🍃🕊🍃
❣عاشقانه #بجنگ
🦋و عاشقانه #شهید شو
آخرین باری که میخواست به جبهه برود گفت مادر اگر خدا خواست من #شهید شدم شما چکار می کنید؟ گریه و زاری می کنی، داد و بیداد میکنی؟ گفتم : نه. بعد به من گفت مادر اگر گریه و زاری کنی من نزد حضرت زهرا (س) نمی بخشمت. باید اسلحه مرا بگیری و زیر تابوت بایستی.
🌷حبیب من رفت و شهید شد. خواب دیدم که گفته بود مادر من همیشه پشت سر تو راه میروم. گفتم : بیا جلو بایست. گفت: نه تو مادر من هستی و من باید پشت سرتو راه بروم و #مراقبت باشم.
حبیب من در اروند رود #غسل_شهادت کرد و براثر اصابت خمپاره نصف بدنش متلاشی شد. وقتی خبر شهادتش را شنیدم به بیمارستان رفتم. در بیمارستان گفتند مجروح شده اما به آنها گفتم من خواب دیدم حبیب #پرچم بدست آمد و به من گفت: مادر من پیروز شدم. پسرم حبیب به آرزویش که #شهادت بود رسید...
🔻قسمت چهارم، آخر🔺
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_حبیب_الله_صمدی
@iranjan60
🍃🕊🍃
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃✨
🍃✨
🌸
#شیر_سامرا
✨رفتار شهید نوروزی در شب شهادتش عجیب بود زیرا #غسل_شهادت انجام داد و پیراهن مشکی که همه ساله برای اقامه عزای ائمه به ویژه محرم و صفر می پوشید را برتن کرد.
🌹مهدی در عملیاتی که شهید شد سکان فرماندهی را برعهده داشت و برایش به نتیجه رسیدن عملیات خیلی مهم بود. مدام توصیه هایش را تکرار می کرد و یک لحظه آرام و قرار نداشت.
🍃چند ساعت مدام با انرژی عجیبی که داشت از این سو به آن سو می رفت و عملیات را #هدایت می کرد. تعجب می کردیم که چطور حتی لحظه ای به زمین نمی نشیند.
🔥ما تقریبا در کمین دشمنان افتادیم و آتش سنگین از چند طرف به سمت ما می بارید، من و مهدی و یک نفر دیگر خود را درون گودالی انداختیم اما بازهم تیراندازی ها قطع نشد و از سه طرف به ما تیراندازی می شد حتی آنقدر نزدیک شدند که #نارنجک دستی هم می انداختند.
🌹مهدی مثل یک شیر چندین بار ایستاد و من هم همراهی اش کردم، اما واقعیت این بود که تعداد و آتش آنها صدها برابر بیشتر بود، در یکی از آخرین لحظات، مهدی شجاعانه ایستاد و به طرف آنان تیراندازی کرد اما ناگهان با ضربه به زمین خورد و گفت: حمید تیر خوردم.
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_مهدی_نوروزی به نقل از همرزم شهید
💠برداشت مطالب از وبلاگ شهید نوروزی، وبسایت تکریم شهدا، دالفک
🔹قسمت شانزدهم (آخر) - ۱🔸
@iranjan60
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃✨
🍃✨
🌸
#شیر_سامرا
✨رفتار شهید نوروزی در شب شهادتش عجیب بود زیرا #غسل_شهادت انجام داد و پیراهن مشکی که همه ساله برای اقامه عزای ائمه به ویژه محرم و صفر می پوشید را برتن کرد.
🌹مهدی در عملیاتی که شهید شد سکان فرماندهی را برعهده داشت و برایش به نتیجه رسیدن عملیات خیلی مهم بود. مدام توصیه هایش را تکرار می کرد و یک لحظه آرام و قرار نداشت.
🍃چند ساعت مدام با انرژی عجیبی که داشت از این سو به آن سو می رفت و عملیات را #هدایت می کرد. تعجب می کردیم که چطور حتی لحظه ای به زمین نمی نشیند.
🔥ما تقریبا در کمین دشمنان افتادیم و آتش سنگین از چند طرف به سمت ما می بارید، من و مهدی و یک نفر دیگر خود را درون گودالی انداختیم اما بازهم تیراندازی ها قطع نشد و از سه طرف به ما تیراندازی می شد حتی آنقدر نزدیک شدند که #نارنجک دستی هم می انداختند.
🌹مهدی مثل یک شیر چندین بار ایستاد و من هم همراهی اش کردم، اما واقعیت این بود که تعداد و آتش آنها صدها برابر بیشتر بود، در یکی از آخرین لحظات، مهدی شجاعانه ایستاد و به طرف آنان تیراندازی کرد اما ناگهان با ضربه به زمین خورد و گفت: حمید تیر خوردم.
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_مهدی_نوروزی به نقل از همرزم شهید
💠برداشت مطالب از وبلاگ شهید نوروزی، وبسایت تکریم شهدا، دالفک
🔹قسمت هفدهم (آخر) - ۱🔸
@iranjan60
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#زندگینامه
🕊#شهید_حسن_حزباوی در منطقه کوت عبدالله متولد شد و در همین منطقه هم بزرگ شد و راه خود را در بسیج امام خمینی (ره) کوت عبدالله پیدا کرد.
او از همان دوران نوجوانی شروع به خواندن نماز و گرفتن روزه کرد. هر روز موقع برگشتن از محل کار دست پدر مادرش را می بوسید.
در آن روزی که حسن به شهادت رسید حدود ۷۵ نفر از مدافعان افغانی و لبنانی در همان منطقه در محاصره جبهه النصره بودند.چون در تیر رس مستقیم دشمن بودند فرمانده اجازه نمی دهد و حسن می گوید نمی توانیم ۷۵ نفر را بگذاریم دشمن به راحتی قیچی کند.🌷
🕊حسن بالاخره فرمانده را قانع می کند و قبل از اینکه برود در ابتدا #غسل_شهادت می کند و پشت تیربار می نشیند.🌷
برای اینکه بتواند هدف گیری کند تا طبقه سوم برج فرماندهی بالا می رود که دیگر آنجا هیچ سنگری نداشت. بعد از مدتی با تیراندازی و خمپاره های که حسن می اندازند محاصره شکسته می شود و ۷۵ نفر از نیروهای افغانی و لبنانی از محاصره خارج می شوند و بعد از شکست حصر حسن از برج فرماندهی پایین می آید.🌷
همه از این دلاوری حسن خوشحال می شوند و او را در آغوش می گیرند و حسن بعد از کمی استراحت در حالی که هنور حتی نیمی از استکان چایش را هم نخورده بود می گوید باید دوباره به برج فرماندهی برگردم ، چون ممکن است دوباره تکفیری ها بخواهند برگردند و این بار همه ما را محاصره کنند.🌷
🕊حسن یک نگاهی به همه می اندازد و دوباره به به پشت تیربار در برج فرماندهی برمی گردد ولی دشمن تکفیری و نامرد با موشک کل برج فرماندهی را مورد هدف قرار می دهد و حسن به شهادت می رسد.
🕊
@iranjan60