eitaa logo
ھـور !'
868 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
586 ویدیو
109 فایل
ـــــــ ــ بِنام‌خدای‌نوروامید؛🤍 رسته‌هور، گوشـه‌ی‌دنجی برای‌برقراری‌حال‌خوب‌دلِ‌شما:).. عکاس‌هور Https://Instagram/Same.graph.Com گوش‌جان @Majnonemadar شروط‌‌وادمین‌تبادل @Hur_Tab @G0NAHKAR به پیام پین شدھ سربزنید* هور:نور،خورشید،روشنایی✨
مشاهده در ایتا
دانلود
•.🕊 •.🌈 •.🌟 چرا •┈••✾❄♥❄✾••┈• فراموش نمیڪنم. آخرین شب ماه رمضان سال ۱۳۷۳ در مسجد الشھداء بودم. به همراه بچه‌های قدیمے به منزل شھید ابراهیم هادی رفتیم.🌙 مراسم براے فوت مادر این شھید بود. منزلشان پشت مسجد، داخل ڪوچه موافق قرار داشت.🌺 حاج حسین الله ڪرم در مورد شھید هادی شروع به صحبت ڪرد.خاطرات ایشان عجیب بود. من تا آن زمان از هیچ‌ڪس شبیه آن را نشنیده بودم!💡 آن شب لطف شامل حال من شد. من ڪه جنگ را ندیده بودم، من ڪه در زمان ایشان فقط هفت سال داشتم، اما خدا خواست در آن جلسه حضور داشته باشم تا یڪے از بندگان خالصش را بشناسم.📿 این صحبت ها سال‌ها ذهن مرا به خود مشغول ڪرد. باورم نمیشد، یڪ این قدر حماسه آفریده باشد و تا این اندازه باشد! عجیب تر آنڪه خودش از خدا خواسته بود ڪه گمنام بماند و با گذشت سال‌ها، هنوز پیڪرش پیدا نشده و مطلبے هم از او نقل نگردیده! و من در همه ڪلاس هاے درس و براے تمام بچه ها از او میگفتم.🎈 هنوز تا صبح فرصت باقے است. خواب از چشمانم پریده. خیلے دوست دارم بدانم چرا شیخ زاهد، ابراهیم را الگوی اخلاق عملے معرفے ڪرد؟ فرداے آن روز بر سر شیخ حسین زاهد در قبرستان ابن بابویه رفتم.🍃 با دیدن چھره او ڪاملا بر صدق رویایی که دیده بودم اطمینان پیدا ڪردم.دیگر شڪ نداشتم ڪه را در ڪوه‌ها و در پستوخانه‌هاے خانقاه نباید جست، بلڪه آنان در ڪنار ما و از ما هستند.🌷 همان روز به سراغ یڪے از رفقاے شھید هادے رفتم. آدرس و تلفن دوستان نزدیڪ شھید را از او گرفتم. تصمیم خودم را گرفتم. باید بھتر و ڪامل‌تر از قبل ابراهیم را بشناسم. از خدا هم توفیق خواستم.شاید این رسالتے است ڪه حضرت حق براے شناخته شدن مخلصش بر عھده ما نھاده است.☘ •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب ¹ °✿° @bezibaeeyekrooya
ھـور !'
