eitaa logo
تاریخ و سیره اهل بیت علیهم السلام
481 دنبال‌کننده
313 عکس
82 ویدیو
26 فایل
💠 امیرالمومنین علیه السلام در نامه ای به امام حسن علیه السلام: 📜 اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِین! تاریخ گذشتگان را به او(نفست) ارائه کن تا ببیند که در گذشته چه اتفاقاتی افتاده است! 💠 پیامگیر: @amdabir
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم صفحه ای برای بررسی و تحلیل تاریخ اسلام،سیره و سنت اهل بیت - علیهم السلام - و پاسخ به شبهات ارتباط: @amdabir @islam_history
آیا اعراب پیش از تمدنی داشته اند؟ کریم اين موضوع را گوشزد مى كند و مى فرمايد: وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها «۱»؛ اى جمعيّت عرب! قبل از گرويدن به آيين بر لب پرتگاه آتش بوديد، سپس اسلام شما را نجات داد. سخنان عليه السّلام در بيان اوضاع عرب قبل از اسلام، شاهد زنده اى است كه آنان از نظر زندگى و انحطاط فكرى و فساد اخلاقى در وضع اسفناكى بودند. امير مؤمنان در يكى از خطبه هاى خود، اوضاع عرب پيش از اسلام را چنين بيان مى كند: خداوند، صلى اللّه عليه و آله و سلّم را بيم دهنده جهانيان و امين وحى و كتاب خود، مبعوث كرد و شما گروه عرب در بدترين آيين و بدترين جاها به سر مى برديد. در ميان سنگلاخ‌ها و مارهاى كر (كه از هيچ صدايى نمى رميدند) اقامت داشتيد. آب هاى لجن را مى آشاميديد. و غذاهاى خشن (مانند آرد هسته خرما و سوسمار) مى خورديد و خون يكديگر را مى ريختيد و از خويشاوندان دورى مى كرديد، بت‌ها در ميان شما سرپا بود، از گناهان اجتناب نمى كرديد.«۲» 📚 منابع ۱. آل عمران آيه ۱۰۳. ۲. انّ اللّه بعث محمّدا صلى اللّه عليه و آله و سلّم نذيرا للعالمين و أمينا على التنزيل، و أنتم معشر العرب على شرّ دين و في شرّ دار منيخون بين حجارة خشن، و حيات صم، تشربون الكدر، و تأكلون الحشب، و تسفكون دماءكم، و تقطعون أرحامكم؛ و الأصنام فيكم منصوبة، و الآثام بكم معصوبة. «، خ ۲۶». @islam_history
امير مؤمنان، اوضاع مذهبى ملت هاى عرب را چنين تشريح مى كند: مردم آن روز داراى مذهب هاى گوناگون و بدعت هاى مختلف و طوايف متفرق بودند: گروهى خداوند را به خلقش تشبيه مى كردند (و براى او اعضايى قايل بودند) و برخى در اسم او تصرف مى كردند (مانند بت پرستان كه «لات» را از اللّه و «عزى» را از عزيز گرفته بودند) و جمعى به غير او اشاره مى كردند، خداوند آنان را از طريق رسول اكرم هدايت كرد و به معارف الهى آشنا ساخت. «۱» طبقه روشن فكر عرب، ستاره و ماه را مى پرستيدند. تاريخ نويس معروف عرب، «كلبى» كه در سال ۲۰۶ هجرى وفات يافته، چنين مى نويسد: قبيله «بنى مليح» جن پرست بودند و قبيله «حمير» آفتاب، «كنانه» ماه، «تميم» دبران، «لخم» مشترى، «طى» سهيل، «قيس» شعرى و «اسد» عطارد را مى پرستيدند. اما طبقه منحط كه اكثريّت سكنه را تشكيل مى داد؛ علاوه بر بت هاى قبيله اى و خانگى، به تعداد روزهاى سال ۳۶۰ بت مى پرستيدند و حوادث هر روز را به يكى از آن‌ها وابسته مى دانستند. بت پرستى در محيط ، پس از ابراهيم خليل عليه السّلام به كوشش «عمرو بن قصى» انجام گرفت، ولى به طور مسلم در روزهاى نخست به اين صورت گسترده نبود، بلكه روزهاى اول آن‌ها را شفيع دانسته، آن گاه گام فراتر نهاده و كم كم صاحبان قدرت پنداشتند. بت هايى كه دور كعبه چيده شده بود، مورد علاقه و احترام همه طوايف بود، اما بت هاى قبيله اى تنها مورد تعظيم يك دسته خاصى بود و براى اين كه بت هر قبيله محفوظ بماند، براى آن‌ها جاهايى معين مى كردند و كليددارى معابد كه جايگاه بتان بود به وراثت دست به دست مى گشت. 📚منبع ۱‌. «و أهل الأرض يومئذ ملل متفرّقة، و أهواء منتشرة، و طوائف متشتّتة بين مشبّه للّه بخلقه، أو ملحد في اسمه، أو مشير إلى غيره فهداهم به من الضّلالة، و أنقذهم من الجهالة» (، خ ۱). @islam_history
