📌 رضایت به اعمال دشمنان
✍ #صفوان_بن_مهران جمال گوید: روزی به خدمت #ابوالحسن اول (امام کاظم) علیه السلام رسیدم.
🔸فرمود: صفوان! همه چیز تو خوب است، مگر یک چیز.
🔹گفتم: فدایت شوم، آن کدام است؟ !
🔸فرمود: آن که شتران خود را به #هارون_الرشید کرایه میدهی.
🔹گفتم: به خدا قسم من برای #تکبر، افتخار، شکار و لهو کرایه نمیدهم، بلکه فقط برای سفر #مکه کرایه میدهم، وانگهی خودم با شتران نمیروم، بعضی از غلامان خود را میفرستم.
🔸فرمود: یا صفوان! پول کرایه را مقروض میمانند یا در همان اول میدهند؟
🔹گفتم: بعد از عمل #حج میدهند.
🔸فرمود: دوست داری زنده بمانند تا کرایه تو را بدهند؟
🔹گفتم: آری.
🔸فرمود: هر که بقا آنها را دوست دارد، با آنهاست و هر که با آنها باشد اهل آتش است.
🔹صفوان گوید: رفتم همه شتران را فروختم.
🔰#هارون چون از این کار مطلع شد، مرا خواست و گفت: گزارش رسید که شتران خود را فروختهای، گفتم: آری. گفت: چرا؟ گفتم: خودم پیر شدهام، غلامان نیز درست کار نمیکنند.
🔹گفت: هیهات هیهات، میدانم کدام کس به این کار دلالت کرده است، #موسی_بن_جعفر به این عمل اشاره کرده است.
🔸گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه کار؟
🔹گفت: ساکت باش، به خدا اگر حسن مصاحبتت نبود تو را میکشتم.
📚 رجال كشی: (صفوان) .
🆔 @islam_history
📌 شجاعت #امیرالمومنین علیهالسلام
💠 وَ فِی الْحَدِیثِ کَانَتْ ضَرَبَاتُهُ وَتْراً وَ لَمَّا دَعَا مُعَاوِیَةَ إِلَی الْمُبَارَزَةِ لِیَسْتَرِیحَ النَّاسَ مِنَ الْحَرْبِ بِقَتْلِ أَحَدِهِمَا قَالَ لَهُ عَمْرٌو لَقَدْ أَنْصَفَکَ فَقَالَ مُعَاوِیَةُ مَا غَشَشْتَنِی مُنْذُ نَصَحْتَنِی إِلاَّ الْیَوْمَ أَ تَأْمُرُنِی بِمُبَارَزَةِ أَبِی الْحَسَنِ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ الشُّجَاعُ الْمُطْرِقُ أَرَاکَ طَمِعْتَ فِی إِمَارَةِ اَلشَّامِ بَعْدِی
💠 ضربات او در جنگ یکی بیشتر نبود. هنگامی که #معاویه را به نبرد دعوت کرد، برای اینکه با کشته شدن یکی از دو طرف، مردم از جنگ خلاص شوند و به یک نفر رو بیاورند.
🔰#عمروعاص خطاب به معاویه گفت: (علی) درباره تو انصاف را رعایت کرده!
🔰معاویه به عمرو گفت: امروز خوب خودت را نشان دادی!
🔰تو مرا به جنگ با #ابوالحسن میخوانی در حالی که میدانی او در شجاعت نظیر ندارد؟! طمع تو را درباره حکومت شام بعد از خودم میبینم.
📚 شرح #نهج_البلاغه #ابن_ابی_الحدیدِ سنّیِ معتزلی، ج۱، ص۲۰.
🆔 @islam_history
📌 معرفت کبوتر به #امام_کاظم علیهالسلام
✍ علی بن ابوحمزه ثمالی حکایت نماید:
🔰روزی یکی از دوستان حضرت #ابوالحسن امام موسی کاظم علیه السلام به دیدار آن حضرت آمد؛ و حضرتش را به میهمانی در منزل خود دعوت کرد.
🔰#امام علیه السلام دعوت دوست خود را پذیرفت و به همراه آن شخص حرکت کرد تا به منزل او رسید.
همین که حضرت وارد منزل شد، میزبان تختی را مهیّا نمود و امام کاظم علیه السلام بر آن تخت جلوس فرمود.
چون صاحب منزل به دنبال آوردن غذا رفت ، حضرت متوجّه شد که یک جفت کبوتر زیر تخت در حال بازی و معاشقه با یکدیگر می باشند.
🔰وقتی صاحب منزل با ظرف غذا نزد حضرن وارد شد، امام علیه السلام در حال خنده و تبسّم مشاهده کرد، از روی تعجّب اظهار داشت: یاابن #رسول_اللّه ! این خنده و تبسّم برای چیست؟
🔸حضرت فرمود: برای این یک جفت کبوتری است ، که زیر تخت مشغول شوخی و بازی هستند، کبوتر نر به همسر خود می گوید: ای انیس و مونس من ، ای عروس زیبای من ! قسم به خداوند یکتا! بر روی زمین موجودی محبوبتر و زیباتر از تو نزد من نیست ؛ مگر این شخصیّتی که روی تخت نشسته است .
صاحب منزل با تعجّب عرضه داشت: آیا شما زبان حیوانات و سخن کبوتران را هم می فهمید؟
🔸امام علیه السلام فرمود: بلی ، ما #اهل_بیت رسالت ، سخن حیوانات و پرندگان را می دانیم ؛ و بلکه تمام علوم اوّلین و آخرین به ما داده شده است.
📚 #بحار_الانوار، ج۴۱، ص۵۶.
🆔 @islam_history