگ، کوچهای تاریک
شده کابوس هر شبِ آقا
برگه را پس بده... نزن نامرد...
چیست این جمله بر لبِ آقا؟
از صدایِ شکستن بغضش
چشم دیوارها سیاهی رفت
مادرش راه خانهی خود را
تا زمین خورد، اشتباهی رفت
تا که باغش میان آتش سوخت
میلههای قفس نصیبش شد
کودکی نه! بگو خزانِ بهار
پیری زودرس نصیبش شد
نفسش بندآمده ایوای!
به خدا نای روضهخوانی نیست
بازهم شکر! گوشهی این طشت
لااقل چوب خیزرانی نیست
✍ #وحید_قاسمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e