Madahi Chand Roozi.mp3
897.5K
▷ ●━━━━━──── ♪♥️
ㅤ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻
+ #هندزفری دم دسته؟؟؟
-بریم همونجایی که در روی عزیز دل علی افتاد 😭
••••••••••
رزق شبانه مون
https://eitaa.com/mokq2h
هدایت شده از 『حـَلـٓیڣؖ❥』
برای مامور امنیتی شدن باید داخل دفترچه انتخاب رشته کنکور شغل های نظامی و امنیتی رو بزنی .
بعد اون باید خوب درس بخوانی تا رتبه خوبی داشته باشی .
اگه رتبه خوبی داشته باشی و آدم خوبی هم باشی(نماز خوان و سالم و باخدا)
اداره تمام اطلاعاتت رو برسی میکنه و اگه آدم خوبی بودی برات دعوت نامه میاد که آیا دوست داری اطلاعاتی باشی یا خیر .(اینجا تصمیم با خودته)
بعد اون هم چند بار برای امتحان های تربیت بدنی و امتحان هایی مثل نماز و قرآن (قرآن خواندن خیلی مهمه،باید بلد باشی)به اداره میری و اگه از همه به خوبی رد بشی قبول میشی و الان تو یه مامور اطلاعاتی هستی.😊(به این امتحان ها میگن مصاحبه کاری،که معمولا ۳ بخش هست و اگه اشتباه نکنم در هر ۳ بخش قرآن پرسیده میشه)(منظور از قرآن صوت و تلفظ صحیح کلمات با قواعد و تجوید هست.مثلا داخل نماز باید با صوت یا تجوید بخونی)
توضیحات خوب بود یا با جزئیات بیشتر بگم 😜
#سرباز_مهدی_عج
☺️☺️☺️❤️
لاکچری ترین تاریخ تولد هم تعلق میگیره به حضرت زینب(س)پنجم جمادی الاول سال پنجم هجری
۵/۵/۵
#یازینب
😍0:00
آرزوے فــــرج آقاموڹ صــاحب الـــزماڹ
باز هم شب جمـــعہ گذشـتـــ و لیاقتـــ نداشتیم کہ بیاید💔
شبتـــوڹ پر از عشق و امیـد💟
گــــاندۅ😎
😍0:00 آرزوے فــــرج آقاموڹ صــاحب الـــزماڹ باز هم شب جمـــعہ گذشـتـــ و لیاقتـــ نداشتیم کہ بیاید💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقایگل
بهادمینپستگذاریوادیتخودسازنیازداریم!♡
_خانم!
_باسلیقہ!
_پرفعالیت!
"هرکسکہتمایلدارهپیویتشریفبیاره"
رفقاییکهبرایادیتمیان...یکنمونہازادیتخودشونروبفرستید♥
@Fateme13_a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرکلاس بودیم😏یهو محمد اخراج شد،😂
#فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه خودتم بلد بودی و چرا انجام ندادی؟🤔😂
#فاطمه
گــــاندۅ😎
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 #رمان_امنیتی_گمنام2 #قسمت_41 فرشید: _به احتمال زیاد با استفاده
💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫
💫💫💫💫
💫💫💫
💫💫
💫
#رمان_امنیتی_گمنام2
#قسمت_42
عطیه:
تسبیح فیروزه ای رنگ...
یادگار رفیق و همدم زندگی ام در دستانم برای دهمین بار می چرخید.
حتی دانه های ریز تسبیح هم قرار نداشتند؛
و این ذکر خدایم بود که به من انگیزه و تحمل می داد..
مشتاق بودم برای دیدن همسرم..
می خواستم همین که پایم را داخل بگذارم با صدایش آرام شوم..
تا شاید مرحمی باشد به دل بی قرارم و این فرزندی که انگار فهمیده بود چه حالی ام...
بالاخره پرستار از اتاق بیرون شد..
با اشاره عزیز بلند شدم و به سمت پرستار رفتم..
_هماهنگ کردم عزیزم...
الان می تونی ببینیش...
رفتم داخل.
ترس داشتم از بالا اوردن سرم...
دقیقا بالا سرش ایستادم.
