eitaa logo
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
414 دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
17 فایل
من عاشق شهادت هستم و پیرو ولایت امام خامنه ای شهید حاج قاسم سلیمانی خادم الشهدا همه ثوابی که از مطالب این کانال قسمت بنده حقیر شود را تقدیم روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی میکنم انشاالله دست ما را هم بگیرد. @ya_hussein_s_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🕊🍃 ❣عاشقانه 🦋و عاشقانه شو آخرین باری که میخواست به جبهه برود گفت مادر اگر خدا خواست من شدم شما چکار می کنید؟ گریه و زاری می کنی، داد و بیداد میکنی؟ گفتم : نه. بعد به من گفت مادر اگر گریه و زاری کنی من نزد حضرت زهرا (س) نمی بخشمت. باید اسلحه مرا بگیری و زیر تابوت بایستی. 🌷حبیب من رفت و شهید شد. خواب دیدم که گفته بود مادر من همیشه پشت سر تو راه میروم. گفتم : بیا جلو بایست. گفت: نه تو مادر من هستی و من باید پشت سرتو راه بروم و باشم. حبیب من در اروند رود کرد و براثر اصابت خمپاره نصف بدنش متلاشی شد. وقتی خبر شهادتش را شنیدم به بیمارستان رفتم. در بیمارستان گفتند مجروح شده اما به آنها گفتم من خواب دیدم حبیب بدست آمد و به من گفت: مادر من پیروز شدم. پسرم حبیب به آرزویش که بود رسید... 🔻قسمت چهارم، آخر🔺 @iranjan60 🍃🕊🍃
🍃🌸🍃🌸 🌸🍃✨ 🍃✨ 🌸 ✨رفتار شهید نوروزی در شب شهادتش عجیب بود زیرا انجام داد و پیراهن مشکی که همه ساله برای اقامه عزای ائمه به ویژه محرم و صفر می پوشید را برتن کرد. 🌹مهدی در عملیاتی که شهید شد سکان فرماندهی را برعهده داشت و برایش به نتیجه رسیدن عملیات خیلی مهم بود. مدام توصیه هایش را تکرار می کرد و یک لحظه آرام و قرار نداشت. 🍃چند ساعت مدام با انرژی عجیبی که داشت از این سو به آن سو می رفت و عملیات را می کرد. تعجب می کردیم که چطور حتی لحظه ای به زمین نمی نشیند. 🔥ما تقریبا در کمین دشمنان افتادیم و آتش سنگین از چند طرف به سمت ما می بارید، من و مهدی و یک نفر دیگر خود را درون گودالی انداختیم اما بازهم تیراندازی ها قطع نشد و از سه طرف به ما تیراندازی می شد حتی آنقدر نزدیک شدند که دستی هم می انداختند. 🌹مهدی مثل یک شیر چندین بار ایستاد و من هم همراهی اش کردم، اما واقعیت این بود که تعداد و آتش آنها صدها برابر بیشتر بود، در یکی از آخرین لحظات، مهدی شجاعانه ایستاد و به طرف آنان تیراندازی کرد اما ناگهان با ضربه به زمین خورد و گفت: حمید تیر خوردم. به نقل از همرزم شهید 💠برداشت مطالب از وبلاگ شهید نوروزی، وبسایت تکریم شهدا، دالفک 🔹قسمت شانزدهم (آخر) - ۱🔸 @iranjan60 ✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
🍃🌸🍃🌸 🌸🍃✨ 🍃✨ 🌸 ✨رفتار شهید نوروزی در شب شهادتش عجیب بود زیرا انجام داد و پیراهن مشکی که همه ساله برای اقامه عزای ائمه به ویژه محرم و صفر می پوشید را برتن کرد. 🌹مهدی در عملیاتی که شهید شد سکان فرماندهی را برعهده داشت و برایش به نتیجه رسیدن عملیات خیلی مهم بود. مدام توصیه هایش را تکرار می کرد و یک لحظه آرام و قرار نداشت. 🍃چند ساعت مدام با انرژی عجیبی که داشت از این سو به آن سو می رفت و عملیات را می کرد. تعجب می کردیم که چطور حتی لحظه ای به زمین نمی نشیند. 🔥ما تقریبا در کمین دشمنان افتادیم و آتش سنگین از چند طرف به سمت ما می بارید، من و مهدی و یک نفر دیگر خود را درون گودالی انداختیم اما بازهم تیراندازی ها قطع نشد و از سه طرف به ما تیراندازی می شد حتی آنقدر نزدیک شدند که دستی هم می انداختند. 🌹مهدی مثل یک شیر چندین بار ایستاد و من هم همراهی اش کردم، اما واقعیت این بود که تعداد و آتش آنها صدها برابر بیشتر بود، در یکی از آخرین لحظات، مهدی شجاعانه ایستاد و به طرف آنان تیراندازی کرد اما ناگهان با ضربه به زمین خورد و گفت: حمید تیر خوردم. به نقل از همرزم شهید 💠برداشت مطالب از وبلاگ شهید نوروزی، وبسایت تکریم شهدا، دالفک 🔹قسمت هفدهم (آخر) - ۱🔸 @iranjan60 ✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
🕊 در منطقه کوت عبدالله متولد شد و در همین منطقه هم بزرگ شد و راه خود را در بسیج امام خمینی (ره) کوت عبدالله پیدا کرد. او از همان دوران نوجوانی شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه کرد. هر روز موقع برگشتن از محل کار دست پدر مادرش را می بوسید. در آن روزی که حسن به شهادت رسید حدود ۷۵ نفر از مدافعان افغانی و لبنانی در همان منطقه در محاصره جبهه النصره بودند.چون در تیر رس مستقیم دشمن بودند فرمانده اجازه نمی دهد و حسن می گوید نمی توانیم ۷۵ نفر را بگذاریم دشمن به راحتی قیچی کند.🌷 🕊حسن بالاخره فرمانده را قانع می کند و قبل از اینکه برود در ابتدا می کند و پشت تیربار می نشیند.🌷 برای اینکه بتواند هدف گیری کند تا طبقه سوم برج فرماندهی بالا می رود که دیگر آنجا هیچ سنگری نداشت. بعد از مدتی با تیراندازی و خمپاره های که حسن می اندازند محاصره شکسته می شود و ۷۵ نفر از نیروهای افغانی و لبنانی از محاصره خارج می شوند و بعد از شکست حصر حسن از برج فرماندهی پایین می آید.🌷 همه از این دلاوری حسن خوشحال می شوند و او را در آغوش می گیرند و حسن بعد از کمی استراحت در حالی که هنور حتی نیمی از استکان چایش را هم نخورده بود می گوید باید دوباره به برج فرماندهی برگردم ، چون ممکن است دوباره تکفیری ها بخواهند برگردند و این بار همه ما را محاصره کنند.🌷 🕊حسن یک نگاهی به همه می اندازد و دوباره به به پشت تیربار در برج فرماندهی برمی گردد ولی دشمن تکفیری و نامرد با موشک کل برج فرماندهی را مورد هدف قرار می دهد و حسن به شهادت می رسد. 🕊 @iranjan60