هدایت شده از *یاد بگیریم*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعلام خطر 😞
گــــاندۅ😎
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 #رمان_امنیتی_گمنام2 #قسمت_34 مچ دستم را محکم گرفت... _حواست باش
💫💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫💫
💫💫💫💫💫
💫💫💫💫
💫💫💫
💫💫
💫
#رمان_امنیتی_گمنام2
#قسمت_36
_سعییید...برانکارد بیارید...
زینب خانم را روی برانکارد گذاشتند و بردند..
حالا نگران بودم..
نگران مهدی...
صدایی نمی امد.
امیدوار بودم بمب را خنثی کرده باشد.
فرشید و چند نفر از گروه چک و خنثی به خیال اینکه خطر برطرف شده دنبالم راه افتادند...
در چهارچوب ورودی قرار گرفتم.
با تصویری که دیدم با عجله به سمت مهدی دویدم..
به پشت روی زمین خوابیده بود...
از کمرش خون جاری بود...
بالا سرش نشستم.
_محـــ...مد..برو...بیــــ...رون..
_چـرااااا؟؟؟
_دارم...وقـــ...ت...می..گیرم...برا..تخلیه...شدن...
اینــ...جا..
دیگر بغض کرده بودم...
_یعنی چیییی....
_محـــ...مد..خرجش...اسیــ..ده..
هرچی...زود...تر...بزنه..بالا...زودتر...منفجر..میشه... برو...بیرون.
نگاهم را از مهدی گرفتم.
_برید...
_شما چی ؟؟
_بریییید پشت سرتون میام...
انها رفتند..
حالا من مانده بودم و پسر جوانی که چشمانش رو به بالا بود...
داشت ذکر می گفت..
_محـ...مدددد... الان...وقت..لج.کردن..نیس..
_نمی خوام یه نفر دیگه شهید شه...
_محض...رضای..خدا...بزار..دو دقیقه..با..بابام..خلوت... کنم..
انگار نه انگار که اسید داشت تمام گوشت کمرش را ذوب می کرد..
انگار نه انگار که درد داشت..
ارامشش ایمان می رویاند در دل صدها کافر..
و این دومین نفری که داشت جان میداد رو به رویم..
و لعنت به من که کاری جز تماشا و همدردی از دستم بر نمی آمد..
سرش را به زحمت به سمت مخالف بر گرداند.
_فقط...پنج..دقیقه..
دیگه...نمی..تونم...محـ..مد...بلند...شو.بروووو..
_می برمت...نمی ذارم اینجا بمونی...
یا هر دوتامون با هم می ریم بیرون یا باهم میریم اون دنیا..
_کوچکترین...حرکتی..کنم...منفجر..میشه..
تلفنم زنگ می خورد.
اقای عبدی..
_بله...
_محمددد..بیا بیروننن..نمیشه کاری کرد...
بیاااا...
قطع کردم...
نمیشد...
چرااا باید در این موقعیت قرار می گرفتم..
دلم میخواست به بهانه نبودن هایم در اخرین لحظات زندگی محسن و حسام اینجا تلافی کنم...
اینجاا...
کنار مرد کوچکی که حتی شهرتش را نمی دانستم...
هیچ وقت نفهمیدم راز لحظه پروازشان را.
:::::::::::::::::::
پ.ن:لحظه پرواز😔💔
پ.ن:دومین نفری که رو به رویش جان میداد💔
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16385366855676
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شباهت حاج قاسم با اقا ❤
#haj_ghasem
@RRR138
هدایت شده از pedarefetneh | پدر فتنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ جلوگیری از خودکشی متهم توسط یک قاضی
🔻متهم زنده ماند، قاضی آسیب دید
🆔 @pedarefetneh 🔜 #پدرفتنه
🆔 @pedarefetneh2 🔜 #پدرفتنه
ماشالله لا حول ولا قوه الا بالله😳
زد جلوووو🙄
تبریک
تبریک به من
تبریک به تو
تبریک به ماا
تبریک به همه😂
اسپند دود کنید چش نخوریم😃😂
#فاطمه_زهرا
@RRR138
گــــاندۅ😎
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 #رمان_امنیتی_گمنام2 #قسمت_36 _سعییید...برانکارد بیارید... زینب
آخی🥺
محمد بازم حسرت شهادت خورد 🥺
بیچاره مهدی 🥺گوشت کمرش با اسید از بین رفت
دلم واسه همه سوخت آخی 🥺
حالا خارج از این حرفا فاطمه زهرا قلمت طلا عالی😉
#فاطمه😘
هدایت شده از ᴍᴏʜᴇʙ ∫ مٌـحِـب
#شات
#بچههایگروهانبلال
#سردار_دلها
کپی ممنوع و حرام❌
⭕️فقط فوروارد آزاد✅
لینک کانال👇🏻
https://eitaa.com/gandoomy
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی ایست.....
۱۶۴۰
شماره ارتباطی با روضه حضرت اباعبدلله الحسین💔
میــــشود نیـــمه شبے گوشه بیڹ الــــحرمیڹ مڹ فقط اشڪ بریزم تو تماشـا بڪنے😭😔
@RRR138
گفت: راستی جبهه چطور بود؟
گفتم : تا منظورت چه باشد🙃
گفت: مثل حالا رقابت بود؟🤔
گفتم : آری.
گفت : در چی؟😳
گفتم :در خواندن نماز شب😊
گفت: حسادت بود؟
گفتم: آری.
گفت: در چی؟😮
گفتم: در توفیق شهادت😇
گفت: جرزنی بود؟😳
گفتم: آری.
گفت: برا چی؟
گفتم: برای شرکت در عملیات😭
گفت: بخور بخور بود؟😏
گفتم: آری☺
گفت: چی میخوردید؟😏
گفتم: تیر و ترکش 🔫
گفت: پنهان کاری بود ؟
گفتم: آری.
گفت: در چی ؟
گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها👞
گفت: دعوا سر پست هم بود؟
گفتم: آری.
گفت: چه پستی؟🤔
گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین💂
گفت: آوازم می خوندید؟🎙
گفتم: آری.
گفت: چه آوازی؟
گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل .
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟🌫
گفتم: آری .
گفت: صنعتی یا سنتی؟😏
گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب💀☠
گفت: استخر هم می رفتید؟💧
گفتم: آری ...
گفت: کجا؟
گفتم: اروند ، کانال ماهی ، مجنون🌊
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟
گفتم: آری .
گفت: کجا؟
گفتم:تابستون سنگرهای کمین ، شلمچه ، فکه ، طلائیه.
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟🙄
گفتم: آری
گفت: کی براتون برمی داشت؟😏
گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه .😞
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😏😏 گفتم: آری
خندید و گفت: با چی؟
گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان😔
سکوت کرد و چیزی نگفت ...
#بی_اعصاب
هدایت شده از گانــدۅ|ɢᴀɴᴅᴏ:)
16.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ستارھ ها رفتن و...😄💔🥀
نوبت ماست!🖐
.
.
.
📓 #آقامحمد✨
🔘 #گاندو
⌚️⇦ #فقطفور💛🎗
『 https://eitaa.com/joinchat/714997874Ccf196ed6c8 』
سلام دوستان امیدوارم حالتون همیشه خوب باشه
ادمین تبادل میخوام
دختر باشه
پر جذب باشه
دراین کانال
@doktaranhoseyni
هرکی شرایطش رو
داشت به این آیدی مراجعه بکنه ممنونم از شما
@moti3161