eitaa logo
هویت ما
213 دنبال‌کننده
76 عکس
28 ویدیو
2 فایل
نقد تاریخ جعلی که بر ما تحمیل نموده اند. با ما همراه باشید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 ☑️ رفتار پادشاه ایران باستان با پیروان دیگر ادیان داستان از این قرار است که ، پادشاه سلسله از دنیا رفت. نتیجه‌اش (فرزندِ فرزندِ فرزندش) منوچهر، پس از هفت روز ، در روز هشتم، بر تخت پادشاهی نشست. پس مردم را تهدید کرد که هرکس ستم کند و هرآنکس که از راه من برگردد، و دینی غیر از دین من داشته باشد، در چشم من کافر است و با شمشیر با او روبرو خواهم شد: هر آن كس كه در هفت كشور زمين بگردد ز راه و بتابد ز دين همه نزد من سر بسر كافرند و ز آهرمن بدكنش بدترند هر آن كس كه او جز برين دين بود ز يزدان و از منش نفرين بود و زان پس بشمشير يازيم دست كنم سر بسر كشور و مرز پَست 🔘 چرا منوچهر چنین رجز خواند و مردم را تهدید کرد؟ احتمالا به دو دلیل: نخست اینکه او، به درستی، وجود بت پرستی و ادیان غیر الهی را هتک حرمتِ یکتایی خداوند می‌دانست. دیگر آنکه برای ایجاد وحدت در جامعه، به اتحاد دینی و مذهبی نیاز داشت. یعنی اینکه مردم را زیر یک پرچم گرد آورد تا ایران گرفتار تفرقه و تشتّت نشود. - - - - - - - - - - - ✅‌ ترین مطالب تاریخی را در کانال ما بخوانید. @hoviyat
🔻 حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه می‌گوید که رستم به همراه رَخش، به گندمزاری وارد شده؛ اسبش را برای چَرا رها کرد و خود به استراحت پرداخت. ناگهان دشت‌بان به سوی ایشان رفت و با چوب بر پای رستم زد که چرا اسب خود را در گندمزار رها کردی تا از آنچه كه براى آن رنج نبرده‌‏اى، بهره‏‌مند گردد؟ مگر نمی‌بینی که گندم را لگدمال کرده است؟ رستم، خشمگین، هر دو گوش آن مرد را به دست گرفت، آن‌ها را کشید و از سر جدا کرد! ز گفتار او تيز شد مرد هوش بجست و گرفتش يكا يک دو گوش‏ بيفشرد و بركند هر دو ز بن نگفت از بد و نيك با او سخن‏ دشت‌بان ستمدیده، از سرِ درد و رنج، گوش‌های خود را برداشته؛ فریادکنان به سوی پهلوانی دلیر به نام اولاد (اولات) رفت و از او یاری خواست. اولات که چنین دید، با یارانش به سوی رستم رفت و به او گفت: نامت چیست؟ چرا اسبت را در گندمزار رها کرده و گوش‌های دشت‌بان را برکندی؟ رستم در پاسخ، به اولات گفت: اگر نام من بدانی، روان از تنت بیرون خواهد شد. پس شمشیر از نیام برکشید و به سوی اولات و یارانش تاخت. رستم، به زخم شمشیر، سر از بدن یاران اولات جدا کرد و او را به بند کشید: «به يک زخم دو دو سر افگند خوار، همى يافت از تن به يک تن چهار». یعنی رستم با هر ضربت شمشیر، دو سر را از بدن جدا کرد و بدن هر کدام از آنان را چهار تکه کرد. حکیم فردوسی، به روشنی، منصفانه، حقیقت را بیان می‌کند. او قهرمان داستان را سانسور نمی‌کند. خیلی رک و صریح، از زشتی رفتار رستم سخن می‌گوید که بدون اجازه، وارد گندمزار شد و به جای معذرت‌خواهی، گوش‌های دشت‌بان ضعیف را کَند و از سر جدا کرد. رستم، در نهایت آن چند جوان (که از دید نگارنده، عدالت خواه بودند) را گردن زد و سرهایشان را برید. این را نشانه‌ی بزرگواری و عظمت می‌دانم که حکیم فردوسی، حقیقت را به پای تعصبات ناسیونالیستی ذبح نمی‌کند. - - - - - - - - - - - ✅‌ ترین مطالب تاریخی را در کانال ما بخوانید. @hoviyat