eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
415 ویدیو
30 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
دل می‌بَرد ز غیب و شهود؛ این حسین کیست؟ از ما بر او سلام و درود؛ این حسین کیست؟ گفتند داده است پیمبر به دست او آیینه‌ی کرامت و جود؛ این حسین ‌کیست؟ گفتند خال کنج لبش در طواف عشق دل از خدای کعبه ربود؛ این حسین کیست؟ گفتند راست قامتی و شور عاشقی آمد ز منطقش به وجود؛ این حسین کیست؟ گفتند داد از خُم" اَحلی مِن العسل" جامی به دست غیب و شهود؛ این حسین کیست؟ گفتند سوخت غنچه‌اش از آتش عطش بین دو نهر آب و دو رود؛ این حسین کیست؟ گفتند زودتر ز قیامت، قیام کرد یک روز ظهر وقت سجود؛ این حسین کیست؟ گفتند زیر خنجر خونریز، روی خاک چشمش به چشم فاطمه بود؛ این حسین کیست؟ گفتند چون غروب شد، از خیمه‌گاه او برخاست عطرِ عنبر و عود؛ این حسین کیست؟ گفتند آفتاب وفا بود و مثل ماه از اوج نیزه جلوه نمود؛ این حسین کیست؟ گفتند یک چمن گل یاسش گرفته بود رنگ بنفشه، رنگ کبود؛ این حسین کیست؟ گفتند چون خلیل فقط (یا حسین) گفت یک زن میان آتش و دود؛ این حسین کیست؟ گفتند در زیارت باغ بهشت از او باید گرفت اذن ورود؛ این حسین کیست؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال... من از نواحی «اللهُ نور» می‌آیم من از زیارت سر در تنور می‌آیم من از مشاهدهٔ مسجدالحرام وفا من از طواف حریم حضور می‌آیم درون سینه‌ام، اشراق وادی سیناست من از مجاورت کوه طور می‌آیم سفیر گلشن قدسم، همای اوج شرف شکسته بال و پر، اما صبور می‌آیم هزار مرتبه نزدیک بود جان بدهم اگرچه زنده ز آفاق دور می‌آیم ضمیر روشنم آیینهٔ فریبایی‌ست و نقش خاطر من آنچه هست، زیبایی‌ست سرود درد به احوال خسته می‌خوانم نماز نافله‌ام را، نشسته می‌خوانم... ز باغ با خود، عطر شکوفه آوردم پیام خون و شرف را به کوفه آوردم سِپُرد کشتی صبرم، عنان به موج آن روز صدای شیون مردم گرفت، اوج آن روز چو لب گشودم و فرمان «اُسکُتوا» دادم به شکوهِ پنجره بستم، به اشک رو دادم به کوفه دشمن دیرین سپر به قهر افکند سکوت، سایهٔ سنگین به روی شهر افکند میان آن همه خاکستر فراموشی صدای زنگ جرس‌ها، گرفت خاموشی چو من به مردم پیمان‌شکن، سخن گفتم صدا صدای علی بود، من سخن گفتم ... :: هلا جماعت نیرنگ‌باز، گریه کنید چو شمع کُشته، بسوزید و باز گریه کنید اگر به عرش برآید خروشِ خشم شما خداکند نشود خشک، اشک چشم شما شما که دامن حق را ز کف رها کردید شما که رشتهٔ خود را دوباره وا کردید شما که سبزهٔ روییده روی مُردابید شما که دشمن بیداری و گران‌خوابید شما ز چشمهٔ خورشید دور می‌مانید شما به نقرهٔ آذین گور می‌مانید شما که روبروی داغ لاله اِستادید چه تحفه‌ای پی فردای خود فرستادید؟ شما که سست نهادید و زشت رفتارید به شعله شعلهٔ خشم خدا گرفتارید عذاب و لعنت جاوید مستحَقّ شماست به‌جای خنده، بگریید، گریه حَقّ شماست شما که سینه به نیرنگ و رنگ آلودید شما که دامن خود را به ننگ آلودید دریغ، این شب حسرت سحر نمی‌گردد به جوی، آبروی رفته برنمی‌گردد به خون نشست دل از ظلم بی‌دریغ شما شکست نخل نبوت به دست و تیغ شما شما که سید اهل بهشت را کشتید چراغ صاعقهٔ سرنوشت را کشتید گرفت پرده به رخ آفتاب و خم شد ماه چو ریخت خونِ جگرگوشهٔ رسول الله... به جای سود ز سودای خود زیان بُردید امید و عاطفه را نیز از میان بردید شما که سکّهٔ ذلت به نامتان خورده‌ست کجا شمیم وفا بر مشامتان خورده‌ست؟ شما که در چمن وحی آتش افروزید در آتشی که بر افروختید می‌سوزید چه ظلم‌ها که در آن دشتِ لاله‌گون کردید چه نازنین جگری از رسول، خون کردید چه غنچه‌ها که دل آزرده در حجاب شدند به جرم پرده‌نشینی ز شرم آب شدند از این مصیبت و غم آسمان نشست به خون زمین محیط بلا شد، زمان نشست به خون فضا اگر چه پر از ناله‌های زارِ شماست شکنجه‌های الهی در انتظار شماست مصیبت از سرتان سایه کم نخواهد کرد کسی به یاری‌تان، قد علم نخواهد کرد شمیم رحمت حق بر مشامتان مَرِساد و قال عَزَّوَجَل: رَبّکُم لَبِالمِرصادِ :: سخن رسید به اینجا که ماهِ من سَر زد کبوتر دلم از شوق دیدنش پر زد هلال یک شبه‌ام را به من نشان دادند دوباره نور به این چشم خون‌فشان دادند... به کاروان شقایق به یاس‌های کبود نسیم عاطفه از یار مهربان دادند دوباره در رگ من خون تازه جاری شد دوباره قلب صبور مرا تکان دادند دوباره عشق به تاراج هوشم آمده بود صدای قاری قرآن به گوشم آمده بود به شوق آن‌که به باغ بنفشه سر بزند دوباره همسفر گل‌فروشم آمده بود صدای روح‌نوازش غم از دلم می‌برد اگرچه کوه غمی روی دوشم آمده بود دلم چو محمل من روشن است می‌دانم صدا صدای حسین من است، می‌دانم هلال یک‌شبهٔ من که روبروی منی! که آگه از دل تنگ و بهانه‌جوی منی!... خوش است گرد ملال از رخ تو پاک کنم خدا نکرده گریبان صبر چاک کنم بیا که چهرهٔ ماهت غم از دلم بِبَرد ز موج‌خیز حوادث به ساحلم بِبَرد... شبی که خواهر تو در نماز نافله بود تو باز، گوشهٔ چشمت به سوی قافله بود چو خار، با گل یاسین سَرِ مقابله داشت سه‌ساله دختر تو پایِ پُر ز آبله داشت... امام آینه‌ها طوقِ گُل به گردن داشت امیـر قافـلهٔ نور غُل به گردن داشت مصیبتی که دلِ «سَهلِ ساعدی» خون شد ز غصه نخل وفا مثل بید مجنون شد برای دیدن ما صف نمی‌زدند ای کاش میان گریهٔ ما کف نمی‌زدند ای کاش... کویر، نورِ تو را دید و دشت زر گردید سر تو آینه‌گردانِ طشت زر گردید الا مسافر کُنج تنور و دِیْر بیا مُصاحب دل زینب! سفر بخیر بیا اگر چه آیتی از دلبری‌ست گیسویت چه روی داده که خاکستری‌ست گیسویت؟ سکوت در رَبَذه از ابی‌ذران هیهات لب و تلاوت قرآن و خیزران هیهات خدا کند پس از این آفتاب شرم کند عطش بنوشد و از روی آب شرم کند ستاره‌ای پس از این اتفاق سر نزند «شفق» نتابد و ماه از محاق سر نزند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
