eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
409 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
آن روزها دستِ پدرها بس که خالی بود یک مشهدِ ساده برامان خوش خیالی بود از چاه‌های نفت سهمِ ما علاءالدین از عیشِ دنیا سهمِ ما چایِ ذغالی بود   کفشِ دوخطِ میخی و آتاری و تیله دار و ندارم کارت‌های فوتبالی بود   عکسِ حرم را بوسه می‌زد کودکی‌هایم عکسی که روی سکه‌های صد ریالی بود عکسی که هرشب پیشِ چشمِ مادرم تا صبح تنها دلیلِ گریه‌های دارِ قالی بود   دستِ پدر از قلکِ من بود خالی‌تر آری همیشه مادرم بُغضَش سُفالی بود گاهی پدر از طُرقبه می‌گفت اما حیف هرسال جیبِ او دچارِ خشکسالی بود   نه اهلِ مشهد نه ولیکن ریشه‌ام آن‌جاست جایی که شوقِ سال‌های نونهالی بود   همراهِ اتوبوسِ بنزِ سیصد و دو، گاه می‌رفت تا مشهد دلم! بَه بَه! چه حالی بود! آقا! نوارِ «لاله‌ی خوشبو رضا» بُگْذار فامیلیِ آقای راننده وصالی بود یک فرفره، یک زنجبیلِ پیچی و یک عطر سوغاتِ خوبِ روزهای خردسالی بود با پرده‌ی نقاشی صحنِ حرم عکسی... انداختیم و من لباسم خال خالی بود   یَخمَک به دستم بود و می‌رفتم حرم سرمَست لب‌هام غرقِ خنده‌های پرتقالی بود با اولین پرواز امروز آمدم مشهد جای منِ آن روزها بدجور خالی بود مادر! دوباره گم شدم در کوچه‌ی سرشور کو آن مسافرخانه‌ای که این حوالی بود مادر! به جای تو زیارت کردم آقا را بابا! هوای طرقبه امروز عالی بود...! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مادران ما اگر از فضل تو دَم می‌زدند آش نذری تو را با گریه‌ها هم می‌زدند بچه‌هامان بین هیئت حال بازی داشتند روز تاسوعا ولی زنجیر محکم می‌زدند تا علَم می‌آمد و بوی محرم می‌وزید ارمنی‌ها هم سرِ هر خانه پرچم می‌زدند جرعه‌ای از چاییِ این روضه هم مشگل‌گشاست اهل سقاخانه دستِ رد به زمزم می‌زدند بوی اسفندِ عزا و دسته‌ها می‌آمد و... روی سنجِ سینه و بر طبلِ قلبم می‌زدند شب به پا رفتیم و برگشتیم بر دوش پدر بین روضه چشم‌ها در خواب شبنم می‌زدند مجلس اُم‌البَنین بودیم، زهرا هم رسید روضه‌ی عباس بود و ناله باهم می‌زدند :: خوش قد و بالا! نگفتم اینقدر زیبا مرو؟ شور چشمان تیر‌ها را نامنظم می‌زدند تیر بر تو می‌زدند و دادِ آن را می‌زدم داد وقتی می‌زدم، با نیزه درهَم می‌زدند از تنِ پاشیده‌ات هم آن جماعت ترس داشت تیغ‌ها دورِ تنِ تو حلقه کم‌کم می‌زدند این طرف شاهِ نجف، بالاسرت هم مادرم از غمِ اُم‌البَنین بر سینه‌ی غم می‌زدند از حرم تا علقمه فریاد زینب می‌رسید بچه‌ها را بی‌مروّت‌ها که از دَم می‌زدند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e