از دلایل اصلی نخستين طايفه اى كه در اين موضوع پيش قدم شد، قبيله «بنى تميم» بود. «نعمان بن منذر» فرمانرواى عراق، براى سركوب كردن مخالفان با لشكر انبوهى مخالفان خود را تارومار ساخت. اموال آنان را مصادره و دخترانشان را اسير كرد. نمايندگان «بنى تميم» به حضور او رسيدند و درخواست كردند كه دختران آنان را بازگرداند، ولى به دليل اين كه برخى از اسيران در محيط زندان، ازدواج كرده بودند، «نعمان» آنان را مخيّر كرد كه: يا روابط خود را با پدران قطع كنند و در آن سرزمين با شوهران به سر ببرند و يا اين كه طلاق گرفته به وطن خود بازگردند. دختر قيس بن عاصم، محيط زناشوئى را مقدم داشت. آن پيرمرد سال خورده كه يكى از نمايندگان قبيله «بنى تميم» بود، از اين عمل به شدت ناراحت شد و با خود عهد كرد كه بعد از اين دختران خود را، در آغاز زندگى نابود سازد و كم كم همين رسم به بسيارى از قبايل سرايت كرد.(۱) 📚منبع ۱. ، ج۱، ص۳۵ @islam_history
نام های مشهور #حضرت_محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - در #قرآن @islam_history
نیاکان پیامبر اسلام نياكان پيامبر اسلام، به ترتيب عبارتند از: ، ، هاشم، عبد مناف، قصىّ، كلاب، مرّه، كعب، لوى، غالب، فهر، مالك، نضر، كنانه، خزيمه، مدركه، اليأس، مضر، نزار، معد و . «۱» به طور مسلم، نسب آن حضرت تا «معد بن عدنان» به همين قرار است، ولى از عدنان به بالا تا حضرت از نظر شماره و اسامى مورد اختلاف است و طبق روايتى كه از پيامبر نقل كرده، هر موقع نسب آن حضرت به عدنان رسيد، نبايد از او تجاوز كرد. زيرا خود آن حضرت هنگام بيان كردن نام نياكان خود از عدنان تجاوز نمى كرد و دستور مى داد ديگران هم از شمردن باقى نسب تا به اسماعيل خوددارى كنند. و نيز مى فرمود: كه آن چه در ميان اعراب در اين خصوص معروف است، درست نيست. «۲» 📚منابع ۱. الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۱ و ۲۱. ۲‌. سيره حلبى،ج ۱، ص ۲۶. @islam_history
نامگذاری علیه السلام مطابق با روایت شیخ طوسی، چون خبر ولادتش به  صلی الله و علیه و آله رسید، به خانه ی حضرت و علیه السلام آمد و [۱] را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسماء او را در پارچه ای سپید پیچید و خدمت رسول اکرم صلی الله و علیه و آله برد، آن حضرت به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.[۲] در مورد نامگذاری آن حضرت در روایتی آمده است: امین وحی الهی، ، فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شبیر»[۳] که به عربی «حسین» خوانده می شود، نام بگذار.[۴]چون علی علیه السلام برای تو بسان هارون برای حضرت موسی بن عمران است جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی. 📚منابع ۱. گر چه در روایت شیخ طوسی اسماء بنت عمیس آمده است اما از آنجا که اسماء بنت عمیس در آن زمان به همراه همسرش جعفر بن ابیطالب در حبشه به سر میبرده است. برخی احتمال داده اند که اسماء در این روایت اسماء دختر یزید بن سکن انصاری باشد که در دوره های بعدی به اشتباه اسماء بنت عمیس فرض شده است. ر.ک اعیان الشیعه، جزء11، ص167. ۲. امالی، شیخ طوسی، مجلس سیزدهم، حدیث 32 (ج1، ص367.) ۳. شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیامبر اسلامصلی الله و علیه و آله فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است. تاج العروس ج3، ص389، این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد. لسان العرب، ج6، ص60. ۴. معانی الاخبار، ص57. @islam_history