إی عَلَوی سیـرت و زَهـرا صفات! جان به فِدای تو و مِهـر و وَفات ! خواهَـرِ دَریادلِ دَریا خُـروش دَر هَمِـه جا بارِ اَمانت به دوش ای دَعَوات تو هَمِـه مُستجاب آینـه‌پَـرداز عِفـٰاف و حِجاب ! شَمع شُدي، آب شُدي، سوختي مَعـرفَت اَز فاطِمـه(س) آموختي دَرس وفا، قافله سالاٰري اَت همَّت و إیثـٰار و فداکاری‌اَت دَر أدب و عاطفِـه، نام آوري کَـرب و بَـلاٰ را تـو پَیام آوري گَـرچه " اَسیرَ الکُـرُباتي" هَنوز مَحوِ " قَتیلَ العَبَـراتي" هَنـوز ای شُده دَر صَبر و شَهامَت عَلَم ای به مَـدیح تـو شِکسته قَلم صرف نظَرکرده‌اي اَز هست و نیست آیِـنــه‌ی کَـرب و بَلاٰ جُـز تو کیست؟ دیده‌اي ای آه شَبت، سینه سوز داغ‌‌تَـرین مَـرثیـه دَر نصفِ روز "روزِ دَهُـم" جوشن تو، صَبر بود مُعجِـزه‌ی روشَـن تو صَبـر بود ای همه گل‌های تو پَـرپَـر شده شـٰاهِـد گودالِ مُـعـطًـر شده کیست که با قامت اَفـراشتـه حَسرت هَفتاد و دو گل داشته؟ آیـنِــهٔ فاطمه روحی فداك ! پیکر خورشید تو، بَـر روی خاك دَر نظرت داشت هِـزاران دَلیـل "ذِبحِ عظيمي" که تو خواندي "قلیل" دَر جگـرت آتشي اَفروختنـد خیمِـهٔ گل‌های تو را سوختند گِـرد تو گـردیده بلاٰ بارها گم شده گل‌های تو دَر خارها جان اگـر آمد زِ بلاٰ بَـر لَبت تَـرك نَشـد باز "نمـٰاز شبَت" سَعی و صفایِ تو چهِـل مَنزل است قِبـله نمایت، ضَرَبانِ دل است اِی هَمِـه جا خُطبِـهٔ تو آتشین موجِ شُـکوهِ سُخنَت دِلنشین خون خـُـدا عِشـق تو را رنگ زد خُطبه‌اَت آتش به دلِ سنگ زد اِی " اَمِنَ العَدلِ" تو دشمن شِکَن لَـرزه به بُنیـٰان خِلاٰفت فکَن شـور قیامت همه جا را گرفت دامَـن " اِبنُ الطُلَقا " را گرفت کِی تو گمان داشتي آن روز، کِی؟ ماهِ تو انگشت نُما، روی نِی؟ ای عَلي و فاطمه را نورعیـن ! هَمسفَـرِ ماه ! بپرس اَز حسین : "ای که تو سلطان وفا بوده‌اي جانِ جَهـٰان دوش کجا بوده‌اي " بي تو جهان نیست مَرا جُـز قفَس دور مَشو اَز نظرم یك نفَس ! دور مَشو اَز نظرم ای إمام ! با تو شود عِشـق عَلَيهِ الْسَـّـلاٰم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
پست قبلی👆👆👆 شهادتینِ مرا، بهترین گواه تویی که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی مرا ز حلقه به گوشان خود، حسابم کن بزن به هستی‌ام آتش، ز شَرم آبم کن خوشا دلی که فقط با تو عشق‌بازی کرد به شوق ناز تو احساس بی نیازی می‌کرد منِ حقیر کجا و صحابی تو کجا شکست بال و پرم، هم‌رکابیِ تو کجا؟ به استغاثه سر راهت آمدم، رحمی فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز که جز ولای توأم نیست هیچ دستاویز فدای گردش چشمان نیمه باز توأم نیازمند غم میهمان‌نواز توأم بده به رسم تبرک، عبیر مُشک به من ببخش بوسه‌ای از آن دو لعل خشک به من نگاه مهر تو شد، مهر کارنامۀ من گلاب ریخت غمت، در بهارنامه من من از تمامی عمر امشبم تبرک شد ز فیض بوسه به رویت لبم تبرک شد شفق اگر چه رثای تو از دل و جان