•.🕊 #یڪ‌ڪتاب_یڪ‌زندگے •.🌈 #قسمت‌نھم •.🌟 #پھلوانان •.🌹[راوے:حسین‌الله‌ڪرم] •┈••✾❄♥
•.🕊 •.🌈 •.🌟 •.🥀[راوے:جمعےازدوستان‌شھید] •┈••✾❄♥❄✾••┈• بازوان قوے ابراهیم از همان اوایل دبیرســتان نشان داد ڪه در بسیارے از ورزش‌ها قھرمان است. در زنگ‌هاے ورزش همیشه مشغول والیبال بود. هیچڪس از بچه‌ها حریف او نمےشد.☘ یڪ بار تڪ نفره در مقابل یڪ تیم شش نفره بازے ڪرد! فقط اجازه داشت ڪه سه ضربه به توپ بزند.💡 همه ما از جمله معلم ورزش ، شــاهد بودیم ڪه چطور پیروز شد. از آن روز به بعد ابراهیم والیبال را بیشتر تڪ نفره بازے مےڪرد. بیشتر روزهاے تعطیل ، پشت آتش‌نشانے خیابان ۱۷ شھریور بازے مےڪردیم. خیلے از مدعےها حریف ابراهیم نمےشدند.⭐ اما بھترین خاطره والیبال ابراهیم برمےگردد به دوران و شھر گیلان‌غرب ، در آنجــا یڪ زمین والیبال بود ڪه بچه‌هاے در آن بازے مےڪردند.🌂 یڪ روز چند دستگاه مینےبوس براے بازدید از مناطق جنگے به گیلان‌غرب آمدند ڪه مسئول آن‌ها آقاے داودے رئیس ســازمان تربیت بدنے بود. آقاے داودے در دبیرستان معلم ورزش ابراهیم بود و او را ڪامل مےشناخت.🔮 ایشان مقدارے وسائل ورزشے به ابراهیم دادو گفت: هرطور صلاح مےدانید مصرف ڪنید. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته‌هاے ورزشے هستند و براے بازدید آمده‌اند.🎭 ابراهیم ڪمے براے ورزشڪارها صحبت ڪرد و مناطق مختلف شھر را به آن‌ها نشان داد. تا اینڪه به زمین والیبال رسیدیم.⛳ آقاے داودے گفت: چند تا از بچه‌هاے هیئت والیبال تھران با ما هستند. نظرت براے برگزارے یڪ مسابقه چیه؟🔎 ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. پنج نفر ڪه سه نفرشان والیبالیست حرفه‌اے بودند ، ابراهیم به تنھایے در طرف مقابل. تعداد زیادے هم تماشاگر بودند.🎈 ابراهیم طبق روال قبلے با پاے برهنه و پاچه‌هاے بالا زده و زیر پیراهنے مقابل آن‌ها قرار گرفت. به قدرے هم خوب بازے ڪرد ڪه ڪمتر ڪسی باور مےڪرد.🎄 بازے آن‌ها یڪ نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف ده امتیاز به نفع ابراهیم تمام شد. بعد هم بچه‌هاے ورزشڪار با ابراهیم عڪس گرفتند.🌼 آن‌ها باورشان نمےشد یڪ رزمنده ساده ، مثل حرفه‌اے ترین ورزشڪارها بازے ڪند. یڪبار هم در پادگان دو کوهه براے رزمنده‌ها از والیبال ابراهیم تعریف ڪردم. یڪے از بچه‌ها رفت و توپ والیبال آورد. بعد هم دوتا تیم تشڪیل داد و ابراهیم را هم صدا ڪرد.🌵 او ابتدا زیر بار نمےرفت و بازے نمےڪرد اما وقتے اصرار ڪردیم گفت: پس همه شما یڪ طرف ، من هم تڪے بازے مےڪنم!🕸 بعد از بازے چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حــالا اینقدر نخندیده بودیم ، ابراهیم هر ضربه‌اے ڪه مےزد چند نفر به سمت توپ مےرفتند و به هم برخورد مےڪردندو روے زمین مےافتادند!🦋 ابراهیم در پایان با اختلاف زیادے بازے را برد. 🌱 •┈••✾❄♥❄✾••┈• •.⏳ .. •.📚برگرفته از کتاب ¹ °✿° @bezibaeeyekrooya
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
به قول یه آدم بزرگی : ای که در فضای سایبر و مجازی می جنگی، برای فشردن کلیدها و دکمه های کامپیوتر و موبایلت وضو بگیر! و با نیت مطلب بنویس. بدون که تو مصداق و ما رمیت اذ رمیت... هستی شما در شبهای تاریک و اینترنت از میدان عبور می کنید. باشید به شهدا تمسک کنید بصیرتتون را بالا ببرید که نخورید رابطه خودتون رو با خدا زیاد کنید... با یکی بشید و در این راه گوش به فرمان انها باشید... بچه ها خط به خطی که تو می نویسین رو همه می بینن!!! در این فضای مجازی که سربازانش شما هستید باید تا دیوار و پیش رفت. امروز وقتی شما در این فضا قرار می گیرید شهدا شما را نگاه می کنند، پس باید با باشید و ذکر « ما رمیت اذ رمیت» بخوانید. شما الان بالای بانی قرار گرفته اید و بخواهید یا نه، وسط میدان هستید؛ چرا که « » 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin