بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#مجتبی_شکریان
▶️
باید اول خانه را در می زدند
از در و دیوار بالا آمدند
پیر ما مشغول با معبود بود
روی چشمش چشمه بود و رود بود
@hosenih
با خدا مشغول در راز و نیاز
سمت او درهای رحمت باز باز
ناگهان دست جفا پای ستم
بی دلیل آرامشش را زد به هم
هتک حرمت کرد آن دلداده را
می کشید از زیر پا سجاده را
هر چه می شد ظلم و غم پیوسته شد
باز هم دست امامی بسته شد
پا برهنه بی عمامه بی عبا
می کشیدش در میان کوچه ها
او پیاده دشمنش بر مرکبش
ذکر زهرا بود دائم بر لبش
نیمه شب بود و ندیدش هیچ کس
پیر بود و بند می آمد نفس
روضه تا اینجا که با من یار شد
واژه هایی در دلم تکرار شد
نیمه شب،پای برهنه،قلب زار
آه، یک مظلوم، یک دشمن سوار
یادم آمد دختری در راه شام
دختری شمس حسین و ماه شام
با دلی از دوری بابا غمین
خواب بود از ناقه آمد بر زمین
تا به خود آمد بیابان بود و او
اشک بود و ماه تابان بود و او
پا برهنه نیمهءشب بی پناه
حرف می زد با خدا با اشک و آه
ای که هستی رازق الطفل الصغیر
ای خدای راحم الشیخ الکبیر
@hosenih
ای که نازل گشته بر ما خیر تو
من چه کس را دارم اینجا غیر تو؟
یا غیاث المستغیثین یا رحیم
رحم کن بر حال این طفل یتیم
بر مشامش ناگهان بویی رسید
بوی جنت بود و بانویی رسید
می رسید از عرش بر روی زمین
مهربان بود و جوان بود و حزین
روی زانویش نشست آرام شد
چشمهایش را که بست آرام شد
روی زانویش که دختر را نشاند
خاکهای گیسویش را می تکاند
دید رویش زخم و پایش زخم بود
بسکه نالیده صدایش زخم بود
دید می لرزد تمام پیکرش
می کشید آرام دستی بر سرش
گفت ای رویای شبهای حسین
ای گل خوشبوی زیبای حسین
@hosenih
زینت آغوش ماه علقمه
جای تو بر دوش ماه علقمه
من نبینم اینچنین تنها شدی
نیمه شب درمانده در صحرا شدی
کاروان رفته خدا با ما که هست
نیست بابا پیش تو زهرا که هست
دخترم غمگین مشو مثل همیم
هر دو بی تاب و کبود یک غمیم
من علی گفتم تو هم گفتی حسین
زیر باران ستم گفتی حسین
من علی گفتم دل صحرا زدم
دست رد بر سینه دنیا زدم
من علی گفتم دو چشمم تار شد
تو پدر گفتی و کارت زار شد
دخترم گفتی حسین آنها زدند
من علی گفتم مرا با پا زدند
جای یک زخم است بر ابروی ما
درد دارد دخترم پهلوی ما
@hosenih
ناگهان برخواست از صحرا غبار
می رسید از دور نامردی سوار
تا که دختر پا شد و آمد به خود
ای زبانم لال شد آنچه که شد...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات_روز_عرفه
#مجتبی_شکریان
#محمدمهدی_روحی
#محمود_گیو
▶️
با تَضرع ایستاد و رو به رویش حرف زد
با خدای خویش از راز مگویش حرف زد
دست بر زیر محاسن برد و گفتا: پیشکش
از خطوط صورت و زیر گلویش حرف زد
@hosenih
هربلایی بود را روز ازل با جان خرید
جان چه قابل، جان به کف از آبرویش حرف زد
از گلستانش ،جوانش از هر آنچه داشت گفت
از گل ششماههء خوش رنگ و بویش حرف زد
هق هق مولای ما آن دشت را شرمنده کرد
از علی اکبر و از خلق وخویش حرف زد
در مناجاتش گریزی زد میان قتلگاه
از همان سینه که می آیند رویش حرف زد
سينه ي خود را براي سم مركب ها گذاشت
لحظه اي كه از جنايات عدويش حرف زد
ماجرا را دید تا آنجا که بین راه شام
دختر آمد پای نیزه با عمویش حرف زد:
با عمو میگفت اینجا هستی و ما را زدند؟
از لبس از گونه اش از تار مویش حرف زد
یاد ضرب سنگ ها و خون پیشانیش بود
وقتي از نوع نماز و از وضويش حرف زد
@hosenih
شرح داد و شرح داد و شرح داد و شرح داد
از تمام ماجرا و مو به مويش حرف زد
ناگهان آمد ندايي از خدا محبوب ما
مست شو طوري كه نتوان از سبويش حرف زد...
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات
#مناجات_اول_مجلس
#مجتبی_شکریان
▶️
بر دل بیدرد ما غم لطف کن
زخم دل را باز مرهم لطف کن
بر کویر چشمهای خشک ما
چشمهای مانند زمزم لطف کن
@hosenih
گریهای بیوقفه میخواهم ز تو
مثل اشک نوح و آدم لطف کن
بیرق تو آبروی عمر ماست
ناله را در زیر پرچم لطف کن
تا که پا بر جا بمانم پای تو
اعتقادی خوب و محکم لطف کن
روزی روزانهی ما را بگیر
جای آن اشک مُحرم لطف کن
@hosenih
روضهی سربسته را پایان بده
روضهای باز و مجسم لطف کن
سفرهدار روضهی تو فاطمهست
درک آن بانوی اعظم لطف کن
در میان روضههای آتشین
دیدن آن قامت خم لطف کن
@hosenih
دیدهام را زائر مهدی نما
در کنارش کربلا هم لطف کن
من که نشناسم کسی غیر از خودت
چون که عمری دیدهام خیر از خودت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#مجتبی_شکریان
▶️
شهر در امن و امان است همه خوابیدند
مردمانی که غریبی تو را می دیدند
صبح شمشیر کشیدی و رجز می خواندی
لشگری رو به رویت بود و همه لرزیدند
@hosenih
همه گفتند علی دست به شمشیر شده
وَه که بین تو و حیدر همه در تردیدند
یا علی گفتی و گفتی که علی بود یکی
این جماعت همگی منکر این توحیدند
میهمان بودی و از بام تو را سنگ زدند
چقَدَر بهر پذیرایی تو کوشیدند
وقت بیعت تو طبیب تب کوفی بودی
صبح اما همگی نسخهء تو پیچیدند
@hosenih
گریه می کردی و گفتی که میا کوفه حسین
همه بر حرف پر از گریه تو خندیدند
شب تو را از کف پایت به سر دار زدند
و ملائک همگی پای تو را بوسیدند
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih