eitaa logo
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
412 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
17 فایل
من عاشق شهادت هستم و پیرو ولایت امام خامنه ای شهید حاج قاسم سلیمانی خادم الشهدا همه ثوابی که از مطالب این کانال قسمت بنده حقیر شود را تقدیم روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی میکنم انشاالله دست ما را هم بگیرد. @ya_hussein_s_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃❤️🌸🍃❤️ ❤️🌼 🌸 👤علی چیت سازیان که از کسانی بود درست عمل کرد و درست تشخیص داد و مشکل به وجود نیاورد. ایشان منش خوبی توی یک سری مسایل داشت چون بعضی ها فقط به بعد نظامی ایشان نگاه می کنند. ⚠️چون یک جریانی بود که در مملکت ما راه افتاده و داشت یک عده را به دامن خودش می کشید و آنها را غافل می کرد. ما هنگامی که تیپ تشکیل دادیم در جذب نیروی خوب و کارآمد و آدم های مقاوم مشکل داشتیم چون افرادی که برای شناسایی لازم بود باید طوری بودند که چندین ماه قبل از عملیات می رفتند شناسایی می کردند و در حین و اجرای عملیات باید دست بچه ها را می گرفتند می گذاشتند تو دست دشمن و مسیر را کامل می بردند و نشان می دادند و این کار، کاری طولانی و خطرپذیر بود. 👌هنگامی که عملیات تمام می شد باید باز هم شروع به می کردند و این کار نیروهای استخوان دار و مقاومی لازم داشت که علی آقا این افراد را دور خودش جمع کرد که بیشتر آنها هم شدند وآنهایی هم که به جا ماندند شدند... به روایت 🍃🌸قسمت دهم @iranjan60 🌸 ❤️🌼 🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️ ❤️🌼 🌸 یک بار علی آقا رفته بود یک منطقه ای را شناسایی کرده بود و ما را برای چک کردن برد به جایی که درست تو بود که در تنگه اوبان قرار داشت. 🚶رفتیم توی یکی از سنگرهایی که در خط دشمن قرار داشت و عراقی ها می آمدند از کنار آن عبور می کردند. علی آقا می گفت که : ما چند بار به اینجا آمده ایم و این سنگر، سنگری است که قابل استفاده نیست" 👌و طوری بود که از آنجا همه چیز معلوم بود و بود. به روایت 🍃🌸قسمت یازدهم - ۱ @iranjan60 🌸 ❤️🌼 🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️ ❤️🌼 🌸 🌷علی آقا ما را جایی برده بود که مواضع و تردد دشمن معلوم بود چه موقع فرماندشان می آید، چه موقع غذا می آورند، چه موقع سر کشی می کردند و چه موقع در طول روز چقدر کار می کنند! 🚨این کار، کار بود و ایشان می رفت توی آن سنگرها توی خط دشمن و کافی بود که یک عراقی تو آن سنگرها را نگاه کند و کارمان تمام بود. 😌ایشان با خیال راحت نشسته بود آنجا و این کار را انجام دادیم و هنگام برگشتن مواجه شدیم با بادی به نام (بادسام) که باد معروف منطقه بود که در تابستان ها می وزید. این باد انسان را بی حس می کند و از رمق می اندازد و به خصوص توی گرما خیلی به انسان می آورد. به روایت 🍃🌸قسمت یازدهم - ۲ @iranjan60 🌸 ❤️🌼 🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️ ❤️🌼 🌸 👤انسان مشکل جدی پیدا می کند و در حین آمدن بچه ها یکی یکی می افتادند و ما نزدیک 7-8 نفر بودیم و علی چیت سازیان چون قبلی داشت و اطلاعات سابق هم داشت و ایشان کاری که کرد بچه ها را گرفت کولش و در یک جای امنی گذاشت و خود من دیگر رمق نداشتم. 👌و تلاشم این بود که بتوانم خودم را حرکت بدهم و رفیقم به پشت یک ارتفاع که از دید در امان باشیم و گیاهانی هم که آنجا بود همه سوخته بود و لباسهایمان و صورتها همه سیاه شده بود. 🍃🌸علی آقا جثه ی درشتی هم نداشت ضعیف و لاغر اندام بود و من فکر می کنم ایمان و اعتقاد او بود که یکی یکی بچه ها را می آورد پشت آن ارتفاع می گذاشت و علی آقا آخرین نفر را که آورد یادم هست گلوها همه خشک شده بود و کشیدن خیلی مشکل بود. به روایت 🍃🌸قسمت یازدهم - ۳ @iranjan60 🌸 ❤️🌼 🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️ ❤️🌼 🌸 👌می خواهم از خصوصیات ایشان بگویم که چه فردی که به درد می خورد و ایشان پیش بینی کرده بود و قرص نمک پیش خود گذاشته بود و در آن موقع علی آقا هم از رمق افتاده بود و خودش را روی زمین می کشید و قرص نمک ها را به بچه ها می داد ولی گلو خشک شده بود و قرص پایین نمی رفت و چهره ها سیاه شده بود. 😔یک نفر به زور آب دهانش را جمع می کرد و دهان آن شخص را باز می کردند و آب دهان را می انداخت توی دهان آن که یک مقدار دهنش نرم شود و بتوانند نفس بکشد. 