حکایت
مقام پدرت این حجره محقر نیست
فرزند مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی می فرمودند:
پس از فوت پدرم، شبی در خواب دیدم حضورشان مشرف شدم و ایشان در اطاقی که فرش ان زیلو بود و فاقد اثاث بود نشسته اند.
گفتم: پدر اگر خبری نیست ما هم به دنبال کارمان برویم، وضع طلبگی در گذشته و حال همین است که به چشم می خورد.
فرمود: پسر حرف نزن.
هم اکنون ولی عصر ع تشریف می آورند. آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم حضرت ولی عصر ع تشریف آوردند.
پس از عرض سلام و جواب، قبل از اینکه من حرفی بزنم، حضرت(ع) فرمودند:
سید محمد مقام پدرت این حجره محقر نیست بلکه مقامش آنجاست به محل مورد اشاره حضرت ع نگاه کردم قصری با شکوه و ساختمانی با عظمت – که قابل توصیف نبود – دیدم و خوشحال گردیدم.
📚 جمال عرفان
15.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استغفار صادقانه
🎙 آیت الله بهجت رحمه الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید هاشم حداد رحمه الله و مشکل خانوادگی
🎙 استاد عالی.
عَنْ طَلْحَةَ الشَّامِيِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ قَالَ كَانُوا ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ أَمَرُوا فَنَجَوْا وَ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ لَمْ يَأْمُرُوا فَمُسِخُوا ذَرّاً وَ صِنْفٌ لَمْ يَأْتَمِرُوا وَ لَمْ يَأْمُرُوا فَهَلَكُوا.
طلحه شامى از امام باقر (ع) نقل مى كند كه درباره اين آيه «فلمّا نسوا ما ذكروا به، و چون فراموش كردند آنچه را كه به آنان تذكر داده شده بود» (كه مربوط به داستان اصحاب سبت از يهودى هاست) فرمود: آنها سه دسته بودند:
1. دسته اى خودشان فرمان خدا را پذيرفتند و ديگران را هم امر به معروف كردند، آنها نجات يافتند.
2. دسته اى خودشان، فرموده خدا را پذيرفتند ولى ديگران را امر به معروف نكردند، آنها به صورت مورچه مسخ شدند.
3. دسته اى نه خودشان فرمان خدا را پذيرفتند و نه امر به معروف كردند، آنها هلاك شدند.
✍️ طبق آيات قرآنى آن دسته از آنها كه خدا را نافرمانى كردند؛ يعنى همان دسته سوم، به صورت ميمون مسخ گشتند و مطرود شدند و طبق اين روايت دسته دوم آنها هم به صورت مورچه مسخ شدند و در بعضى از نسخه ها به جاى «ذرّ مورچه» كلمه «وزّ مرغابى» آمده است.
📚 الخصال ؛ ج1 ؛ ص100
امام زين العابدين عليه السّلام به شيعيانشان فرمودند:
عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَبِي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع ائْتَمَنَنِي عَلَى السَّيْفِ الَّذِي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيْتُهُ إِلَيْهِ.
امانت را برگردانيد، قسم به آن كس كه محمّد ص را به حق به نبوت مبعوث گردانيد؛ اگر قاتل پدرم- حسين بن على ع- به من اعتماد كند و شمشيرى را كه با آن پدرم را كشت به من امانت دهد؛ آن را به او باز مى گردانم.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ؛ النص ؛ ص53.
امام علی ع:
التَّوَاضُعُ يَكْسِبُكَ السَّلَامَةَ.
تواضع تو را به سلامتی می رساند.
📚 كنز الفوائد ؛ ج1 ؛ ص320.
حکایت
[شفا یافتن حضرت آیة الله حائری توسط امام رضا علیه السّلام]
ایت الله مرتضی حائری فرمودند: من در یکی از سفرها مریض شدم به مرض سخت، و تب شدیدی داشتم؛ خیلی متأثّر شدم و ناراحت، ترس از اینکه من اینجا میمیرم و رفقای همسفر خود را به زحمت میاندازم! با آن حال کسالت و تب شدید به حرم امام رضا ع مشرّف شدم و بدن خود را به دیوارهای رواق مطهّر مالیدم، از حرم که بیرون آمدم در مسجد گوهرشاد، چنان تب رفته و خداحافظی کرده و بهبودی حاصل شده بود که برای هیچ کس به حسب ظاهر قابل باور نبود.
📚 مطلع انوار ج1.
