eitaa logo
نویسندگان حوزوی
4.4هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
611 ویدیو
205 فایل
✍️یک نویسنده، بی‌تردید نخبه است 🍃#شبکه_نویسندگان_حوزوی معبری برای نشر دیدگاه شما فاضل ارجمند 🌱 یادداشت شما با این مشخصات پذیرش می‌شود ۱. نام و نام خانوادگی... ۲. از استان ... ۳. نشانی کانال شخصی @Jahaderevayat 🚫 این صفحه تبلیغ و تبادل عمومی ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
⚪️ انتخابات؛ مسیر تحوّل و کارآمدی ✍️ علی بنایی ریشۀ مجموعه مشکلات و پسرفت‌ها و ناکارآمدی‌ها به موضوع «تحوّل» باز می‌گردد و راه برون‌رفت از مشکلات و چالش‌های فعلی و کشور، ایجاد تحول جدّی و عمیق و همه جانبه در حوزه‌ها و مراکز مهم و حساس و تصمیم‌ساز کشور است. این ضرورت‌ها موجب طرح موضوع تحول در ابتدای امسال گردید والا صرف تکرار شعار تحول هیچ ثمره عملی برای کشور نخواهد داشت و همچون سال‌های قبل امسال هم به پایان خواهد رسید، ولی دستگاه‌های اجرایی کشور در خم کارهای جاری و روزمره باقی خواهند ماند و مراکز فرهنگی و حوزه‌های علمی و دانشگاه‌ها بدون مطالعه و کارشناسی ضروری به مسیر همیشگی خود ادامه خواهند داد. مسائل و مشکلات جاری کشور تک‌بُعدی و تک‌ساحتی نیست، ولی اگر مجموعه چالش‌ها دسته‌بندی و اولویت‌سنجی شوند، قطعاً چالش ناکارآمدی و کاهش سرمایه اجتماعی و عدم مشارکت مردم و فشارهای اقتصادی زندگی روزمرۀمردم و کوچک شدن سفره و سبد غذایی مردم و ... از مهم‌ترین چالش‌های پیش رو است که حل آن جزء با تحول و اصلاح مسیر، میسر نخواهد بود. 🔗 متن کامل در خبرگزاری حوزه @HOWZAVIAN
تنش حفاظتی یا مردم گریزی و جدا بافتگی؟! ✍️ محمدعلی بابایی ملیکی 🌺در سیره بزرگان بحث حفاظت یک چیزِ و در دل مردم بودن یک چیزِ دیگر و این دو نباید با یکدیگر خلط شوند، بطوری که مردم، مسؤلین و بزرگان را جدا از خود پندارند و از نظام و انقلاب بیزاری جویند، نظیر بزرگانی چون سردار شهید قاسم سلیمان و رئیس جمهور محبوب شهید رجایی. 🌺مردم درک و فهم دارند و حفاظت را حق مسلم برای مسؤلین بالا رتبه می‌دانند اما نه با تشریفات و مردم گریزی. 🌺مردم خواهانند که مسؤل مملکتش دردش را بفهمد وبرایش چاره کند نه فقط از پشت شیشه دودی و از پشت دفتر کارش و از روی ذهنیتی که با کف جامعه فرق دارد برایشان تصمیم بگیرد. 🌺اما حرفاها برای مسؤل نظام بود، منتسبین به نظام که خود کاره‌ای نیستند و فقط نان اسم و رسمشان را‌ می‌خورند، که حواسشان باید بیشتر جمع باشد تا مردم را دل زده نسازند،حتی از نظر نظام حصار حداقلی امنیتی بنابر مصالحی برایشان لازم باشد. @HOWZAVIAN
