#امام_رضا_شهادت
زَهری که سوزانده تَمامِ پِیکرَم را
خاکِستری کَرده هَمه بال و پرَم را
یک آشِنایی هَم دَر این غُربَت ندارم
تا که گُذارد روی دامانَش سرَم را
حَتّی جَوادم نیست با دَستش بگیرد
اَشکِ روان گردیده از چَشمِ ترَم را
می خواستم این لحظه ی آخَر بِبینَم
یِک بارِ دیگر روی ماهِ خواهرَم را
با صورتم خوردم زَمین بَر خاکِ کوچه
هَر بار هَم خواندم به ناله مادرَم را
اَمّا طَناب اینجا به دَستانَم نَبَستند
مَردی نَزَد سیلی کنارم همسرَم را
هیزُم نیاوردَند پُشتِ خانه ی مَن
اینجا نَسوزاندَند دیوار و درَم را
از زَهر پیچیدم به خود بر خاکِ حُجره
دیگر نَپیچیدَند دَرهَم حَنجرَم را
عَمّامه ام مانده، عَبا مانده، کَسی نیست
تا که بَرَد پیراهَن و اَنگُشترَم را
آتَش گِرفتم، سوختَم، اَمّا ندیدم
پای بِرَهنه، بِینِ آتَش، دُخترَم را
پِلکَم شُده مَجروح، از وَقتی شِنیدم...
...آن ماجَرای غارَتِ اَهلِ حَرَم را
#رضا_رسول_زاده
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
از آن زَمان که دور زِ کرب و بَلا شدم
بر هَر چه داغ و دَرد و بَلا مُبتَلا شدم
یک اربعین گُذشته و من آب رَفته ام
عُمری ست گوییا، که من از تو جُدا شدم
یک اربعین گذشته و لب تِشنه ام هنوز
گِریان به یادِ کامِ تو صُبح و مَسا شدم
یک اربعین گذشته و نیلی شُده رُخَم
چِهره کَبود، هَمسَفرِ نِیزه ها شدم
من زِینَبم که چِهره ی من فرق کرده اَست
حالا شَبیهِ حَضرَتِ خَیرُالنِّساء شدم
باید شَبیهِ مادَرِمان هَم شَوَم حُسین
آخَر سِپَر برای زَن و بَچّه ها شدم!
گیسوی من سِفید شُد و قامَتَم خَمید
بی کَس، اَسیرِ مِحنَتِ بی اِنتِها شدم
مَن روی ناقه ها و تو هَم روی نِیزه ها
مِهمانِ بَزمِ کوفه و شامِ بَلا شدم
هَر طور بود، باز کِنارت رسیده ام
زائر به پاره پِیکَرِ دَر بوریا شدم
#رضا_رسول_زاده