حکایت
شفای محتضر به وسیله غبار حرم حضرت رضاعلیه السلام
یکی از موثّقین فرمود: به زنجان رفتم و از جوان مریضی که دکترها او را جواب کرده بودند و در حال احتضار بود، عیادت کردم. پس از مدّتی دیدم آن جوان خوب شده و از منزل بیرون آمده است. قصّه را از مادرش پرسیدم، گفت: پسرم به هوش آمد و گفت حضرت رضاعلیه السلام می فرمایند: از خاک قبر ما نزد شما هست، بگو از آن به بدنت بمالند تا شفا حاصل کنی، وقتی پسرم این را گفت، به یادم آمد که در سفر مشهد مقداری خاک حرم را با خود آورده بودم، رفتم مقداری از آن را به بدن پسرم مالیدم، پسرم فوراً شفا پیدا کرد و فردای آن روز به مغازه خود رفت.
آن شخص موثّق گفت: من از خود جوان نیز این قصّه را پرسیدم گفت: آری، در حال بیهوشی دیدم به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرّف شدم، حضرت از میان ضریح بیرون آمد و فرمود: به مادرت بگو از خاک حرم ما پیش شما هست، چرا به آن استشفا نمی کنید؟ من به هوش آمدم و این جمله را به مادرم گفتم و دوباره از هوش رفتم، چیزی نگذشت که به هوش آمدم و دیدم اثری از بیماری در وجودم نیست.
📚 روزنه هایی از عالم غیب.
توصیف دنیا از زبان امیر المومنین ع
أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع:
أَنَّ رَجُلًا قَطَعَ عَلَيْهِ خُطْبَتَهُ وَ قَالَ لَهُ صِفْ لَنَا الدُّنْيَا فَقَالَ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا بَلَاءٌ فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ مَنْ صَحَّ فِيهَا أَمِنَ وَ مَنْ مَرِضَ فِيهَا نَدِمَ وَ مَنِ اسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ وَ مَنِ افْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ وَ مَنْ سَعَى لَهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ وَ مَنْ نَظَرَ إِلَيْهَا أَلْهَتْهُ وَ مَنْ تَهَاوَنَ بِهَا نَصَرَتْهُ ثُمَّ عَادَ إِلَى مَكَانِهِ مِنْ خُطْبَتِهِ ع.
مردى به ميان سخنرانى حضرت علی ع دويد و آن را بريد و بآن حضرت گفت: دنيا را براى ما توصيف كن.
حضرت علی ع فرمودند: آغازش رنج است و پايانش بلا، در حلال آن حسابرسى است و در حرامش كيفر، هر كه در آن تندرست باشد خود را آسوده شمارد (و بكار آخرت نپردازد) و هر كه بيمار گردد پشيمان باشد، هر كه توانگر و بى نياز گردد شگفت زده شود و هر كه فقیر شود اندوه خورد، هر كه براى بدست آوردنش بكوشد از دستش بدر رود و هر كه از ان روی گردان باشد، مطیع او می شود، هر كه به او نگاه کند دلش را ببرد و سرگرمش كند و هر كه خوارش شمارد و بآن اعتنا نكند او را يارى دهد.
سپس آن حضرت برشته سخنرانى خود بازگشت.
📚 كنز الفوائد ؛ ج1 ؛ ص345.
جابر بن عبد اللَّه گويد:
كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ ص خِصَالٌ لَمْ يَكُنْ فِي طَرِيقٍ فَيَتْبَعُهُ أَحَدٌ إِلَّا عَرَفَ أَنَّهُ قَدْ سَلَكَهُ مِنْ طِيبِ عَرَقِهِ وَ رِيحِ عَرَقِهِ وَ لَمْ يَكُنْ يَمُرُّ بِحَجَرٍ وَ لَا شَجَرٍ إِلَّا سَجَدَ لَهُ.
در پيامبر (ص) چند خصلت بود:
از هيچ راهى نمي گذشت جز آنكه هر كس در پى حضرت از آنجا عبور مى كرد مى فهميد پيغمبر (ص) از اين راه گذشته بواسطه بوى خوشى كه از عرق بدن مباركش باقى مي ماند، و به هيچ درخت يا سنگى نمي گذشت جز آنكه براى او سجده مى كرد.
📚 مكارم الأخلاق ؛ ص24.