🔴 تاج‌باخته‌ای که مثل برف دی‌ آب شد! (به بهانه ۲۶دی، سالروز فرار شاه از ایران) ✍️ علی‌خسروی 🔻اگر کسی، اندکی تاریخ معاصر را تورق کرده باشد می‌داند، در سال ۵۶ اگر از مردم ایران می‌پرسیدند که هزار اتفاق احتمالی را برای سال آینده، پیش‌بینی کنید، کمتر از نیم‌‌درصد مردم، شاید در میان هزار حادثۀ محتمل، نامی از تغییر نظام [پادشاهی] می‌برد. 🔻از ۱۹دی سال ۵۶ تا کمی بعدتر، یعنی تابستان داغ ۵۷، حوادث چنان پرشتاب و پی‌در‌پی از روی کشور گذشت که در باور هیچ تحلیل‌گری نمی‌گنجید. این سرعت و شتابِ عجیب و غریب، رژیم شاهی را گیج کرد و نتوانست تدبیری بیندیشد؛ و این فرصت را به رهبران انقلاب داد تا به سرعت نظام جدید را روی کار بیاورند. 🔻طرفه آنکه شاه پس از غائلۀ ۱۵ خرداد ۴۲ همۀ صداها را خفه کرده بود. به همین دلیل وقتی خودش ضعیف شد، صدای دیگری هم نبود که شنیده شود؛ جز صدای روحانیت که سازمانی مردمی، گسترده و منسجم داشت. تاریخ گواهی می‌دهد که تاج‌باختۀ مزبور، در هفته‌های پایانی و در جلسات مشورتی با درباریان مکرر گله می‌کرده است که: «پس طرفداران ما کجا هستند و در حمایت از سلطنت چرا به خیابان‌ها نمی‌آیند؟!». 🔻از سوی دیگر، شاه هر اتفاقی را پیش‌بینی می‌کرد جز جلوداری روحانیت را در انقلاب. در گمان او، قدرت بسیج مذهبی‌ها، بیشتر از آنچه در ۱۵ خرداد ۴۲ رخ داد، نیست. شاه، خطر اصلی را در احزاب چپ و کمونیست‌ها می‌دید. آن سال‌ها، اوج دوران جنگ سرد میان بلوک شرق، به سردمداری شوروی، و دنیای غرب به رهبری آمریکا بود. شاه، حیات خود را بیش از همه، از ناحیۀ شوروی در خطر می‌دید و به هیچ وجه گمان نمی‌کرد که به دست نیروهای مذهبی سرنگون شود. او به چشم خود دیده بود که شوروی نیمی از اروپا را به زیر سلطۀ خود درآورده و تا کوبا و کرۀ شمالی رفته است. همسایگی شوروی، سایۀ ترس را تا اتاق خواب او انداخته بود. تصور غلط شاه از ترکیب مخالفانش، او را غافل‌گیر کرد. 🔻شاید اگر شاه می‌توانست آینده را پیش‌بینی کند، هرگز به مراکزی مانند «حسینۀ ارشاد»، اجازۀ هیچ‌گونه فعالیتی نمی‌داد. اما او دستگاه سرکوبش را بیشتر برای مواجهه با نیروهای چپ آماده کرده بود. وقتی انقلاب شد و شعارها را شنید، چنان در بهت و حیرت فرو رفت که تا پایان عمر از آن بیرون نیامد! او چند هفته پیش از فرار، در مکالمه تلفنی با «علی امینی» نخست‌وزیر اسبق خود گفته بود: «داریم مثل برف آب می‌شویم!». @HOWZAVIAN
«ساخت افکار عمومی را به صورت قسطی به ما بسپارید»! ✍️ احمد اولیایی 🔸این روزها احتمالا تبلیغاتی مانند «عینک قسطی»، «ماست و لبنیات قسطی»، «لوازم خانگی قسطی» و ... را در تلویزیون و بالای پل های عابر پیاده دیده اید. 🔹این ها بیش از آنکه جبران کننده و تسهیل کننده خدمات به مردم باشد، افکار عمومی را دچار یأس می کند. برخی با دیدن مکرر تبلیغات خرید قسطی به ویژه در محصولاتی مانند عینک اینگونه می پندارند که آیا کار بجایی رسیده که عینک را باید قسطی بخریم؟! 