💍💕💍💕💍💕
💕💍
💍
🕊 #سید_مجتبی
🎒 سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقهای كه به #شهيد_سيد_مجتبی_علمدار داشتم، در خصوص زندگی ايشان مطالعه میكردم. اين مطالعات به شكل كلی من را با #شهدا، آرمانها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا می كرد.
💖 حب به شهيد علمدار و زندگی اش موجی در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد.
🌷 شهيد علمدار سيد بود و علاقه عجيبی به مادرش حضرت فاطمه زهرا (س) داشت. عاشق اباعبدالله الحسين (ع) و شهادت بود.
😊 ياد دارم در بخشهايی از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتی فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبی دست روی سر بچه می كشد و شفا پيدا می كند.
🌹 شهيد علمدار گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتی داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد. 🌹
😍 وقتی اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبی علمدار گفتم حالا كه اين را میگوييد، میخواهم دعا كنم خدا يك مردی را قسمت من كند كه از سربازان امام زمان (عج) و از اوليا باشد.
❤️ حاجتی كه با عنايت شهيد علمدار ادا شد و با ديدن خواب ايشان، با همسرم كه بعدها در زمره شهدا قرار گرفت، آشنا شدم...
@iranjan60
🔻 قسمت اول 🔺
🍃🌸 #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
✊ #مدافع_حرم
💍💕💍💕💍💕💍💕💍💕💍💕💍
💫 #حاجت_روایی #نظر_لطف_شهدا
🕊 #همسران_شهدا
📜 روایت ازدواج #شهید_عبدالمهدی_کاظمی و همسرش
💍
💕💍
💍💕💍💕💍💕
💍💕💍💕💍💕
💕💍
💍
🕊 #سید_مجتبی
🌙 يك شب خواب #شهيد_سيد_مجتبی_علمدار را ديدم كه از داخل كوچهای به سمت من میآمد و يك جوانی همراهشان بود. شهيد علمدار لبخندی زد و به من گفت امام حسين (ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاریتان میآيد. نذرتان را ادا كنيد.
✅ وقتی از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگتر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم.
💫 غافل از اينكه اگر #شهدا بخواهند شدنی خواهد بود...
فردا شب سيد مجتبی به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود جوانی هفته ديگر به خواستگاری دخترتان میآيد.
❤️ مادرم در خواب گفته بود نمیشود، من دختر بزرگتر دارم پدرشان اجازه نمیدهند. شهيد علمدار گفته بود كه ما اين كارها را آسان میكنيم.
🔻 قسمت دوم 🔺
🍃🌸 #شهید_عبدالمهدی_کاظمی
✊ #مدافع_حرم
@iranjan60
💍💕💍💕💍💕💍💕💍💕💍💕💍
💫 #حاجت_روایی #نظر_لطف_شهدا
🕊 #همسران_شهدا
📜 روایت ازدواج #شهید_عبدالمهدی_کاظمی و همسرش
💍
💕💍
💍💕💍💕💍💕
🌷🍃
🍃🦋رابطه #شهدا با #حضرت_زهرا (س)
🍃هر وقت از سر کار میومد، یه راست میرفت توی اتاقش دراز میکشید روی پتو. از این پهلو به اون پهلو هر کار میکرد آروم نمیشد.
#گریه میکرد از بس درد داشت. میرفتم کنارش، میگفتم :
😔مادر ، بذار تا پهلوت رو بمالم، شاید دردش آروم بگیره.
میگفت : نه مادر جان این درد ارث #مادرم حضرت زهراست، بذار با همین درد به آرامش برسم.
#جانباز
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
📚کتاب برخوشه خاطرات
@iranjan60✍🌷