eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
لطف خداى تا نشود یاور کسی دیدار کربلا نشود باور کسی پاى پیاده کس نرود سوی قتلگاه عشق حسین تا نشود رهبر کسی امروز خاطرات اسیران کربلا کى می‌رود ز خاطر غم‌پرور کسی امروز یاد می‌کند از اهل‌بیتِ نور در راه اگر ورق بخورد دفتر کسی :: در این سفر به تشنه‌لبان آب می‌دهند خنجر فرو نیامده بر حنجر کسی اینجا کبوتران همه را ناز می‌کنند سنگ ستم نخورده به بال و پر کسی در پیش چشم هم‌سفران شکسته‌دل بر نیزه نیست ماه بلنداختر کسی در طول این مسیر مقدس، نمی‌زنند با تازیانه بر سر و بر پیکر کسی گل هدیه می‌دهند به هر زائری ولی سیلی نمی‌زنند به نیلوفر کسی با پای غرق آبله و چشم اشک‌بار دنبال کاروان ندود دختر کسی در کاروان خانه‌به‌دوشانِ اربعین کنج خرابه‌ای نشود بستر کسی وقت عبور قافله، از روى پشت بام خاکستری نریخته روى سر کسی امروز می‌روند ولی وقت بازگشت صد داغ نیست بر جگر خواهر کسی یادش به‌خیر قافلهٔ کربلا که بود هشتاد و چار گل همه نیلوفر و کبود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سحر چون پیک غم از در درآید شرار از سینه، آه از دل برآید ندای کاروانی از وطن دور به گوش جان ز دیوار و در آید گمانم کاروان اهل‌بیت است که سوی کعبه‌ی دل، با سر آید گلاب از چشم هر آلاله، جاری است که عطر عترت پیغمبر آید پس از یک اربعین اندوه و هجران به دیدار برادر، خواهر آید همان خواهر که غوغا کرده در شام همان ریحانه‌ی پیغمبر آید همان خواهر که با سِحر بیانش به هر جا آفریده محشر، آید همان خواهر که کس نشناسد او را به باغ لاله‌های پرپر آید همان خواهر ولی خاطر پریشان سیه‌پوش و بنفشه‌پیکر آید اگر از کربلا، غمگین سفر کرد کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید نوای «وای وای» از جان زهرا صدای «های های» حیدر آید از این دیدار طاقت‌سوز ما را همه خون دل از چشم تر آید غم‌آهنگی به استقبال یک فوج کبوترهای بی‌بال و پر آید بیا با این کبوترها بخوانیم سرودی را که شام غم سرآید: «شمیم جان‌فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان برآید» «گمانم کربلا شد، عمّه! نزدیک که بوی مُشک ناب و عنبر آید» «به گوشم، عمّه! از گهواره‌ی گور در این صحرا، صدای اصغر آید» «مهار ناقه را یک دم نگه‌دار که استقبال لیلا، اکبر آید» «ولی ای عمّه! دارم التماسی قبول خاطر زارت گر آید»، «در این صحرا مکن منزل که ترسم دوباره شمر دون با خنجر آید» ✍ پ‌ن: ابیات داخل «» از جودی خراسانی است. 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مدينه! کاروانی سوی تو با شيون آوردم ره‌آوردم بُوَد اشکی که دامن دامن آوردم مدينه! در به‌رويم وا مکن چون يک جهان ماتم نياورد ارمغان با خود کسي، تنها من آوردم مدينه! يک گلستان گُل اگر در کربلا بُردم ولي اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم اگر موی سياهم شد سپيد از غم ولی شادم که مظلوميت خود را گواهی روشن آوردم اسيرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم که پيروزی به کف در رزم با اهريمن آوردم مدينه! اين اسارت‌ها نشد سدّ رهم بنگر چه‌ها با خطبه‌های خود به روز دشمن آوردم مدينه! يوسُف آل علی را بردم و اکنون اگر او را نياوردم، از او پيراهن آوردم مدينه! از بنی‌هاشم نگردد با خبر يک تن که من از کوفه پيغام سرِ دور از تن آوردم مدينه! گر به سويت زنده برگشتم مکن عيبم که من اين نيمه‌جان را هم به صد جان‌کندن آوردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