میلاد آقا الحسین -علیه السلام-، پیامبر اسلام به تمامی ، تبریک و تهنیت باد. @islam_history
#صلوات_شعبانیه @islam_history
میلاد شبیه ترین خلق به -صلی الله علیه و آله و سلم-،حضرت -علیه السلام- مبارک باد. @islam_history
زیارت نامه -علیه السلام- پدر و مادرم به فدایت. خون تو بالا رفت و به نظر حبیب خدا رسید. پدر و مادرم فدای تو که در مقابل چشم پدرت، شهید شدی و پدرت تسلیم رضای خدا گشت. - علیه السلام- برتو گریست، در حالیکه قلبش آتش گرفته بود و خون گلویت را به کف گرفت و به آسمان پاشید و قطره ای از آن به زمین برنگشت و ناله و فغان در سوگ تو از پدرت قطع نشد.(۱) 📚منبع ۱. کامل الزیارات، ص۲۹۳ 🆔 @islam_history
✍ رضایت به اعمال کفار 🔸صفوان بن مهران جمال گوید: روزی به خدمت ابوالحسن اول (امام کاظم) رسیدم، فرمود: صفوان! همه چیز تو خوب است، مگر یک چیز. گفتم: فدایت شوم، آن کدام است؟ ! 🔸فرمود: آن که شتران خود را به کرایه می‌دهی، گفتم: به خدا قسم من برای تکبر، افتخار، شکار و لهو کرایه نمی‌دهم، بلکه فقط برای سفر مکه کرایه می‌دهم، وانگهی خودم با شتران نمی‌روم، بعضی از غلامان خود را می‌فرستم. 🔸فرمود: یا صفوان! آیا پول کرایه را مقروض می‌مانند یا در اول می‌دهند؟ گفتم: بعد از عمل حج می‌دهند. فرمود: دوست داری زنده بمانند تا کرایه تو را بدهند؟ گفتم: آری. 🔸فرمود: هر که بقا آنها را دوست دارد، با آنهاست و هر که با آنها باشد اهل آتش است. 🔸صفوان گوید: رفتم همه شتران را فروختم، هارون چون از این کار مطلع شد، مرا خواست و گفت: گزارش رسید که شتران خود را فروخته‌ای، گفتم: آری، گفت: چرا؟ گفتم: خودم پیر شده‌ام، غلامان نیز درست کار نمی‌کنند. 🔸گفت: هیهات هیهات، می‌دانم کدام کس به این کار دلالت کرده است، موسی بن جعفر به این عمل اشاره کرده است. گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه کار؟ گفت: ساکت باش، به خدا اگر حسن مصاحبتت نبود تو را می‌کشتم.(۱) 📚منبع ۱‌. رجال كشی: (صفوان) . 🆔 @islam_history
📌 گويد: ✍ به همراه براى زيارت عليه السلام به رفتم، البتّه پرسشهاى مشكلى نيز داشتم كه مى خواستم از آن حضرت بپرسم. وارد سامرّاء شديم، به سوى خانه امام حسن عسكرى عليه السلام رفتيم، اجازه ورود خواستيم. اجازه ورود عنايت شد، احمد بن اسحاق، انبانى را بر دوش گذاشته بود، در آن انبان - كه با پارچه طبرى پوشيده شده بود - يكصد و شصت كيسه درهم و دينار بود كه هر كيسه اى با مهر صاحب آن بسته شده بود. وارد محضر آن امام همام شديم، من آن لحظه اى را كه نور جمالش ما را احاطه كرد چنين تشبيه مى نمايم: او همانند ماه درخشان شب چهاردهم بود، روى زانوى راست آن حضرت، كودكى قرار داشت كه خلقت و منظرش بسان ستاره مشترى بود، موهاى زيباى آن كودك، از دو سوى سرش روى گوشش ريخته بود، و ميان آن باز بود، گويى الفى است كه ميان دو و او قرار گرفته است. در برابر امام عليه السلام انار زرّينى بود كه نقشهاى بديع و نوآور آن مى درخشيد ودر ميان آن، نگين هاى شگفت انگيز و گوناگونى به كار رفته