eitaa logo
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
423 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
16 فایل
من عاشق شهادت هستم و پیرو ولایت امام خامنه ای شهید حاج قاسم سلیمانی خادم الشهدا همه ثوابی که از مطالب این کانال قسمت بنده حقیر شود را تقدیم روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی میکنم انشاالله دست ما را هم بگیرد. @ya_hussein_s_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 😉علاقه زیادی به شعر و ادبیات داشت. اشعار زیادی حفظ بود که به فراخور حال می خواند. مهدی اشعار دیوان عمان سامانی را حفظ کرده بود و در محافل دوستانه می خواند و قبل از این دیوان را به یکی از دوستانش هدیه کرد. 🌷مهدی خیلی این دوبیت را دوست داشت و هر وقت در هیات، این دو بیت را می شنید حالش عوض می شد : 😭😭دامن کشان رفتی، دلم زیر و رو شد چشم حرامی با حرم روبرو شد بیا برگرد خیمه ای کس وکارم منو تنها نگذار ای علمدارم.... 🔻قسمت نهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 🔰یکبار در یکی از ماموریت ها، من شروع کردم به شنا سوئدی رفتن و مهدی هم داشت تماشا می کرد. بعد هم بهش گفتم اگه بتونی این شنا را 30 تا بروی می فهمم خیلی هستی! 😳😐بعد مهدی با آرامش خاصی شروع کرد همانطور شنا رفتن و حدود 60 تا رفت و می تونست خیلی بیش تر هم برود. 👌وقتی ورزش می کرد کلی عرق می ریخت. مخصوصا وقتی بادگیر تنش بود. همیشه یک طناب در بساطش پیدا می شد و اگر فرصتی پیدا می کرد می زد. شاید باور نکنید تو هر نوبت هزار تا هم طناب می زد.⚠️ 🔻قسمت دهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 🔰خیلی هوای را داشت. قسمت زیادی از حقوقش را به فقرا و مستمندان می داد. یک بار طلبی را که از محل کارش داشت را گرفت و ما گفتیم می خواهی باهاش چی کار کنی؟ 👌گفت : می دهم به یکی از اقوام که بره باهاش یک ماشین برای خودش بخره تا کار کند. ☺️بارها به دوستانش گفته بود که مدیونید اگر پول بخواهید و به من نگید. اگر سر کارش چیزی بهش می دادند با فقرای محل تقسیم می کرد و می گفت: مامان! تو اگه چیزی می خواهی بگو خودم برایت می گیرم. 🌸یکی از زن های فامیل می گوید یک بار دیدم یک زن غریبه ای زیر عکس مهدی در میدان قیام نشسته و دارد گریه می کند . پرسیدم : شما این شهید را می شناسید؟ 😔گفت : این جوان چندین سال بود که به بچه های من کمک می کرد و احوال ما را جویا می شد... 🔻قسمت یازدهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• یک بار خودش تعریف می کرد که... 🔰"در یک محله ای یک پیرزنی را دیدم یک گوشه نشسته و به زور دارد یک گونی را میکشد. شدم و دنبالش رفتم تا اینکه دیدم به خانه خرابه ای رسید که واقعا جای زندگی نبود. بیش تر تحقیق کردم و فهمیدم یک پیرمرد علیلی هم آنجا زندگی می کند. 😔خیلی شدم و با یکی از رفقا پیگیر تعمیر خانه شدم و فهمیدم قابل تعمیر نیست و باید کوبیده بشه و به هر نحوی بود کمکش کردیم تا در خانه بهتری زندگی کند." 👌این روحیه ها بود که را از بقیه متفاوت می کرد، در جامعه ای که خیلی ها به دنبال این هستند که ساک خودشان را بچسبند، او اینطور فکر می کرد. 🔻قسمت دوازدهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 👌واقعا اهل این دنیا نبود. 🏍این اواخر که قرار بود اعزام بشه موتوراش را دزدیدند. آمد پیش من و گفت : 😁مامان! درویش بودیم و درویش تر شدیم. دنبال خرید لباس نو نبود و اگر لباس نویی هم بهش می رسید به دیگران می داد. یکی از دوستانش می گفت بعد از شهادتش رفتم محل شهادت مهدی. دیدم ساعت مچی مهدی دست یکی از بومی های آن جا است. خیلی بهش اصرار کردم که حاضرم با هر تصمیمی که می گه ساعت را ازش بخرم ولی قبول نکرد و می گفت : ⛔️هر قیمتی که بگی باز هم آن ساعت را نمی دهم. پرسیدم : چطور شد که ساعت را بهش داده است؟ گفت : صبح روز شهادتش آمد محل اقامت ما و نماز را آنجا خواند. من محو تماشای نمازش شده بودم بعد از نماز به سمت من برگشت و ساعتش را به من داد. خیلی خوشحال شدم و تشکر می کردم😍 🔻قسمت سیزدهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 🏡خانه که بود مدام به من کمک می کرد. مهدی مثل 🦋 پروانه دور من و پدرش می چرخید. خیلی احترام به ما می گذاشت. پدربزرگی داشت که بیش از صد سال عمر کرد. وقتی می رفتیم شهرستان، من نمی توانستم خیلی به این پیرمرد برسم، اما مهدی به جای من بهش کمک می کرد. غذا برایش لقمه می کرد و در دهانش می گذاشت. 🌷مهدی مصداق واقعی حدیث نبوی "خیرکم خیر لاهله" بهترین شما کسی است که برای خانواده اش بهترین باشد، بود. 🔻قسمت چهاردهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 🔰مدام با من صحبت می کرد و می گفت : مادر! اگر در این زمان، علیه السلام بود و من برای یاری حضرت می خواستم بروم کربلا، شما اجازه می دادید؟ گفتم : خب معلومه صد تا مثل تو فدای سر امام حسین علیه السلام. گفت : مادر! الان هم همان زمانه. دیدی چه طور به قبر حجر ابن عدی حمله کردند؟! اگر دستشون به قبر سلام الله علیها هم برسه همین کار را می کنند. گفتم : پسرم می دانم ولی تو بمان و همینجا خدمت کن. گفت : نه مادر نمی توانم. این صحنه ها را که می بینم جگرم اتش می گیرد. 😔مادر! اگر من شدم نگویید که اگر اینجا بود چیزیش نمی شد و چرا رفت و از این حرف ها... این ها حرف شیطانه... فقط به یاد مصایب حضرت زینب سلام الله علیها باشید. 🔻قسمت پانزدهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 😔وسایلش را جمع کردم. دیگه نایی نداشتم. زنگ زدم خواهرم بیاد کمک. حوله را از ساک در آورد و گفت چفیه کفایت می کند. تخمه را هم که همیشه می برد کنار گذاشت و گفت نمی خواهم. ولی من یواشکی گذاشتم تو ساکش چون می دونستم خیلی تخمه دوست داشت. هر وقت می خواست برود در باره برنامه اش و کارهایی که می خواست انجام بدهد حرف می زد، ولی این دفعه هیچی نگفت. 🚨یک دفعه یک حرفی زد که بعدها فهمیدم چرا آن را گفت. برگشت و گفت : که این دفعه چیزی نمی توانم بیاورم. از زیر ردش کردم، بعدبرگشت و انگشترش را به من داد و رفت. به خواهرش گفتم برو پشت سرش و خوب نگاهش کن. نگاهمان را نمی توانستیم ازش برداریم.😭💔 🔻قسمت شانزدهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• ✨ماه بود که شهید شد، 11 مرداد 92. پیکرش را که آوردند تشییع با شکوهی شد. وقتی گذاشتندش در قبر 😔گفتم : مهدی جان! یادته گفتم وقت خواب تشک بنداز زیرت، گفتی وقتی آدم قراره روی بخوابه به زیر انداز نیاز نداره. 💕خوشحال بودم که به همه آرزوهاش رسیده بود. می خواست بره که رفت و می خواست بشه که شد... 🔻قسمت هفدهم🔺 @iranjan60 آرزومه کربلا برم برم... آرزومه کربلا برم...💔 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 👤عباس آقا خادم مسجد امام رضا (علیه السلام) می گوید : یک روز در حیاط مسجد نشسته بودم که مهدی آمد کنارم نشست و یک نگاهی به عکس هایی که بالای دیوار مسجد زده بودند نگاه کرد و گفت : 😉یعنی میشه یک روز هم عکس ما رو هم بزنند آن بالا! 🖼و حالا عکس مهدی هم آن بالاست عکس کربلایی مهدی عزیزی. مهدی ای که یک بزرگداشت هم همرزمانش برایش در گرفتند... 🔻قسمت هجدهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 🕊بعد از شهادتِ مهدی به همراه سایر خانواده های شهدای مدافع حرم رفتیم به دیدار آقا. خیلی لحظات خوبی بود، حضرت آقا پشت عکس مهدی نوشته بودند : ✨✍حقیقتا این شهدا در راه امام حسین (علیه السلام) و در رکاب شهدای عاشورا به رسیدند... 🔻قسمت نوزدهم🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃
🍃💐🌷💐🍃¤•¤•¤••• 💖در دلم حرف های زیادی برای گفتن دارم اما توان به قلم آوردن آن ها را ندارم. تنها مطلبی که در این لحظات دلم را به خود مشغول کرده است حسرت از عدم التفات و عنایت و توجه به صاحب و مولای همه ما حضرت حجة ابن الحسن به خودم است. 😭دوست داشتم در این دنیا بودم و آقای خود را می دیدم. دوست داشتم یکبار آقای خودم (امام زمان (عج)) را می دیدم و بعد از این دیار فانی رخت بر می بستم، اما نشد... آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایا تو سلامت دارش از ما که گذشت اما به تمام دوستان و آشنایان و تمام کسانی که این وصیت نامه را می خوانند بگویید که هر کاری می توانند انجام دهند تا مبادا آقا لحظه ای از آنها دلگیر و ناراحت شود. 👤من که نتوانستم اما از تمام دوستان و آشنایان تقاضا می کنم نگذارند رهبر انقلاب تنها و مظلوم بماند. 🔻قسمت بیستم (آخر)🔺 @iranjan60 •••¤•¤•¤🍃💐🌷💐🍃