ناخود آگاه سر تا پا براندازش کردم..
نگاهم متوقف شد.
روی پایش...
دستم را گذاشتم روی پای راستش...
بی صدا بالا به پایین نوازشش کردم که یکهو دستم لیز خورد و افتاد روی پارچه سفید رنگ زیر پایش..
غریبانه چشمم قفل شد به چشمان بسته اش..
دوباره همان کار را تکرار کردم و باز همان اتفاق افتاد...
شکه پارچه را کنار زدم..
امکان نداشت..
مگر می شد...
بهانه ام برای اشک...
اشکی که تمامی نداشت..
همانطور خیره به دیوار رو به رو...
صدای محمد در گوشم بود.
_خدا چیزی رو که داده یه روز پس می گیره...
آرام روی زانو نشستم..
_اره پس می گیره محد جانمممم...
اما اخه الان؟؟؟
ناشکری نمی کنم...
ولی اخه..
چی می کشی با این دل خسته ات..
برا همه می تپه جز خودت..
اشک دیدم را تار کرده بود..
صدای تپش های قلبم جای صدای دور و برم را گرفته بود...
یک لحظه...
صدای بوقی ـــــ/ـــــ\√______
صاف شدن تپش هایش...
نبایدددد...
سرم را به صورتش دادم..
فریاد زدم...
_محمدمممممم....جان مننننن...
برگردددد...
نباید برییی...
دکتررررررررر....
و این اخرین حرف هایی بود که فریاد زدم...
با دردی که در تمام بدنم پیچید
چشمانم سیاهی رفت روی زمین افتادم...
سیاهی مطلق..
رسول:
_چیشد فرشید...
نگام کننننن...
ای باباااااا....می دونمممم...می دونم از دستم ناراحتید...حق دارید...
از اتاق که نمی ذارید برم بیرون...
بهانه تون هم شده سلامتیم...
باباااا اگه قراره با اینـکارا جونم به خطر بیفته همون بهتر که بیفته...
داداشم رو الان از اتاق عمل اوردن..
_رسولللل....عجله نکن...اینقدر داداش داداش می کنی که چی؟
اگه وضعیت مناسب باشه میریم دیدنش..
_بزارید ببینمش..
قول میدم طولش ندم..
این بار فریاد زد..
_نمی فهمییی؟؟؟؟حالش خوب نیست....
نمی تونی ببینیششش...خود منم هنوز ندیدمش.
الان دارن عطیه خانم رو اماده می کنن برا دیدن اقا محمد...
به قول خودت انقدر وقت دنیا رو نگیر تا کارشون پایین تموم شه..
بعد می برمت که ببینیش...
خوبه؟؟؟
باز سردردم شروع شد..
قرصم را خوردم و دراز کشیدم..
هر ازگاهی صحنه ای یادم می افتاد..
مبهم..
شاید به قول اقا محمد گیرایی بالایی داشتم...
اما این تومور بدجور مغزم را تصرف کرده بود..
مسئله اصلی این ها نبود که..
زینب بود...
نمی دانم چطور با این حالش می خواست با توده خوش خیال مغزم کنار بیاید..
خدایا به امید خودت 🦋
ســ💫ـلام
من ادمین جدید هستم
من رو با این نام میبینید
#آسمانی
خیلی خوشحالم که داخل جمع شما هستم🌺
https://harfeto.timefriend.net/16392040132738
از چه کسی کلیپ بزارم؟
اینجا بگید🌹
# آسمانی
هدایت شده از 🐊°|جــوانـان گــانـدویـی|°🐊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخواستی...
از علی افشار ( داوود) و مجید نوروزی(رسول)
#آسمانی
هدایت شده از پشتصحنھ گاندو😎
سلام عزیزم..رمانت خیلی قشنگه ممنون..فقط من شرایط عضو شدن در کانال رو ندارم ولی رمانت و میخونم..شما راضی هستی؟ لطفا در کانال بگو که راضی هستی یا نه؟ اگر راضی هستی که دستت درد نکنه رمانت واقعا جذابه..اگرم نیستی که من دیگه رمانت و نمیخونم..حلالم کن..شرمنده.. یاعلی
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::
من راضی راضی عزیز😁🌺