گفت حکایت از سر و سامان عشق عُمان گفت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گر سوخته‌ست بال و پرت فَابکِ لِلحُسِین گر مانده داغ بر جگرت، فَابکِ لِلحُسِین وقتی در آستانۀ پاییزِ برگ‌ریز گل ریخته‌ست دور و برت، فَابکِ لِلحُسِین با یاد یک چمن گل پرپر، به کربلا افتد به باغ اگر گذرت، فَابکِ لِلحُسِین تا هم‌رکاب قافلۀ نینوا شوی در ابتدای هر سفرت، فَابکِ لِلحُسِین تصویر آتش و عطشِ دجله و فرات تا جلوه کرد در نظرت، فَابکِ لِلحُسِین با یاد تشنه‌کامیِ گل‌های باغِ وحی افتد به آب اگر نظرت، فَابکِ لِلحُسِین آتش گرفت خیمۀ پروانه‌های عشق با خاطرات شعله‌ورت، فَابکِ لِلحُسِین وقتی به یاد شامِ غریبان نشسته‌ای بر زانوی غم است سرت، فَابکِ لِلحُسِین تا عاقبت به خیر شوی، ای شکسته‌دل هر شب بگو به چشم ترت، فَابکِ لِلحُسِین این درس را امام به «اِبن شَبیب» داد محبوب بود و راه نشان حبیب داد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند ماهِ اسیر سلسله را سنگ می‌زنند ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل یاران پاک و یک‌دله را سنگ می‌زنند یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» می‌کشند یا «آیۀ مباهله» را سنگ می‌زنند وقتی که دست‌های علمدار قطع شد پاهای غرق آبله را سنگ می‌زنند با آن‌که هست آینۀ عصمت و عفاف پرچم به دوش قافله را سنگ می‌زنند محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست روح نماز نافله را سنگ می‌زنند تفسیر عشق بود و پریشانی حسین وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
الا ای سرّ نی در نینوایت سرت نازم، به سر دارم هوایت گلاب گریه‌ام در ساغر چشم گرفته رنگ و بوی کربلایت جدایی بین ما افتاد و هرگز نیفتادم چو اشک از چشم‌هایت در ایام جدایی در همه حال به دادم می‌رسد دستِ دعایت بلاگردان عالم! رو مگردان از این عاشق‌ترین درد آشنایت به دامن ریختم یک بوستان گل ز اشک دیده دارم رونمایت بیا بنشین و بنشان آتش دل دلم چون غنچه تنگ است از برایت «عزیزم کاسۀ چشمم سرایت میون هر دو چشمم جای پایت از آن ‏ترسم که غافل پا نهی باز نشیند خار مژگانم به پایت» :: من ای گل! نکهت از بوی تو دارم شمیم از گلشن روی تو دارم... حضور قلب بر سجادۀ عشق ز محراب دو ابروی تو دارم من از بین تمام دیدنی‌ها هوای دیدن روی تو دارم به خوابم آمدی ای بخت بیدار که دیدم سر به زانوی تو دارم گل آتش کجا بودی که حیرت من از خاکستر موی تو دارم بیابان گردم و چون مرغ یاحق تمام شب هیاهوی تو دارم «به سر، شوق سَرِ کوی تو دارم به دل مهر مَهِ روی تو دارم مه من، کعبۀ من قبلۀ من تویی هر سو، نظر سوی تو دارم» :: تو که از هر دو عالم دل ربودی کجا بودی که پیش ما نبودی تو در جمع شهیدان خدایی یگانه شاهد بزم شهودی به سودای وصالت زنده ماندیم به اُمّیدِ سلامی و درودی ببوسم روی ماهت را که امشب ز پشت ابر غیبت رخ نمودی تو با یک جلوه