🔸سیاست چهارم از سیاست ها و ضوابط حاکم بر تبلیغات محیطی مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی می گوید: «تبلیغات نباید وحدت ملی را مخدوش ساخته یا موجب تحقیر و ...جامعه شود». ضابطه شماره هشت از همین قانون نیز می گوید «تبلیغات نباید باعث آشفتگی ذهنی و روانی گردد». 🔹هرچند ممکن است این، تشویش افکار عمومی «عامدانه» نباشد و مشمول ماده ۶۹۸ و ۵۱۱ قانون مجازات اسلامی مربوط به تشویش افکار عمومی نشود اما قطعا موجب تشویش ادراک اجتماعی از جمله ناامیدی در بخشی از مردم می شود. 🔸پیشنهاد این است که اولا نظارت، دقیق تر شود به ویژه در این ایام نزدیک به انتخابات، دوما عبارت های جایگزین در این تبلیغات استفاده شود مانند «خرید آسان» یا «خرید متناسب با شغل شما»‌ و سوما تشویش اذهان عمومی غیرعامدانه نیز جرم انگاری شود. @HOWZAVIAN
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ▪️درخواست یک جوان از آقای اکبرنژاد ▫️ابتدای جلسه مناظره بین آقایان رئوفی و اکبرنژاد و قبل از شروع آن، جوانی که شاید به زعم ما تیپ ظاهرالصلاحی نداشت از جا برخاست و در مقابل آقای اکبرنژاد به نقد گفتار و رفتار ایشان پرداخت که دیدن این فیلم خالی از لطف نیست. 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ وبگاه| فکرت |مدرسه فکرت | رادیو فکرت
نویسندگان حوزوی
#حاشیه_نگاری | #مناظره ▪️درخواست یک جوان از آقای اکبرنژاد ▫️ابتدای جلسه مناظره بین آقایان رئوفی و
. شوکه نشوید!👆 ⚡️یک امر به معروف جانانه از کسی که هرگز برخی علمای قم نیز انتظارش را نداشته‌اند. ✔️در این جلسه حضور داشتم، شوق و عقل و عشق این جوان مرا در مسیر روشنگری و تبلیغ و هویت طلبگی ام حیات دیگر بخشید. 🌻بارک الله... @HOWZAVIAN
🔴 ۲۷ دیماه سالروز شهادت نواب صفوی 🔵 شهید سید مجتبی نواب صفوی: 🟢 ‏آرزو دارم که حکومت اسلامی تشکیل بشود و آن زمان بزرگترین افتخارم این است که رفتگر خیابان‌هایش باشم. 🌷 شهادت ۲۷ دیماه ۱۳۳۴ 🌷 تیرباران بدست رژیم پهلوی مشخصات کتاب نام کتاب : راهنمای حقایق نویسنده : مجتبی میرلوحی(نواب صفوی) ناشر : امید فردا تعداد صفحات : 104 صفحه شابک : 978-622-6258-70-8 تاریخ انتشار : 1398 دسته بندی : تاریخ ایران, علوم سیاسی, انقلاب اسلامی ایران. 📷 دست‌نوشته‌ی رهبر انقلاب در تجلیل از شهید نواب صفوی، در زیر عکس شهید 🔰 در بیست و هفتم دی‌ماه، سالروز شهادت شهید سیدمجتبی نواب صفوی، پایگاه اطلاع‌رسانی Khamenei.ir، دست‌نوشته‌ای از رهبر انقلاب را که در تجلیل از این شهید بزرگوار نگاشته شده است، منتشر می‌کند:🔰 🌷 «بسمه‌تعالی سلام بر آن پیشاهنگ جهاد و شهادت در زمان ما. @HOWZAVIAN
نویسندگان حوزوی
#حاشیه_نگاری | #مناظره ▪️درخواست یک جوان از آقای اکبرنژاد ▫️ابتدای جلسه مناظره بین آقایان رئوفی و
خداوند هدایت‌گر و حکیم به طرق مختلف حجتش رو بر بندگانش تموم میکنه بهشون تلنگر میزنه حتی بنده ای با این طرز پوشش ولی سرشار از عشق ولایت میشه حجت بر یک استاد حوزه! هرچی سنمون بیشتر میشه تازه معنی عاقبت بخیری رو درک میکنیم اقای اکبر نژاد به کجا چنین شتابان از این می‌ترسم عاقبتتون عبرت بشه برای خیلی از حوزوی‌ها😔 یه بار دیگه با دقت زندگی‌نامه مرحوم آیات منتظری و شریعتمداری و مواضع شون رو بخونید... سخن علمدار انقلاب شهید حاج قاسم سلیمانی یادتون نره؛ هرکی پنجه به روی ولی فقیه و نظام کشید آواره شد. @HOWZAVIAN
زمان: حجم: 2.05M
🌹به مناسبت سالروز شهادت پیشگام مبارزه با رژیم صهیونیستی شهید نواب صفوی (ره) 🔹 همواره در خط مقدم حمایت از مظلومین و خروش علیه ستمکاران و مستکبران بوده است. ✔️مطالعه بیشتر @HOWZAVIAN
افسانۀ «جادوگر شهر اُز» ✍️ علی خسروی افسانۀ «جادوگر شهر اُز» بقلم «فرانک باوم» که در ۱۹۳۹ با کارگردانی «ویکتور فلمینگ» سینمائی شد با خلق صحنه‌هائی اَلوان و شخصیت‌هائی مهربان، توانست به اثری ماندگار در حافظه تاریخی قرن بیستم مُبدل شود. «دوروتی» کاراکتری شجاع و سلیم‌النفس که مقهور مهابت خوف‌ناک جادوگر نشد و همین پایمردی به دوروتی کمک کرد تا بفهمد در پشت چهره دژم، افسرده و وحشتناکِ «جادوگر شهر اُز» مردی ناتوان نشسته است که می‌کوشد ضعیف‌النفسی خود را با تشبث به لُغُزخوانی و اخافه‌سالاری پنهان و استتار کند! غرب، خصوص ایالات متحده، امروز از حیث سایکولوژیک نزدیک‌ترین نمونه به شخصیت (Character) «جادوگر شهر اُز» است که هر چند می‌کوشد در فاهمه رقیبان و حریفان، خود را در قامت هیولائی قدرتمند و اراده‌گرا و خوفناک تداعی کند اما دیگر کمتر کسی است که قاهریت و مهابت وی را جدی بگیرد و در عمل نشان داده پشت آن «اراده معطوف به قدرت و شدت» نحافتی نشسته است که به صورتی پاتالوژیک(بیمارگونه) بشدت خائف و خشونت‌گریز و یا حتی خشونت‌ترس است. انهدام پهباد قدرتمند گلوبال‌هاوک، حمله به لانۀ ارتش رجزخوان آمریکا در عین‌الاسد، طوفان‌الاقصی و خیز جسورانۀ یمن در باب‌المندب و پهلوان‌نمائی پسیکولوژیک و رجزخوانی‌های اجوف و مضحک یانکی‌ها پس از این حملات علیه یمن و دویست حمله مقاومت (کتائب=گردان) عراق در صد روز گذشته به مواضع آمریکایی‌ها و در نهایت حملۀ موشکی ایران به متحدان کرد–داعش–صهیونیست ایالات متحده، از هر زمان بیشتر حامل این پیام است که پهلوان مزبور، بُرزوئی پنبه‌ای است و در این بزنگاه، این غول قاهر و اخته تفنگ‌اش خراب و خودش هم به خواب است! @HOWZAVIAN