2⃣ 📎 ادامه شعر قبل👆 مکن منعـم، مـدام ار گریه کردم غم خود را نهان در گریه کردم گلاب اشک من گلگون اگر بود به آن گـل‌های پرپر گـریه کردم بـه بـاغ کـربـلا بـا هـم سـرایـان به داغ شـش بـرادر گـریه کردم شب تنهائـیـم در خـلـوت خویش بر آن تنهای بی‏ سـر گریه کـردم چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! سـعـادت، مـنـتـهـای راه مـا بود شهـادت، قـصـۀ دلـخـواه مـا بود اگـر کـاخ سـتـم زیـر و زبـر شد اثــر در نــالــه و در آه مــا بـود پی روشنگـری از کـوفه تا شام ســر فـرزنـد زهـرا، مـاه ما بود گهی دیر نصاری، مجلس انس! گهی ویرانه، خـلـوتـگـاه ما بود! چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! اگر خونـیـن، دل غـم باورم بود محـبـت‌هـای زیـنـب یـاورم بود مـیــان خـیــمــۀ آتـش گرفته به رأفـت، سایـۀ او بر سـرم بود اگر چون شمع از تب سوختم من هـمین پـروانه، دور بـستـرم بود شـهـیــد زنــدۀ تــاریــخ، زینب نه تنها همسفـر، هـمسنگـرم بود چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! اگر با صد مصیبت روبـرو بود پـرسـتــار من غـمـدیـده، او بـود نــگــاه روشـن او، بــاغ امید حـضـور او بـهــشـت آرزو بود بـهـارش را خـزان کـردنـد، اما مپـنـداری اسیـر رنگ و بو بود گهی چون گل، ز گریه غرق شبنم گهی چون غنچه، عقده در گلو بود چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! نه تنها زینب از دین یاوری کرد به همت کاروان را رهبری کرد بـه دوران اسـارت، بـا یتیمان نـوازش‌ها به مهـر مـادری کرد چنان کـوشـیـد در ابـلاغ پیغام که در هر راه، پیغام ‏آوری کرد گل ‏افشان کرد محمل را، که باید به روی ماه نو، نـوآوری کرد! چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! نه سروستان بجا و نه چمن بود مصیبت پیش چشمش موج‏‌زن بود اگـر چـه از دیـار کـوفـه تا شام به هرجا سر زدم رنج و محن بود پریشان ‏خاطرم از شام، از شام! که آنجا خون روان از چشم من بود دم دروازۀ ســــاعـــات، دیدم به شادی کار مردم کف‏ زدن بود! چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! محبان را غم محبوب، سخت‌ست فـراق مهـربان خوب، سخـت‌ست زهستی دل بریدن، نیست مشکل ولی دل‏ کندن از محبوب، سخت‌ست اگـر در سخـتی دوران شـنـیـدی صبـوری کردن ایوب سخـت‌ست خـدا دانـد که پیـش چـشـم زیـنب لب لعل حسین و چوب، سخت‌ست چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! چه گویم از حدیث هجر و غم‌هاش کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! به خاک غم، جبین سودیم و رفتیم طـریق عـشق پـیـمـودیم و رفتیم ز تـیـغ خــارهـا در ســایـۀ گــل نـسیـم ‏آسا، نـیـاسـودیم و رفـتـیم به بـاغ سبـز هـسـتی، تا قیامت بـه داغ لالـه افـزودیـم و رفـتـیم به روی مرگ خندیدیم و گفتـیم: اگـر بـار گـران بـودیم و رفـتـیـم چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آخـر «ماه صفر»، اول ماتم شــده است دیده‌ها پرگهر و سینه پُر از غم شده است آه ای ماه! که داری به رخت گرد ملال! خون‌دل خوردن خورشید، مسلّم شده است آخر ای ماه سفرکرده که «سی‌روزه» شـدی رنگ رخسار تو همرنگ محرّم شده است عرشیان، منتظر واقعه‌ای جان‌سوزند چشم قدسی نفسان، چشمه‌ی زمزم شده است شــب تــودیع پــیمبـر، شـهدا می‌گفتند: آه از این صبح قیامت که مجسم شده است تا که برچیده شد از روی زمین «سایه‌ی وحی» آســمان، ابری و آشفته و درهم شده است :: «مجتبی» گلشنی از لاله به لب، کرد وداع داغ او، داغ دل عــالــم و آدم شــده است باغ، لبـریز شد از زمزمۀ «یاس کبود» لاله، دل‌تنگ‌تر از حجلۀ ماتم شده است :: میهمانی که «خراسان» شد از او باغ بهشت میزبان غـم او «عیسی مریم» شده است از همان روز که زد سکّه به نامش در توس شب، پی کشتن «خورشید» مصمم شده است تا بسوزد «دل ذریه‌ی» زهرای بتــول زهــر در سـاغر انگور فراهم شده است راستی تا بزند بوسه بر «ایوان طـــلا» کمر چرخ به تعـظیم شمـا خـم شده است پایتخت دل صاحب‌نظران است اینجا «مشهد» انگشت نمای همه عالم شده است گـر چه بسیار خطا دیده‌ای از ما، امــا سایۀ مهر تو کی از سرما کم شده است؟ گرچه من ذرّۀ ناقابلم ای شـمـس شموس! باز پیوند من و عشق تو محکم شده است تـا کسی بـنـدۀ سـلـطـان خـراسـان نشود غمش از دل نرود، مشکـلش آسان نشود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تو ای مرغ شباهنگم، به حسرت بال و پر وا کن صدای کوبۀ در شد، برو زهرا تو در وا کن به نزد او ببر با خود، سلام از من درود از من که این مهمان ناخوانده، گرفت اذن ورود از من.. حضور او بُوَد آری، کلید قفل در بسته به هر جا می‌گذارد پا شود بارِ سفر بسته ولی می‌داند این مهمان، که اینجا خانۀ وحی است که دور شمع این محفل، پُر از پروانۀ وحی است نشسته بر لب زهرا، دعای عافیت‌سوزی: خدایا حرمت این در، مبادا بشکند روزی مدینه در خیال خود، غم ما را تجسم کن میان گریۀ حسرت، تو با زهرا تبسم کن :: مدینه! بعد پیغمبر، چه محزون و غم‌انگیزی بهارت در سفر رفت و تو مهمان‌دار پاییزی مدینه بعد پیغمبر، ندیدی روز خوش دیگر امان از بی‌وفایی‌ها، امان از چرخ بازیگر.. مدینه بعد پیغمبر، مصیبت سر به هر سو زد خودم دیدم که گلزارش، میان شعله می‌سوزد.. مدینه بعد پیغمبر، تو با زهرا مدارا کن علی مظلوم و تنها شد، گره از کار او وا کن مدینه بعد پیغمبر، در این گلشن چه دیدی تو؟ صدای قلب زهرا را، ز پشت در شنیدی تو ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از باغ گفت و از غم بی‌برگ و باری‌اش از باغبان و زمزمه‌های بهاری‌اش از شاهدان سایه‌نشین حرم، کسی همراه او نبود که آید به یاری‌اش آن مهربانِ از وطن آواره، بسته شد با دست ظلم، دفتر شب‌زنده‌داری‌اش در جای جای شهر شهادت، هنوز هست هر لاله‌ای نشانه‌ای از داغداری‌اش هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار خون گریه کرد و آب شد از سوگواری‌اش دروازۀ مدینه پس از آن وداع تلخ تنها نشسته است به چشم‌انتظاری‌اش غم‌نامۀ شهید خراسان شنیدنی‌ست کو طاقتی که شرح دهم بی‌قراری‌اش؟ با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست انگور، مرهمی‌ست بر آن زخم کاری‌اش «زهرا» کجاست تا که ببیند در این چمن پژمرده گشت و سوخت گل یادگاری‌اش شمعی که از مدینه به توس آمد و گداخت آتش به جان فاطمه زد اشک جاری‌اش یک روز خوش ندید پس از تو «جواد» تو فریاد از صبوری و از بردباری‌اش در بوستان او «شفق»! از خار کم مباش فیضی ببر به قدر خود از هم‌جواری‌اش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آخرِ ماه صفر، اوّل ماتم شده است ديده‌ها پر گُهر و سينه پُر از غم شده است آه ای ماه! که داري به رُخت گَرد ملال خون دل خوردن خورشيد مُسَلَّم شده است آخر ای ماه سفرکرده که سی روزه شدی رنگ رخسار تو همرنگ محرم شده است عرشيان منتظر واقعه‌ی جانسوزند چشم قدسی‌نفسان چشمه‌ی زمزم شده است شب توديع پيمبر شهدا می‌گفتند آه از اين صبح قيامت که مجسّم شده است تا که برچيده شد از روي زمين سايه‌ی وحي آسمان ابري و آشفته و درهم شده است مجتبي گلشنی از لاله به لب، کرد وداع داغ او داغ دل عالم و آدم شده است باغ لبريز شد از زمزمه‌ی ياس کبود لاله، دل تنگ‌تر از حجله‌ی ماتم شده است ميهمانی که خراسان شد از او باغ بهشت ميزبان غم او عيسی مريم شده است از همان‌روز که زد سکّه به نامش در طوس شب، پی کشتن خورشيد مُصمّم شده است تا بسوزد دل ذُرّيه‌ی زهراي بتول زهر در ساغر انگور فراهم شده است راستی تا بزند بوسه بر ايوان طلا کمر چرخ به تعظيم شما خم شده است پايتخت دل صاحب نظران است اينجا مشهد، انگشت‌نمای همه عالم شده است گر چه بسيار خطا ديده‌ای از ما، امّا سايه‌ی مهر تو، کی از سر ما کم شده است؟ گر چه من ذرّه‌ی ناقابلم اي شمس شموس باز پيوند من و عشق تو محکم شده است تا کسی بنده‌ی سلطان خراسان نشود غمش از دل نرود مشکلش آسان نشود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
جام ِجهان نماست در این قطعه از بهشت آرامِ جان ماست در این قطعه از بهشت فوج فرشتگان به نیایش نشسته‌اند آوای «ربّنا»ست در این قطعه از بهشت آیینۀ شكوه ِ«كلیم» است و «کوه طور» آن نور و آن صداست، در این قطعه از بهشت هر دل كه زنده است به انفاس موسوی هم‌صحبت خداست، در این قطعه از بهشت خورشید شاهد است، كه نقش كتیبه‌ها «والشمس والضحی»ست، در این قطعه از بهشت عطر مدینه، نور نجف، رنگ كاظمین اشراق كربلاست، در این قطعه از بهشت هرگاه سعی در طلب معرفت كنی هم مروه، هم صفاست، در این قطعه از بهشت عشاق، در «طواف حرم» موج می‌زنند حجّ من و شماست، در این قطعه از بهشت جان ِجهان كجاست؟ در این عرش آستان محرابِ دل كجاست؟ در این قطعه از بهشت در چشم عارفان سحرخیز، آسمان آبی‌تر از دعاست، در این قطعه از بهشت صدق و صفا، خلوص و یقین، عشق و آرزو باران واژه‌هاست، در این قطعه از بهشت فولاد، پای پنجره‌اش آب می‌شود اسرار كیمیاست، در این قطعه از بهشت روشن‌تر از ستاره، به مژگان نشسته است اشكی كه بی‌ریاست، در این قطعه از بهشت جای دگر، سراب فریب و غمِ فناست سرچشمۀ بقاست، در این قطعه از بهشت در خلوتِ خیالِ خود از خویشتن بپرس از ما «رضا» رضاست، در این قطعه از بهشت؟ ما را به باغ و گلشن و صحرا چه حاجت است؟ تا حجّت خداست، در این قطعه از بهشت اذن ورود ما به حرم چیست غیر اشک؟ وقتی قرار ماست، در این قطعه از بهشت زائر در این حریم مطهر، غریب نیست بیگانه، آشناست، در این قطعه از بهشت تذهیب‌نامۀ عمل عاشقان، «شفق»! امضای مرتضاست، در این قطعه از بهشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
13.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا هر کس حال و هوایی دارد هر خسته‌دلی شور و نوایی دارد غم‌های نگفته را بیاور با خود این پنجره گوشِ شنوایی دارد@dobeity_robaey
بر او سلام که شایستۀ سلام است او که از سلالۀ ابن الرضا، بِنام است او که هاشمی نَسَب و فاطمی مرام است او که یادگار برومند ده امام است او به شهر سامره مصداق فیض عام است او به نور و جلوۀ رخسار ماه او، صلوات جمالِ گلشن توحید را تبسم اوست مسیحِ عترت اطهار را تجسم اوست کلیمِ با شجر طور در تکلم، اوست که دومین حسن، ابن الرضای سوم اوست ز حادثات جهان، جان‌پناه مردم اوست به هرکه راه بَرد در پناه او، صلوات خدای خوانده به حُسن جمال خود، حَسنش ستارۀ سحری، خوشه‌چين انجمنش شفای دیدۀ یعقوب، بوی پیرهنش که دیده ماه فلک، گل بریزد از دهنش؟ شمیم وحی خدا می‌تراود از سخنش به شوقِ رایحۀ دل‌بخواه او، صلوات ستارگان همه‌شب شمع محفلش هستند فرشتگان به ادب در مقابلش هستند موالیان خداجوی سائلش هستند معاشران همه محو فضائلش هستند به آیه آیۀ قرآن که در دلش هستند شده‌ست سورۀ قرآن گواه او، صلوات نگاه او، به گل تازه چیده می‌ماند شمیم او، به گلاب چکیده می‌ماند لبش، به غنچۀ شبنم ندیده می‌ماند قدش، به سرو ز نور آفریده می‌ماند دلش، به پاکی صبح و سپیده می‌ماند به سجدۀ سحر و صبحگاه او صلوات امام گفت که یک‌رنگ باش و یک‌رو باش برای سنجش اعمال خود ترازو باش برای خدمت و ایثار دست و بازو باش مباش در پی شهرت ولی خداجو باش همیشه یاد خدا و عنایت او باش به اوج و منزلت دیدگاه او، صلوات کسی که مهر و محبت مرام مهدی اوست کسی که قسط و عدالت پیام مهدی اوست کسی که فتح و ظفر در قیام مهدی اوست کسی که ختم امامت به نام مهدی اوست سلامت دو جهان، در سلام مهدی اوست به جذبه‌های بدیع نگاه او، صلوات ولیّ عصر که هستی است زیر بال و پرش نشسته پرده‌ای از اشک روی چشم ترش جهان ز داغ پدر، تیره گشت در نظرش نماز خواند، به جسمِ مطهرِ پدرش فراق و داغ جدایی چه کرد با جگرش به اشک او صلوات و به آه او صلوات ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
باشد که دلم، راهبری داشته باشد از عالم بالا، خبری داشته باشد تا با مدد معرفت، از خاک بر افلاک اندیشۀ سیر و سفری داشته باشد تا چند توان زیست در این ظلمت تردید باید شبِ هجران سحری داشته باشد تا چند بسوزد بشر از آتشِ بیداد چون لاله دلِ شعله‌وری داشته باشد؟ تا چند قرار است در این باغِ شقایق داغِ دل و خونِ جگری داشته باشد؟ حیف است که گهوارۀ دختر بشود گور وز مِهر گریزان پدری داشته باشد تا چند بشر، دل بسپارد به تَغافل در وادی حیرت گذری داشته باشد؟ تا چند بَرَد سجده به بت‌های زر و زور با لات و هُبل سِرّ و سَری داشته باشد؟ باید که خدا از پیِ روشنگریِ خلق پیغامی و پیغام‌بری داشته باشد باید که خدا بت‌شکنی را بفرستد تا در کفِ همّت، تبری داشته باشد شب، این شبِ تاریک و نفس‌گیر و غم‌افزا باید که مبارک سحری داشته باشد هر جا چمنی بود ببوسید که شاید از پیک بهاری، خبری داشته باشد هان! می‌رسد از دور شمیم نفس صبح صبحی که پیام ظفری داشته باشد صبحی که به همراهیِ پیغام رسالت مضمون طربناک و تری داشته باشد صبحی که دهد مژدۀ پیغمبر موعود با خود خبر معتبری داشته باشد صبحی که دهد بویِ دل انگیز محمّد تا باغ، صفای دگری داشته باشد آن مهر که در «هفدهم ماه» برآمد شاید که به ما هم نظری داشته باشد انجیل خبر داد به عیسی که همین است گر مادر هستی پسری داشته باشد از پرتو انوار رُخش وام گرفته‌ست گر وادی سینا شجری داشته باشد آمد که فرود آورد از اوجِ تکبر شاهی که شکوهی و فری داشته باشد می‌خواست که از کنگرۀ کاخ مداین آیینۀ عبرت اثری داشته باشد با آمدنش سرد شد آتشکدۀ فارس حاشا که پس از این شرری داشته باشد سوگند به سرچشمۀ کوثر که همین است گر نخلۀ طوبی ثمری داشته باشد در گلشنِ ایجاد، مُحال است که هستی از این گل شاداب‌تری داشته باشد پیراهن او را برسانید به یعقوب تا دیدۀ روشن‌نگری داشته باشد شاید که به شکرانه بریزد به قدومش خورشید اگر مشت زری داشته باشد مهتاب سِزَد بر سر راهش بنشیند وز نقره‌فشانی هنری داشته باشد با مشعل توحید فراز آمد از این راه تا نوع بشر، راهبری داشته باشد با خُلق عظیمش هیجان داد به دل‌ها تا نخل وفا برگ و بری داشته باشد تا راه به جایی ببرد، نالۀ مظلوم فریادرَس دادگری داشته باشد با خویش نماز شب و ذکر سحر آورد تا نالۀ عاشق اثری داشته باشد تا باز کند پنجره‌ای رو به خدا، دل تا دیده سوی دوست، دری داشته باشد جبریل امین، در حرمش عرض ادب کرد تا در صف عشاق سری داشته باشد سیمرغ دل ما به حریمش نَبَرد راه از عشق مگر بال و پری داشته باشد خورشید بَرَد رشک بر آن کس که ز مهرش اندوختۀ مختصری داشته باشد از جملۀ خوبان جهان، دل به «علی» بست تا شمسِ نبوّت قمری داشته باشد با عترت او هر که وفا کرد امید است از آتش دوزخ سپری داشته باشد ای کاش «شفق» نیز به امّیدِ وصالش از کوچۀ رندان گذری داشته باشد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e