و با یک تبسّم دَر جنّت به روی ما گشودی مپرس از نوگل پژمردۀ خود چرا نیلوفری رنگ و کبودی به شکر دیدن صبح جمالت بخوانم در دل شب‌ها سرودی «اگر دردم یکی بودی چه بودی اگر غم اندکی بودی چه بودی به بالینم طبیبی یا حبیبی از این دو، گر یکی بودی چه بودی»... :: به جز روی تو رؤیایی ندارم به جز نام تو نجوایی ندارم به جز گلگشت بستان خیالت سر سیر و تماشایی ندارم بسوز ای شمع و ما را هم بسوزان که من از شعله پروایی ندارم بیابان گردم و اندوهم این است که پای راه پیمایی ندارم مرا اعجاز عشقت روح بخشید به غیر از تو مسیحایی ندارم یک امشب تا سحر مهمان ما باش که من امّید فردایی ندارم «به سر غیر از تو سودایی ندارم به دل جز تو تمنّایی ندارم خدا داند که در بازار عشقت به جز جان هیچ کالایی ندارم»... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به نینوای حسین از "شفق" سلام برید سلام خسته‌دلی را به آن امام برید "ز تربت شهدا بوی سیب می‌آید" مرا به دیدن آن روضة‌السلام برید شکسته بسته دعای من از اثر افتاد خبر به حضرت مولا از این غلام برید معاشران! دل من، جای مانده در حرمش مرا دوباره به آن مسجدالحرام برید در آن حریم که هفتاد رنگ، گل دارد به خون نشسته نگاهی بنفشه‌فام برید در آن حریم مقدس، دوباره شیعه شوید به شهر نور رسیدید، فیض عام برید اگر که علقمه در موج خیز اشک شماست برای ساقی لب‌تشنه یک دو جام برید به دست‌های علمدار کربلا سوگند مرا دوباره به پابوس آن "مقام" برید به یک اشاره‌ی او کارها درست شود در آن "مقام" از این دل‌شکسته نام برید زبان حال "شفق" شعر "شمس تبریز" است "به روح‌های مقدس ز من پیام برید" ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ی جاماندی از پیاده روی؟! این حرم که هست شکر خدا زیارتِ شاهِ کرم که هست جامانده‌ای، پیاده به "باب الرضا" بیا زیبایی بهشت خدا در حرم که هست در "صحن انقلاب" اگر منقلب شدی سرچشمه‌ی زلال صفا، اشک غم که هست دلتنگ کربلا شدی ای رهرو حسین در هر رواق، زمزمه‌ی روضه هم که هست ترکیب بند عشق بخوان ای شکسته دل اینجا کتیبه‌ی سخن محتشم که هست انوار کربلاست در این قطعه از بهشت عطر حضور فاطمه در هر قدم که هست بنویس: ای حسین! مرا هم قبول کن مژگانِ تر، به جای مداد و قلم که هست در محضر غریبِ خراسان حبیب باش سایه نشین آیه‌ی اَمَّن یُجیب باش ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
لطف خداى تا نشود یاور کسی دیدار کربلا نشود باور کسی پاى پیاده کس نرود سوی قتلگاه عشق حسین تا نشود رهبر کسی امروز خاطرات اسیران کربلا کى می‌رود ز خاطر غم‌پرور کسی امروز یاد می‌کند از اهل‌بیتِ نور در راه اگر ورق بخورد دفتر کسی :: در این سفر به تشنه‌لبان آب می‌دهند خنجر فرو نیامده بر حنجر کسی اینجا کبوتران همه را ناز می‌کنند سنگ ستم نخورده به بال و پر کسی در پیش چشم هم‌سفران شکسته‌دل بر نیزه نیست ماه بلنداختر کسی در طول این مسیر