eitaa logo
ایلیا🇵🇸‌ ༄
537 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.8هزار ویدیو
38 فایل
”بِسْـمـ‌ِ‌‌ اَللھـِ مَۿـ⋮🌙°ـدۍ ؏⃝🌻 ‌ ه‍‌َــرکہ‌ رف‍ـت‌ از دی‍ـدہ، مۍ‌گـوی‍ند از 𖥻دل‌ مۍرود ؛ دِلبـر ما از ن‍ظر دور اس‍ت و از 𖥻دل‌ دور‌ ن‍یس‍ت . . ! ˻‌🌿˺ ‌ـ ـــ شِـنـواێ‌ حـرف‌هـاێ‌ شـمـا؛ ایـن‌جــا را بِـڪـاویـد ــــ ـ ◜🌱 @iliya_52_110 •◝
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سـخـنِ شـمـ༊ـا ◡◡
https://eitaa.com/iliya_52_110/2795 داستانشو بگید لطفا اخه چه ضرری میکنید اگر بگید • • بزرگوار مقصودم فقط این بود خودتون جواب سوالتون رو پیدا کنید . ایشون میرزا بودن یعنی مادر بزرگوار شون سیده هست ، وقتی بچه بودن پسر دایی هاشون مسخره اش میکردن میگفتن ما سید هستیم تو نیستی ما بچهای امام علی هستیم تو نه ، و خلاصه خیلی سر به سرشون میزارن تا به گریه میوفتن میرن به مامانشون میگن همچین شده انقد گریه میکنن تا خوابشون میبره وقتی بیدار شدن بدو بدو میرن پیش سیده و میگن مامان خواب دیدم یه خانوم خیلی مهربونی منو بغل میکنه و یه کلاه حاج اقایی(امامه) سیاه میزاره سرم میگه تو پسر من هستی و سید هم هستی ناراحت نباش عزیزم اشکامو پاک کرد و بوسید سرمو ...🙂 و این میشه سند سیادتشون و اسم ابراهیم به این دلیل بود که برادر شهیدشون و الگوی زنگیشون شهید والامقام ابراهیم هادی بوده .. این شد که برادر مصطفی میشه آسید ابراهیم شیر بیشه لشکر فاطمیون :)
پاسدار ؟ ارتشی ؟ جانباز ؟ فرزند ایت الله فلانی ؟ دکترای حوزه؟ نه بچها آسید ابراهیم قصه مون فقط یه بسیجی بود :) با بچه محلا پول میزاشتن رو هم که تو پایگاه بسیج فعالیت فرهنگی کنن ،، رفقا گفتم بهتون صاحب هیچ کدوم از اون سِمَت ها نبود ؛ ولی مشتی بود 🙂 ابوالفضلی ! با مرام ، مرد ! نقطه پیروزی این شهید میدونید چیبود؟ تفاوتش با من چیبود ؟ این عزیز دنبال شهادت دوید به قول بچهای هیاتمون: خودشو کشت تا شهید شد :) اون وقت ما میخوایم بدون خط و خش باب شهادت واسمون باز باشه اصلا فرق من و شهدا همینه ! من شهادت میخوام و وایسادم با بهانه ها خودمو گول میزنم اون وقت سید ابراهیم ها این بود : تو معنویت از در انداختنت بیرون از پنجره بیا داخل (کلام شهید)..
مکن ای صبح طلوع .. :)🖤
شنیدم کہ همہ رو بہ یک چشم مۍ‌دیدند .. یعنۍ‌ چۍ‌ ؟ یعنۍ‌ اصلا براشون مھم نبود کہ یکۍ‌ فقیر هست ، یکۍ‌ ثروتمند .. یکۍ‌ زیبا و دیگرۍ‌ زشت .. بہ همـ احترام مۍ‌ گذاشتند .. آقا مصطفی تو این قضایا خیلۍ‌ مقید بودند ..
ایلیا🇵🇸‌ ༄
خانواده ایشون از دایۍ‌ شھید خواهش کرده بودند .. تا آقا مصطفۍ‌ رو تو هتل المپیک استخدام کنند .. آخہ دایی آقا مصطفۍ‌ مدیر عامل اون هتل بود .. داییشون گفتند آقا مصطفۍ‌ تو اتاق مانیتورینگ کار کنند . . . . ؛ اما دیدند آقا مصطفۍ‌ بعد از مدتۍ‌ از اونجا رفتند .. پدرشون بھشون گفتند : « باباجان دردسر میخواۍ‌ بکشۍ‌ ؟ براۍ‌ ِ چۍ‌ نموندۍ‌ ؟ هم کار میکردۍ‌ و هم میتونستۍ‌ درست رو بخونۍ‌ .. » گفتند : «چون دایی مدیرعامل بود من رفتم بہ اتاق مانیتورینگ .. واگرنہ نیروهاۍ‌ ِ اونجا باید هشت سال زحمت بکشند تا بہ اونجا برن .. یک نفر رو جاۍ‌ ِ من بیرون کردند تا من بہ جاش بیام .. این خارج از جوانمردۍ‌ بود :) اگر هم مثل بقیہ نگھبانۍ‌ مۍ‌دادم .. در حق ِ دایۍ‌ نامردۍ‌ کرده بودم .. چون مردم مۍ‌گفتند نگاه کن بہ بچه خواهرش رحم نکرده .. و اون رو تو سرما و گرما جلوۍ‌ ِ در گذاشتہ .. براۍ‌ ِ همین بھتر بود از اون جا بروم ... »
ایلیا🇵🇸‌ ༄
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ؛ شھید صدرزاده : وقتی کار فرهنگی را شروع می کنید .. با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم . وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود .. تازه اول مبارزه است ... !! زیرا شیطان به سراغتان می آید .. اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد ، شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید .. هرگز !!! اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند : - به خانواده شهدا سر بزنید . - زندگی نامه شهدا را بخوانید . - سعی کنید در روحیه خود ، شهادت طلبی را پرورش دهید . - سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید ! قلب شما را بیدار می‌کند و راه درست را نشانتان می‌دهد .. - دعای ندبه و هیئت چهارشنبه را محکم بچسبید .. - خودسازۍ‌ دغدغه اصلی شما باشد ..!