🍃❤️🌸🍃❤️
❤️🌼
🌸
#عقرب_زرد
👤علی چیت سازیان که از کسانی بود درست عمل کرد و درست تشخیص داد و مشکل به وجود نیاورد. ایشان منش خوبی توی یک سری مسایل #سیاسی داشت چون بعضی ها فقط به بعد نظامی ایشان نگاه می کنند.
⚠️چون یک جریانی بود که در مملکت ما راه افتاده و داشت یک عده را به دامن خودش می کشید و آنها را غافل می کرد.
ما هنگامی که تیپ تشکیل دادیم در جذب نیروی خوب و کارآمد و آدم های مقاوم مشکل داشتیم چون افرادی که برای شناسایی لازم بود باید طوری بودند که چندین ماه قبل از عملیات می رفتند شناسایی می کردند و در حین و اجرای عملیات باید دست بچه ها را می گرفتند می گذاشتند تو دست دشمن و مسیر را کامل می بردند و نشان می دادند و این کار، کاری طولانی و خطرپذیر بود.
👌هنگامی که عملیات تمام می شد باید باز هم شروع به #شناسایی می کردند و این کار نیروهای استخوان دار و مقاومی لازم داشت که علی آقا این افراد را دور خودش جمع کرد که بیشتر آنها هم #شهید شدند وآنهایی هم که به جا ماندند #جانباز شدند...
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_علی_چیت_سازیان به روایت #شهید_حسین_همدانی
🍃🌸قسمت دهم
@iranjan60
🌸
❤️🌼
🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️
❤️🌼
🌸
#عقرب_زرد
یک بار علی آقا رفته بود یک منطقه ای را شناسایی کرده بود و ما را برای چک کردن برد به جایی که درست تو #دل_دشمن بود که در تنگه اوبان قرار داشت.
🚶رفتیم توی یکی از سنگرهایی که در خط دشمن قرار داشت و عراقی ها می آمدند از کنار آن #سنگر عبور می کردند.
علی آقا می گفت که :
ما چند بار به اینجا آمده ایم و این سنگر، سنگری است که قابل استفاده نیست"
👌و طوری بود که از آنجا همه چیز معلوم بود و #خیلی_جالب بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_علی_چیت_سازیان به روایت #شهید_حسین_همدانی
🍃🌸قسمت یازدهم - ۱
@iranjan60
🌸
❤️🌼
🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️
❤️🌼
🌸
#عقرب_زرد
🌷علی آقا ما را جایی برده بود که مواضع و تردد دشمن معلوم بود چه موقع فرماندشان می آید، چه موقع غذا می آورند، چه موقع سر کشی می کردند و چه موقع در طول روز چقدر کار می کنند!
🚨این کار، کار #خطرناکی بود و ایشان می رفت توی آن سنگرها توی خط دشمن و کافی بود که یک عراقی تو آن سنگرها را نگاه کند و کارمان تمام بود.
😌ایشان با خیال راحت نشسته بود آنجا و این کار را انجام دادیم و هنگام برگشتن مواجه شدیم با بادی به نام (بادسام) که باد معروف منطقه #سر_پل_ذهاب بود که در تابستان ها می وزید. این باد انسان را بی حس می کند و از رمق می اندازد و به خصوص توی گرما خیلی به انسان #فشار می آورد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_علی_چیت_سازیان به روایت #شهید_حسین_همدانی
🍃🌸قسمت یازدهم - ۲
@iranjan60
🌸
❤️🌼
🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️
❤️🌼
🌸
#عقرب_زرد
👤انسان مشکل جدی پیدا می کند و در حین آمدن بچه ها یکی یکی می افتادند و ما نزدیک 7-8 نفر بودیم و علی چیت سازیان چون #آشنایی قبلی داشت و اطلاعات سابق هم داشت و ایشان کاری که کرد بچه ها را گرفت کولش و در یک جای امنی گذاشت و خود من دیگر رمق نداشتم.
👌و تلاشم این بود که بتوانم خودم را حرکت بدهم و رفیقم به پشت یک ارتفاع که از دید #دشمن در امان باشیم و گیاهانی هم که آنجا بود همه سوخته بود و لباسهایمان و صورتها همه سیاه شده بود.
🍃🌸علی آقا جثه ی درشتی هم نداشت ضعیف و لاغر اندام بود و من فکر می کنم ایمان و اعتقاد او بود که یکی یکی بچه ها را می آورد پشت آن ارتفاع می گذاشت و علی آقا آخرین نفر را که آورد یادم هست گلوها همه خشک شده بود و #تنفس کشیدن خیلی مشکل بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_علی_چیت_سازیان به روایت #شهید_حسین_همدانی
🍃🌸قسمت یازدهم - ۳
@iranjan60
🌸
❤️🌼
🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️
❤️🌼
🌸
#عقرب_زرد
👌می خواهم از خصوصیات ایشان بگویم که چه فردی که به درد #شناسایی می خورد و ایشان پیش بینی کرده بود و قرص نمک پیش خود گذاشته بود و در آن موقع علی آقا هم از رمق افتاده بود و خودش را روی زمین می کشید و قرص نمک ها را به بچه ها می داد ولی گلو خشک شده بود و قرص پایین نمی رفت و چهره ها سیاه شده بود.