مقدس، نمی‌زنند با تازیانه بر سر و بر پیکر کسی گل هدیه می‌دهند به هر زائری ولی سیلی نمی‌زنند به نیلوفر کسی با پای غرق آبله و چشم اشک‌بار دنبال کاروان ندود دختر کسی در کاروان خانه‌به‌دوشانِ اربعین کنج خرابه‌ای نشود بستر کسی وقت عبور قافله، از روى پشت بام خاکستری نریخته روى سر کسی امروز می‌روند ولی وقت بازگشت صد داغ نیست بر جگر خواهر کسی یادش به‌خیر قافلهٔ کربلا که بود هشتاد و چار گل همه نیلوفر و کبود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سحر چون پیک غم از در درآید شرار از سینه، آه از دل برآید ندای کاروانی از وطن دور به گوش جان ز دیوار و در آید گمانم کاروان اهل‌بیت است که سوی کعبه‌ی دل، با سر آید گلاب از چشم هر آلاله، جاری است که عطر عترت پیغمبر آید پس از یک اربعین اندوه و هجران به دیدار برادر، خواهر آید همان خواهر که غوغا کرده در شام همان ریحانه‌ی پیغمبر آید همان خواهر که با سِحر بیانش به هر جا آفریده محشر، آید همان خواهر که کس نشناسد او را به باغ لاله‌های پرپر آید همان خواهر ولی خاطر پریشان سیه‌پوش و بنفشه‌پیکر آید اگر از کربلا، غمگین سفر کرد کنون از گَرد ره، غمگین‌تر آید نوای «وای وای» از جان زهرا صدای «های های» حیدر آید از این دیدار طاقت‌سوز ما را همه خون دل از چشم تر آید غم‌آهنگی به استقبال یک فوج کبوترهای بی‌بال و پر آید بیا با این کبوترها بخوانیم سرودی را که شام غم سرآید: «شمیم جان‌فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان برآید» «گمانم کربلا شد، عمّه! نزدیک که بوی مُشک ناب و عنبر آید» «به گوشم، عمّه! از گهواره‌ی گور در این صحرا، صدای اصغر آید» «مهار ناقه را یک دم نگه‌دار که استقبال لیلا، اکبر آید» «ولی ای عمّه! دارم التماسی قبول خاطر زارت گر آید»، «در این صحرا مکن منزل که ترسم دوباره شمر دون با خنجر آید» ✍ پ‌ن: ابیات داخل «» از جودی خراسانی است. 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مدينه! کاروانی سوی تو با شيون آوردم ره‌آوردم بُوَد اشکی که دامن دامن آوردم مدينه! در به‌رويم وا مکن چون يک جهان ماتم نياورد ارمغان با خود کسي، تنها من آوردم مدينه! يک گلستان گُل اگر در کربلا بُردم ولي اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم اگر موی سياهم شد سپيد از غم ولی شادم که مظلوميت خود را گواهی روشن آوردم اسيرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم که پيروزی به کف در رزم با اهريمن آوردم مدينه! اين اسارت‌ها نشد سدّ رهم بنگر چه‌ها با خطبه‌های خود به روز دشمن آوردم مدينه! يوسُف آل علی را بردم و اکنون اگر او را نياوردم، از او پيراهن آوردم مدينه! از بنی‌هاشم نگردد با خبر يک تن که من از کوفه پيغام سرِ دور از تن آوردم مدينه! گر به سويت زنده برگشتم مکن عيبم که من اين نيمه‌جان را هم به صد جان‌کندن آوردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e