😞اصلاً انسان سیاه می شد و در حال از بین رفتن بود و در آن زمان بود که دیدیم علی آقا توی قمقمه اش آب جمع کرده البته آب خیلی کمی بود و به اندازه 5/1 قطره توی در قمقمه آب می ریخت در همان حدود آب دهان بود. به روایت 🍃🌸قسمت یازدهم - ۴ @iranjan60 🌸 ❤️🌼 🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️ ❤️🌼 🌸 😔چون یکی یکی بچه ها داشتند مبتلا می شدند و یادم هست که خودم داشتم از بین می رفتم و نفسم بالا نمی آمد و در حال رفتن بودیم ولی رفتن این چنینی که به هم نگاه می کردیم و کاری هم نمی توانستیم انجام بدهیم و علی آقا آب را می ریخت تو در می داد به بچه ها چه بگویم این آبی که ایشان در حلق ما می ریخت اصلا چهره عوض می شد.... 👌انسان پیدا می کرد و تا کسی بین مرگ و زندگی قرار نگیرد نمی داند که چه چیزی است و ساعت 5-5/5 عصر بود که از گرمی هوا کم شد و نسیم که وزید حال بچه ها بهتر شد. و وقتی برگشتم فهمیدیم که این باد بوده است و وقتی نسیم وزید و بچه ها خوب شدند شروع کردیم به حرکت کردن ولی علی آقا از کسانی بود که دیگر رمق نداشت حرکت کند و بچه ها هم دنبال ما می گشتند و تیم تشکیل داده بودند.... به روایت 🍃🌸قسمت یازدهم - ۵ @iranjan60 🌸 ❤️🌼 🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️ ❤️🌼 🌸 👥آنها رفتند علی آقا را آوردند علی آقا چهره و لباسهایش سیاه شده بود بخاطر آن گیاهانی که آنجا سوخته بود و ایشان به شدت تب داشت و تب ایشان بالای 40 درجه بود و با برانکارد آوردندش ولی خودش نشان نمی داد که یک چنین وضعیت بحرانی دارد. 🔴و من فکر میکنم بعضی از دوستان که چیزهایی در مورد علی آقا می گویند زیاده روی می کنند و این ظلم است به علی آقا. 👌شجاع و با ایمان آدم رئوف مخلص و در مسایل سیاسی بینش عمیق و خوبی داشت. به روایت 🍃🌸قسمت یازدهم - 6 🌸 ❤️🌼 🍃❤️🌸🍃❤️@iranjan60
🍃❤️ سپهبد : من در آن لحظه‌ی آخر که را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است...آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری. 😔من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید - از همان‌جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم- ولی یک حسی به من گفت خب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد: رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند 😍❤️😭این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطره‌ای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست ۹۵/۷/۱۴ 🇮🇷 @iranjan60 🍃🌹🌺👆
🍃❣️🕊🍃 🍃❤️سرلشکر : من در آن لحظه‌ی آخر که را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است...آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری. 😔من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید - از همان‌جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم- ولی یک حسی به من گفت خب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد: رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند 😍❤️😭این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطره‌ای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست ۹۵/۷/۱۴ @iranjan60 🍃🕊❣️🍃
🎊فردای عید غدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت به کارهای اداری و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد. 🔹مدتی در اتاق مشغول بودم. جانمازش مانند همیشه رو به قبله باز بود. بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از تعجب گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن.‼️ گفتم : مگه شما بیرون نبودید؟ کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت می کشید؟ نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کند گفتم قبل از رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی...😉 eitaa.com/iranjan60 https://rubika.ir/rozesorkh 🌹🍃
💠 از شهید همدانی پرسیدند بعد از بازگشت از سوریه برنامه تان چیست؟ 👈 گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از چهل سال مجاهدت بالاتره، برم یه گوشه از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه های نوجوان و جوان کارفرهنگی انجام بدهم؛ برای امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) آدم تربیت کنم. سرباز تربیت کنم. کاری که تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدهیم. https://rubika.ir/rozesorkh http://eitaa.com/iranjan60 https://rubika.ir/Qassem13 ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