🔸خوش‌شانسی شیخ پیاده ✍️ مرتضی بذرافشان شیخ ما، همین دیروز، به قصد سفری نیم روزه، به مرکز استان، در مسیر، منتظر بوده؛ در کسری از ثانیه، خودرویی نه بسیار شیک! با سرنشین خانواده، جلوی پایش متوقف و او هم به گمان ماشین کرایه ای، سوارشده و راننده خوش نیت اما، باعزت و احترام، اورا، به مقصد حتی خیابان و اداره مورد نظر میرساند. حاج آقا، برای حساب، دست به جیب!! و آن مرد اما به ذکر صلواتی و فاتحه، برای امواتش در روز شهادت امام هادی علیه السلام، بسنده و خداحافظی کرد و رفت فی امان الله. شیخ همیشه پیاده، ساعتی بعد، کنار خیابان، باز در انتظار و کمتر از نیم دقیقه، قراضه ماشینی آمد و برعکس قبلی، راننده، همان ابتدا گفت: ۵۰ تومن؛ شیخ، سلامی کرد و جلو نشست؛ آقا، بی مقدمه و بدون پاسخ سلام، پرسید: حاج آقا! در این لباس ،اصلا کسی به شما، سلام میدهد؟!. شیخ، بعد از اندکی مکث، مهربانانه، جواب داد: اتفاقا، قبل از سوار شدن بر ماشین شما، در ۱۰ دقیقه که پیاده راه رفتم، حداقل ۱۰ نفر، سلام گفتند ؛ او هم با خونسردی گفت: من که به چیزی اعتقاد ندارم؛البته بخاطر عملکرد شماها؛ اما بعد از کلامی و صحبتی صمیمانه، هنگام پیاده شدن شیخ، همین آقای مثلا بی اعتقاد، اما خوش طینت، نفس راحتی کشیده؛ از مسافر خوش مشربش تشکر کرد و گفت: حاج آقا! ممکن است شماره تماسی از شما داشته باشم، برای سوالات اعتقادی و شرعی ام؟ بعد هم، کرایه نگرفته؛ رفت. بعد از انجام کارها، حاج آقای ما، باز در انتظار تاکسی و چون خیابان خلوت بود و رفت و آمد اندک؛ دقایقی گذشت، از آن سوی خیابان، ماشین خوش رنگی، توجه شیخ مارا، جلب کرد؛ صدایی شنید که حاج آقا! برای شما ایستاده ام؛ تشریف بیاورید. شیخ وقتی سوار شد، آن شخصیت محترم گفت: حاج آقا، کار من، مسافر کشی نیست، دیدم پیاده ای، برگشتم، فقط شما را برسانم. حاج آقای خوش شانس ما، برای بازگشت به مبدا، یعنی شهر خودش، در ایستگاه پایانی، سوار ماشین زرد رنگی شده؛ از قضا مسافری، در مدت یک ساعت، همه مسئولان را به باد انتقاد گرفته و شیخ هم جلو نشسته؛ بی اآنکه پشت سر را ببیند، سراپا گوش و هر از گاهی، فقط سری تکان داده و با بله های معنادار، همراهی اش میکند نه بیشتر. خلاصه، به همین مقدار گفت و گو، با حاج آقا دوست شده و با رد و بدل تلفن و آدرس، موقع پیاده شدن، از سعه صدر شیخ، قدر دانی و کرایه اش را هم حساب و خداحافظی کرد و دستی تکان داد و رفت. حالا که فکر میکنم، عجب سفر پر خیر و برکتی بوده؛ چند نفر ثواب بردند؛ چند نفر راه یافتند و حاج آقای ما هم بدون یک ریال هزینه، رفت و به شهرش برگشت؛ ای بابا، کاش، من هم یک حاج آقا، بودم؛ عده ای هر چه خواهند بگویند... @HOWZAVIAN
🍃نامه شماره دو ✍️ امیر خندان سلام نورا جان می‌دانم که نامه اول را هنوز نخوانده‌ای. قصد نوشتن نامه دیگری نداشتم. اما دیدم اگر دست‌به‌قلم نبرم و وقایع این روزهای اطراف تو را برایت روایت نکنم، هم به تو و هم به تاریخ مدیون هستم. اگر من برایت روایت نکنم که در این چند وقت چه بر سر دخترانِ هم سن و سال تو در غزه و یا کرمان افتاد، برایت روایت خواهند کرد که: دختربچه «کاپشن صورتی با گوشواره قلبی» عامل ترور صد نفر در کرمان بود! @HOWZAVIAN