امام صادق عليهم السّلام می فرمایند:
أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيُبْغِضُ اللَّحِمَ وَ اللَّحِمَ السَّمِينَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّا لَنُحِبُّ اللَّحْمَ وَ مَا تَخْلُو بُيُوتُنَا مِنْهُ فَكَيْفَ ذَلِكَ فَقَالَ ع لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّمَا الْبَيْتُ اللَّحِمُ الَّذِي تُؤْكَلُ فِيهِ لُحُومُ النَّاسِ بِالْغِيبَةِ وَ أَمَّا اللَّحِمُ السَّمِينُ فَهُوَ الْمُتَجَبِّرُ الْمُتَكَبِّرُ الْمُخْتَالُ فِي مِشْيَتِهِ.
خداوند- تبارك و تعالى- از گوشت و شخص چاق بدش مى آيد.
يكى از اطرافيان حضرت پرسيد: يا ابن رسول اللَّه! ما گوشت دوست داريم و خانه هايمان از گوشت خالى نيست، پس چطور مى شود؟
حضرت فرمودند: اين طور كه فكر كرده اى نيست، منظور از گوشت، خانه اى است كه در آن خانه گوشت مردم با غيبت كردن خورده مى شود. و منظور از چاق كسى است كه متكبّر بوده و در راه رفتن مغرورانه حركت مي كند.
📚 عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج1 ؛ ص314.
حکایت
حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بعد از دو سال که شاگردی آخوند ملا حسینقلی همدانی را کرده بود، خدمت استادش عرض می کند: من در سیر خود به جایی نرسیدم.
آقا در جواب از اسم و رسمش سؤال می کند و او تعجب کرده می گوید: مرا نمی شناسید؟ من جواد ملکی تبریزی هستم!
ایشان می گویند: شما با فلان ملکی ها بستگی دارید؟
میرزا جواد آقا چون آنها را خوب و شایسته نمی دانست، از آنها و ثروتشان انتقاد می کند.
مرحوم آخوند ملاحسینقلی در جواب می گوید: هر وقت توانستی کفش آنها را که بد می دانی جلوی پایشان جفت کنی، من خود به سراغ تو خواهم آمد.
این حرف بسیار تاثیر می کند و آقا میرزا جواد فردا که به درس می رود خود را در محلی مستقر می کند که پایین تر از بقیه شاگردان بنشیند و در روزهای بعد طلبه هایی که از فامیل ملک التجار در نجف بود و ایشان آنها را خوب نمی دانسته مورد محبت خود قرار می دهد تا جایی که کفششان را پیش پایشان جفت می کند. بعد از مدتی این خبر به آن طایفه که در تبریز ساکن بودند می رسد و رفع کدورت فامیلی می شود.
بعدا اخوند او را ملاقات می کند و می فرماید: دستور تازه ای نیست تو باید حالت اصلاح شود تا از دستورات شرعی بهره مند شوی.
📚 سند عرفان, ص24.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهه کرامت مبارک باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرحوم آیت الله سید محمد باقر سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (علیه السلام) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند.
در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (علیه السلام) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم»
بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوی- هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.»
📚 شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 3 ، ص 158.
حضرت رضا عليه السّلام مي فرمودند:
لَا يَأْبَى الْكَرَامَةَ إِلَّا حِمَارٌ قُلْتُ أَيُّ شَيْءٍ الْكَرَامَةُ قَالَ مِثْلُ الطِّيبِ وَ مَا يُكْرِمُ بِهِ الرَّجُلُ الرَّجُلَ.
تكريم و احترام را جز الاغ رد نمي كند.
عرض كردم: منظور چه نوع احترامى است؟
فرمودند: بوى خوش و هر نوع احترام و تكريمى كه كسى نسبت به ديگرى انجام دهد.
📚 عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج1 ؛ ص311.
عبد السّلام بن صالح هروىّ گويد: از امام رضا عليه السّلام سؤال كردم:
درختى كه آدم و حوّاء از آن خوردند، چه درختى بوده؟ مردم در اين مورد سخنان گوناگون مي گويند، بعضى، روايت مي كنند كه گندم بوده است، بعضى روايت مي كنند كه انگور بوده است و بعضى ديگر روايت مي كنند كه آن درخت حسد بوده است.
حضرت فرمودند: تمام اينها صحيح است.