😔یک نفر به زور آب دهانش را جمع می کرد و دهان آن شخص را باز می کردند و آب دهان را می انداخت توی دهان آن که یک مقدار دهنش نرم شود و بتوانند نفس بکشد.
😞اصلاً انسان سیاه می شد و در حال از بین رفتن بود و در آن زمان بود که دیدیم علی آقا توی قمقمه اش آب جمع کرده البته آب خیلی کمی بود و به اندازه 5/1 قطره توی در قمقمه آب می ریخت در همان حدود آب دهان بود.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_علی_چیت_سازیان به روایت #شهید_حسین_همدانی
🍃🌸قسمت یازدهم - ۴
@iranjan60
🌸
❤️🌼
🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️
❤️🌼
🌸
#عقرب_زرد
😔چون یکی یکی بچه ها داشتند مبتلا می شدند و یادم هست که خودم داشتم از بین می رفتم و نفسم بالا نمی آمد و در حال رفتن بودیم ولی رفتن این چنینی که به هم نگاه می کردیم و کاری هم نمی توانستیم انجام بدهیم و علی آقا آب را می ریخت تو در #قمقمه می داد به بچه ها چه بگویم این آبی که ایشان در حلق ما می ریخت اصلا چهره عوض می شد....
👌انسان #رمق پیدا می کرد و تا کسی بین مرگ و زندگی قرار نگیرد نمی داند که چه چیزی است و ساعت 5-5/5 عصر بود که از گرمی هوا کم شد و نسیم که وزید حال بچه ها بهتر شد.
و وقتی برگشتم فهمیدیم که این باد #باد_سام بوده است و وقتی نسیم وزید و بچه ها خوب شدند شروع کردیم به حرکت کردن ولی علی آقا از کسانی بود که دیگر رمق نداشت حرکت کند و بچه ها هم دنبال ما می گشتند و تیم تشکیل داده بودند....
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_علی_چیت_سازیان به روایت #شهید_حسین_همدانی
🍃🌸قسمت یازدهم - ۵
@iranjan60
🌸
❤️🌼
🍃❤️🌸🍃❤️
🍃❤️🌸🍃❤️
❤️🌼
🌸
#عقرب_زرد
👥آنها رفتند علی آقا را آوردند علی آقا چهره و لباسهایش سیاه شده بود بخاطر آن گیاهانی که آنجا سوخته بود و ایشان به شدت تب داشت و تب ایشان بالای 40 درجه بود و با برانکارد آوردندش ولی خودش نشان نمی داد که یک چنین وضعیت بحرانی دارد.
🔴و من فکر میکنم بعضی از دوستان که چیزهایی در مورد علی آقا می گویند زیاده روی می کنند و این ظلم است به علی آقا.
👌شجاع و با ایمان آدم رئوف مخلص و در مسایل سیاسی بینش عمیق و خوبی داشت.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_علی_چیت_سازیان به روایت #شهید_حسین_همدانی
🍃🌸قسمت یازدهم - 6
🌸
❤️🌼
🍃❤️🌸🍃❤️@iranjan60
🍃❤️
سپهبد #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی #سردار_دلها :
من در آن لحظهی آخر که #شهید_حسین_همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است...آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری.
😔من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید - از همانجایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم- ولی یک حسی به من گفت خب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد:
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
😍❤️😭این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطرهای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست
۹۵/۷/۱۴
🇮🇷
@iranjan60
🍃🌹🌺👆
🍃❣️🕊🍃
🍃❤️سرلشکر #حاج_قاسم_سلیمانی #سردار_دلها :
من در آن لحظهی آخر که #شهید_حسین_همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است...آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری.
😔من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید - از همانجایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم- ولی یک حسی به من گفت خب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد:
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
😍❤️😭این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطرهای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست
۹۵/۷/۱۴
#اللهم_الرزقنا_شهادت
@iranjan60
🍃🕊❣️🍃
🎊فردای عید غدیر بود. قرار بود قبل از اعزام مجددش و رفتن به ماموریت به کارهای اداری و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد.
🔹مدتی در اتاق مشغول بودم. جانمازش مانند همیشه رو به قبله باز بود. بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از تعجب گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن.‼️
گفتم : مگه شما بیرون نبودید؟ کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت می کشید؟
نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کند گفتم قبل از رفتن دستی به این فریزر بکشم شما اذیت نشی...😉
#سردار #شهید_حسین_همدانی
#روایت_همسر_بزرگوار
eitaa.com/iranjan60
https://rubika.ir/rozesorkh
🌹🍃
💠 از شهید همدانی پرسیدند بعد از بازگشت از سوریه برنامه تان چیست؟
👈 گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از چهل سال مجاهدت بالاتره، برم یه گوشه از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه های نوجوان و جوان کارفرهنگی انجام بدهم؛ برای امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) آدم تربیت کنم. سرباز تربیت کنم.
کاری که تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدهیم.
#شهید_حسین_همدانی
#اللهم_ارزقنا_شهادت
https://rubika.ir/rozesorkh
http://eitaa.com/iranjan60
https://rubika.ir/Qassem13
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