eitaa logo
گــــاندۅ😎
340 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️🌱 مشغول انجام کارم بودم. دقیقاً نمی‌دونستم بچه‌ها قرار چه بلایی سر آقای محمودی بیارن. چون دیشب قبل از اینکه سارگل بخواد نقشه رو توضیح بده، ازم خواست بهش قول بدم تا در مورد این موضوع با کسی حرف نزنم. منم اگه متوجه می‌شدم کاری که قراره انجام بدن غیراخلاقیِ، قطعاً به آقای محمودی خبر می‌دادم. اینطوری شد که من قولی بهشون ندادم و اونا هم چیزی از نقشه‌ای که دارن بهم نگفتن. با صدای یه مرد سرم رو بلند کردم که چشمم به آقای محمودی افتاد. دستپاچه گفت:«خانم شفیعی، به کمکتون نیاز دارم.» یه تای ابروم رو بالا انداختم. - چه کمکی از من بر میاد؟ کمی هول شد. - انگار...انگار سیستم هک شده. می‌شه...می‌شه تا آقا محمد نیومده بیاید یه چک بکنید؟ تعجب کردم. طبق گفته‌های بقیه، آقای محمودی توی کارش خبره بود و همین که از من کمک خواسته بود باعث شده  بود بیشتر گیج بشم. نمی‌دونستم چی شده که انقدر باعث نگرانیش شده. کمی بعد، از حالت تعجب خارج شدم و خونسرد گفتم:«آقای محمودی، سیستم که به این راحتی‌ها هک نمی‌شه.» با گفتن حرفم، از جام بلند شدم و به سمت میز آقای محمودی حرکت کردم. سیستم رو چک کردم، چیزی نبود. در حالی که نگاهم به مانیتور بود گفتم:«آقای محمودی سیستم رمز داره. در ضمن سیستم امنیتی سایت انقدری پیچیده هست که هر غریبه‌ای نتونه به اطلاعاتش دسترسی پیدا کنه.» با حرفی که زدم به فکر فرو رفتم و نگاهی به آقای محمودی انداختم که همچنان گیج و شکه بود. نکنه‌...نکنه این نقشه‌ی بچه‌ها باشه؟ یاسی توی هک کردن سیستم‌های سخت و پیچیده استاد بود، ولی...ولی رمز رو از کجا آورده بود؟ حتی اگه رمز رو هم هک می‌کرد، یه جاهایی از سیستم، چند تا چیز انحرافی داشت که افراد خارجی خیلی خیلی سخت می‌تونستن از اون رد بشن. یه دفعه یاد دیروز افتادم که آقای نادری یه سری اطلاعات راجب به سیستم به یاسی داد. وای! چه خرابکاری شده بود. رو به آقای محمودی با همون لحن همیشه جدیم، گفتم:«آقای محمودی، لطفاً امروز رو فراموش کنید.» آقای محمودی با سوظن نگاهم کرد و پرسید. - کار دوست‌های شما بوده؟ با لحنی که سعی داشتم قانعش کنم به این بازی بچگانه پایان بده، گفتم:«مثل اینکه مساوی شدید. برای سارگل مساوی کردن تلافی کافیه. شما هم لطفاً دیگه بحث نکنید و این بازی مسخره رو تمومش کنید.» آقای محمودی اعتراض کرد. - خانم شفیعی می‌دونید من امروز چقدر ترسیدم. آسوده نفسش رو بیرون داد و گفت:«اما خداروشکر که به خیر گذشت و تموم شد.» سری تکون دادم و به سمت میز خودم حرکت کردم که دیدم آقای اکبری و نادری با عجله، دارن به طرف میز آقای محمودی می‌رن. نگاهی به سارگل و پریسا کردم که خیلی خونسرد مشغول انجام کارشون بودن. از این هم پرویی و خونسردی خنده‌م گرفت بود. با عصبانیت گفتم:«همیشه باید در دسترس باشید، فهمیدید؟» سعید پرسید. - مگه حالا چی شده؟ نفسم رو پر حرص بیرون دادم. - هم جلوی خانم شفیعی ضایع شدم هم جلوی بقیه دوستاشون. فرشید شونه‌ای بالا انداخت و با تک خنده‌ای گفت:«خب به ما چه ربطی داره که تو اینقدر گیجی؟» خواستم یه پس گردنی آبدار بهش بزنم که با صدای داوود، فرصت رو از دست دادم. - به‌به! جمع‌تون جمعِ، فقط گلتون کم بود که اونم اومد. دست‌هاش رو باز کرده بود و انتظار داشت بغلش کنیم. بغلش کردم و خندیدم. - وقت دنیا رو نگیر با این طنزت. چند روز پیش پرونده‌ی قبلی با همت و تلاش بچه‌ها بسته شد و امروز بعد از چند روز، باید برای پرونده جدید جلسه برگزار می‌کردم تا توضیحاتی رو به بچه‌ها بدم. به رسول خبر دادم تا بقیه رو در جریان بذاره. نگاهی به ساعت کردم که ۵ دقیقه به ۱۱ بود. کم‌کم همه‌ی بچه‌ها اومدن و با اشاره من به رسول، فلش رو به لپ‌تاپ وصل کرد. بسم‌الله‌‌ای گفتم و شروع کردم به صحبت کردن. - پرونده جدید در مورد یه جاسوسِ که اطلاعات مهم کشور رو در اختیار CIA می‌ذاره. سوژه اصلی پرونده یه مرد. عکسش رو روی برد انداختم و ادامه دادم. - اسم این کیس، کاظم رحمتی، متولد ۱۳۵۰ زاده شیراز و فارغ التحصیل از دانشکده کالیفرنیا در سن دییگو. برای رسیدن به رحمتی، باید با رابط‌هایی که داره ارتباط برقرار کنیم. عکس رو نشون دادم و توضیحاتم رو از سر گرفتم. - این خانم، خانم نازنین غلامی، متولد ۱۳۶۸ زاده تهرانِ و دارای لیسانس حسابداری از دانشگاه آزاد تهرانِ. این خانم با استفاده از ارتباط بالای اجتماعی که داره با خبرنگار‌های ارشد روزنامه‌های مطرح ایران، و یه سری افراد پر نفوذ در نهاد و اُرگان‌های مهم کشور، قرار ملاقات می‌ذاره و از اونا یه سری اطلاعات در مورد دور زدن تحریم‌ها و روابط سیاسی بین سران مملکت رو از اون‌ها به دست میاره. با توجه به این شواهد، اونا قصد راه انداختن یه جنگی داخلی رو هم، در پیش دارن. روزی که قراره از ایران برن، در یک مهمانی اعلام می‌شه. ما تقریباً مدرک محکمی که بشه راحت اون‌ها رو دستگیر و متهم به ج