عرض كردم: معنى اين وجوه با اين تفاوتهايى كه دارند، چيست؟
فرمودند، اى ابا صلت! درخت بهشت بار و ميوه هاى مختلفى دارد، آن، درخت گندم بود كه انگور نيز داشت و مانند درخت دنيا نيست، و آن زمان كه خداوند، آدم عليه السّلام را به سجده در آوردن ملائكه و وارد شدن در بهشت، اكرام نمود، آدم با خود گفت: آيا خداوند- تا بحال- بشرى بهتر از من خلق كرده است؟ و خداوند، آنچه را در درون آدم گذشته بود، دانست، او را صدا زد كه اى آدم! سرت را بلند كن و به پايه عرش بنگر، آدم سرش را بلند كرد و به پايه عرش نگريست و اين نوشته را در آنجا يافت:
«لا إله إلّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه و علىّ بن أبي طالب امير المؤمنين و زوجته فاطمة سيّدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سيّدا شباب اهل الجنّة»
(معبودى جز اللَّه نيست، محمّد رسول خداست و علىّ بن ابي طالب امير مؤمنان است و همسرش فاطمه سرور زنان جهان است، و حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت هستند)، آنگاه آدم عرضه داشت: خدايا! اينها چه كسانى هستند؟ خداوند- عزّ و جلّ- فرمود: اينها از فرزندان تو هستند و آنان از تو و از تمام مخلوقاتم بهترند، و اگر آنان نبودند، نه تو و نه آسمان و زمين و بهشت و دوزخ را خلق نمى كردم، مبادا با حسد به آنان بنگرى! كه در اين صورت تو را از جوار خودم بيرون خواهم كرد، ولى او با حسد به آنان نگاه كرد و در نتيجه شيطان بر او مسلّط شد تا اينكه از درختى كه از آن نهى شده بود، تناول نمود، و پس از آن شيطان بر حوّاء نيز مسلّط شد، بخاطر اينكه به فاطمه- سلام اللَّه عليها- با چشم حسد نگاه كرده بود و در نتيجه مثل آدم، از درخت خورد، و خداوند- عزّ و جلّ- آن دو را از بهشت خود بيرون كرد و از جوار خويش به زمين فرستاد.
📚 ترجمه عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج1 ؛ ص618.
امام صادق ع فرمود:
الشُّؤْمُ فِي ثَلَاثَةٍ فِي الْمَرْأَةِ وَ الدَّابَّةِ وَ الدَّارِ فَأَمَّا شُؤْمُ الْمَرْأَةِ فَكَثْرَةُ مَهْرِهَا وَ عُقُوقُ زَوْجِهَا وَ أَمَّا الدَّابَّةُ فَسُوءُ خُلُقِهَا وَ مَنْعُهَا ظَهْرَهَا وَ أَمَّا الدَّارُ فَضِيقُ سَاحَتِهَا وَ شَرُّ جِيرَانِهَا وَ كَثْرَةُ عُيُوبِهَا.
شوم بودن در سه چيز است: در زن و در مركب سوارى و در خانه.
اما شوم بودن زن در اين است كه مهریه اش زياد و با شوهرش ناسازگار باشد.
اما شوم بودن در مركب سوارى بدخلقى و چموشى است.
اما شوم بودن خانه، در تنگى فضاى حياط و بدى همسايگان و بسيارى عيوبش مي باشد.
📚 الخصال ؛ ج1 ؛ ص100.
حکایت
گرفتن مخارج سفر و سوغات زیارت امام رضا علیه السّلام
در منتخب التواریخِ آقا میرزا هاشم که در صدق گفتار او شبههای نیست آمده است که:
یک زن ازغندی که أزغَند موطن او بود، دیده میشد که مکرّر به زیارت حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السّلام میآید و برمیگردد، با آنکه از مادّیات چیزی در بساط نداشت! از او سؤال شد، گفت: من مخارج سفر را تماماً از حضرت میگیرم! در هر سفر که تشرّف حاصل میکنم خود آن حضرت مخارج سفر و سوغات را به من میدهند.
📚 مطلع انوار ج1.
امام علی ع:
مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.
كسى چيزى را در دل پنهان نمی کند جز آن كه در لغزشهاى زبان و رنگ رخسارش، آشكار می گردد.
📚 نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ص472.
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند:
كَلَامُ ابْنِ آدَمَ كُلُّهُ عَلَيْهِ لَا لَهُ إِلَّا أَمْراً بِمَعْرُوفٍ أَوْ نَهْياً عَنْ مُنْكَرٍ أَوْ ذِكْراً لِلَّهِ تَعَالَى.
