#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#خطبه_فدکیه
دست در دست حسن بود که بیرون آمد
مهر با ماه از اشراق مدینه سر زد
سوی مسجدبه شکوه و عظمت گشت روان
گوییا حیدر کرار رود در میدان
نه به کف دشنه و نه خنجر و تیغ و علمی
قصد کرده است کند فتح فدک را به دمی
گام مردانه او لرزه به عالم انداخت
گرد و خاک ره او خیبر دیگر می ساخت
کوچه ها گرم تماشای خداوند جلال
عرش در زیر قدمهاش رسیده به کمال
خطبه آغاز شد و با سخنش شد محشر
ذوالفقار آخته انگار علی در خیبر
محضر هیبت او کوه احد زانو زد
آسمان سجده به خاک قدم بانو زد
بانگ زد دست از این خواب گران بردارید
هر چه دارید همه از من و حیدر دارید
سر این سفره اگر روزی خود را بستید
همگی ریزخور حیدر و زهرا هستید
گردش چرخ فلک نیز به دستان علی است
در رگ ریشه زهرا به خدا جان علی است
اگر از بند به بند تن من جان برود
نگذارم که علی بی کس تنها بشود
به رخ سرخ و پریشانی این گیسویم
تا زمانی که نفس هست علی میگویم
حرمت نان نمک حق علی بود علی
غرض از باغ فدک حق علی بود علی
آنچنان تیغ کلامش نفس از دشمن برد
عاقبت پرچم حیدر به سر مسجد خورد
تا شنیدند حقیقت به رهش افتادند
با خجالت فدک فاطمه را پس دادند
حسنش بود که تکبیر مکرر می گفت
ون یکاد از نفس حضرت مادر می گفت
آفرین بر تو و بر خطبه تو مادر من
همه دیدند چطور آمده قرآن به سخن
دست در دست حسن بود که بیرون آمد
بعد چندی همه دیدند که لبخندی زد
گرچه زن بود ولی نیست چو او مرد غیور
کوچه ها از قدمش پُرشد از احساس غرور
ناگهان سایه یک پست به دیوار افتاد
بند بند فلک از دست ستم شد فریاد
تیره شد کوچه و در شهر سکوتی پیچید
دست شب رنگ سیاهی به رخ دهر کشید
کوچه ی تنگ و دلی سنگ خدا رحم کند
حضرت حوریه و جنگ خدا رحم کند
می وزید از دل کوچه خبری سرخ کبود
دیده ای تنگ حرامی به فدک دوخته بود
دوربر را نظری کرد نباشد خبری
یا مبادا که ازاین ره گذرد رهگذری
هر چه مادر به عقب رفت عدو پیش آمد
عاقبت تکیه به ناچار به دیواری زد
ناگهان سایه دستی روی خورشید افتاد
پسرش سینه سپر کرد مقابل استاد
جگر شیر حسن داشت ولیکن افسرد
دستی از روی سرش رد شد بر مادر خورد
ضربه ای از دو طرف بود و خسوفی پر درد
رحم بر بی کسی فاطمه دیوار نکرد
آنچنان زد که فلک پر شده از ناله چنین
همه گفتند به هم عرش خدا خورد زمین
تلخ این بود حرامی به خودش می بالید
تلخ تراین که به اشک حسنش می خندید
با تمسخر نظرش سوی حسن تا افتاد
پاره ها ی فدک فاطمه را دستش داد
گفت این حق شما، خنده کنان رفت که رفت
با غرور از ستمش نعره زنان رفت که رفت
مانده باقی حسن و فاطمه و بقیه راه
دو قدم گریه و اشک و دو قدم ناله و آه
با پر بال وشکسته نفسش بند آمد
نفس همقدم و هم نفسش بند آمد
راه میرفت و به لب داشت به زحمت سخنی
حسنم حرفی از این قصه مبادا بزنی
راه کوتاه ولی کم نه از این فاصله شد
هرقدم روی زمین خوردن او مسئله شد
بذرظلمی که در آن کوچه غم دشمن کاشت
حاصلش عصر دهم لشگر کوفی برداشت
برگ گل از ستم و سیلی و غارت پژمرد
دست نامحرم کوفی به پر معجر خورد
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زمینه؛ الصديقة الشهيدة .mp3
1.08M
#زمینه
#خطبه_فدکیه
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
ذو القربى فاطمة... حقها فدك
قَد نَجى كُلّٓ مَن... نَهجَها سَلَك
اللهم صل علی
الصديقة الشهيدة
ذات الأحزان الطويلة
فی المدة القليلة
المجهولة قدرها
المخفية قبرها
المغصوبة حقها
المكسورة ضلعها
«وا اُمّاه، وا اُمّاه»
🏴🏴🏴🏴🏴
حق زهرای من، این روزا نبود!
سهمش شد از فدک، چشمایی کبود
توی مسجد، زهرا بود و
دشمن بیمرامش
اما موند پای امامش
با خطبه و قیامش
تو مسجد شده همهمه
اصحاب هم شنیدن همه
تنها بود ولی مرتضی
تنها بود ولی فاطمه
«وا اُمّاه، وا اُمّاه»
🏴🏴🏴🏴🏴
ای قوم بیوفا، این رسمش نبود!
باغ جنت کجا، این آتیش و دود؟
توی کوچه، زهرا بود و
یک عده بیمروت
اما موند پای ولایت
تا لحظۀ شهادت
شد انگار قیامت بهپا
شد اجر رسالت ادا
پرپر شد گل مصطفی
یا الله توی کوچهها
«وا اُمّاه، وا اُمّاه»
نغمهپرداز: #سیداحمد_الموسوی
شاعر: #جمعی_از_شاعران
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e