تمام کلام بنى آدم به ضررش است نه به نفعش، مگر اينكه کلام او در امر به معروف يا نهى از منكر يا ذكر خدا باشد.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ؛ النص ؛ ص57.
حکایت
عظمت حضرت معصومه علیها السلام
آیت اللَّه حاج شیخ حسین شب زنده دار از مرحوم آیت اللَّه احمدی میانجی نقل کردند که: شخصی به زیارت زکریا بن آدم در شیخان قم رفته و آن جا به این مطلب فکر می کرده که چقدر ایشان عظمت داشته اند که مورد توجّه حضرت رضا علیه السلام واقع بوده اند، و بعد به ذهن او خطور می کند که آیا این شخص از حضرت معصومه علیها السلام بالاتر است یا نه؟ در همان حال می بیند شخصی با کلاه نمدی از دریچه ای که آن جاست، به او گفت: بالای سر را نگاه کن ببین چه نوشته است. وی توجّه نمی کند، بعد از آن که آن شخص می رود، ملاحظه می کند در همان بالا که آن شخص به آن جا اشاره کرده نوشته است:
«اللّهمّ صلّ علی آل محمّد فی الأرواح».
یعنی خدایا درود فرست بر ال محمد که روح ان ها در ارواح(امامان و انبیاء قرار دارد و حضرت معصومه س هم چون از ال محمد است روحش در ارواح انان قرار دارد).
آن وقت متوجّه می شود که آن شخص از رجال الهی بوده و آن نوشته هم غیرعادی در آن جا نقش شده تا به او بفهمانند که آل محمّدعلیهم السلام با دیگران مقایسه نمی شوند.
📚 روزنه هایی از عالم غیب.
امیر المومنین ع:
الدُّنْيَا لِمَنْ تَرَكَهَا وَ الْآخِرَةُ لِمَنْ طَلَبَهَا.
دنيا برای كسى است كه آن را وانهد و
آخرت برای کسی است كه آن را بجويد.
📚 كنز الفوائد ؛ ج1 ؛ ص345.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار چوپان با امام زمان عج
كَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا تَوَضَّأَ أَخَذَ النَّاسُ مَا يَسْقُطُ مِنْ وَضُوئِهِ فَيَتَوَضَّئُونَ بِه.
چون حضرت سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله وضو مى ساختند مردمان آب وضو آن حضرت(که از صورت و دستشان می چکید) را تيمنا و تبركا بر مى داشتند، و وضو مى ساختند.
📚 من لا يحضره الفقيه ؛ ج1 ؛ ص12.
حکایت
مسلمان شدن یهودی به جهت توبۀ فضیل
میگویند [روزی] فُضَیل عیاض رفت پیش یک یهودی که از او مال و زر خیلی زیادی دزدیده و برده بود، به او گفت: «از من بگذر.»
گفت: «ابداً! من از یکی از آن درهمها هم نمیگذرم! تو پولهای من را بردی و سرقت کردی، حالا عوض اینکه پولم را بدهی، میگویی: بیا از من بگذر؟!»
فضیل هرچه گریه و إنابه و زاری کرد، هیچ فایدهای نداشت، گفت: «من توبه کردم.»
گفت: «خیلی خوب، اگر توبه کردی بیا به منزل من تا به تو نشان بدهم، من زیر این خاک و این زمین، برای خودم مقداری أشرفی دفن کردم، تو این زمین را بکَن و آن أشرفیها را دربیاور و به من بده؛ آن وقت من از گناهت میگذرم.»
فضیل به خانۀ یهودی رفت، زمین را کند و أشرفی را برداشت و به یهودی داد.
فوراً یهودی گفت: «أشهَدُ أن لا إلَهَ إلّا الله و أنَّ محمّدًا رَسولُ الله!» مسلمان شد و گفت: به خدا قسم که من اینجا پولی دفن نکرده بودم، و لیکن ما در تورات خوانده بودیم که: «شریعت پیغمبر آخرالزّمان شریعتی است که اگر کسی در آن شریعت توبه کند و توبهاش توبۀ واقعی و نصوح باشد، و دست کند زیر خاک، طلا درمیآورد.» من برای این جهت تو را آوردم اینجا تا امتحانت کنم که واقعاً با توبهای که در این شریعت کردی، آیا این شریعت، شریعتِ راست است یا نه؟ و من مسلمان شدم و همۀ آن مالهایی را هم که بردی به تو بخشیدم، برو به امان خدا.
📚 سالک آگاه.