بود، كه آن را يكى از رؤساى اهل بصره به حضرتش اهدا نموده بود؛ در دست مبارك امام حسن عسكرى عليه السلام قلمى بود، وقتى مى خواست چيزى در ورق سفيدى بنويسد، آن كودك انگشتان حضرتش را مى گرفت، مولايمان امام حسن عسكرى عليه السلام آن انار زرّين را در برابر آن كودك مى غلطاند و آن كودك زيبا را به گرفتن و آوردن آن مشغول مى نمود تا مانع از نوشتن آن حضرت نشود. ما به حضورش سلام نموديم، امام عليه السلام با ملاطفت و مهربانى پاسخ داد و اشاره نمود كه بنشينيم، وقتى آن حضرت از نوشتن آن اوراق فارغ شد، احمد بن اسحاق انبان را از ميان پارچه بيرون آورده و در برابر حضرتش نهاد. در اين هنگام، مولايمان امام حسن عسكرى عليه السلام نگاهى به آن كودك زيبا نمود، و فرمود: فرزندم! مهر از هداياى شيعيانت كه براى تو فرستاده اند، بردار! آن كودك زيبا لب به سخن گشود و فرمود: يا مولاي! يجوز لي أن أمدّ يدي الطاهرة إلى هدايا نجسة، وأموال رجسة، قد خلط حلّها بحرامها. مولاى من! آيا شايسته است كه من، دست پاكم را به سوى اين هداياى آلوده و اموال پليد – كه و باهم مخلوط شده - دراز كنم؟! امام عليه السلام رو به احمد بن اسحاق كرد و فرمود: اى پسر اسحاق! آنچه در انبان است بيرون آور تا فرزندم حلال آن را از حرامش جدا كند. احمد، طبق فرمايش مولا، كيسه‌ها را از انبان بيرون آورد، وقتى نخستين كيسه را بيرون آورد آن كودك زيبا فرمود: اين كيسه مال فلانى پسر فلانى از فلان محلّه است، در اين كيسه، شصت و دو دينار است، بخشى از آن، پول حجره اى است كه فروخته - و آن ارثى بود كه از پدرش به او رسيده بود - كه چهل و پنج دينار ارزش داشت و از پول نه طاقه پارچه، چهارده دينار بدست آورده و سه دينار آن نيز از اجاره دكّان‌ها است. مولايمان امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: فرزندم! اينك به اين مرد، حرام آن را مشخص كن. آن كودك زيبا، رو به احمد كرد و فرمود: يك دينارى كه سكّه رى است و در فلان تاريخ زده شده و نصف نقش يك روى آن پاك شده با قطعه طلايى آملى كه وزن آن ربع ديناراست، بيرون آور و ببين! علّت اين كه آنها حرامند اين است كه صاحب آن، در فلان ماه از سال فلان مقدار پنبه ريسيده شده اى را وزن كرد و يك من و ربع شد و آن را به پنبه زنى - كه همسايه اش بود - داد، مدّتى گذشت، دزدى آمد و آن را از او دزديد، او به صاحبش جريان را گفت، ولى صاحبش او را تكذيب كرد و عوض آن پنبه‌ها را خواست و به جاى آنها، يك من و نيم پنبه بهتر از آن گرفت، و با پول آن پارچه اى خريد و آن را فروخت كه اين دينار و آن قطعه طلاى آملى، از فروش آن پارچه است. وقتى احمد بن اسحاق آن كيسه را باز كرد، نامه اى در ميان سكّه هاى ديناريافت كه در آن، نام صاحب كيسه و مقدار سكّه ها، همان گونه كه آن كودك زيبا فرموده بود، نوشته شده بود، و آن دينار سكّه رى و قطعه طلايى آملى نيز با همان علامت‌ها بودند. آنگاه كيسه ديگرى را بيرون آورد و در برابر آن كودك زيبا نهاد. آن كودك زيبا فرمود: اين كيسه نيز متعلّق به فلان، فرزند فلانى از فلان محلّه است، كه حاوى پنجاه دينار است. كه تصرّف در آن براى ما جايز نيست. احمد بن اسحاق گفت: چرا؟ فرمود: چون از پول گندمى است كه صاحبش در هنگام تقسيم محصول، نسبت به ظلم كرده است، پيمانه خود را پر مى كرد، ولى پيمانه آنها را پر نمى نمود، بلكه كمى از سر آن را خالى مى نمود.امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: راست گفتى فرزندم.(۱)(۲)(۳) 📚منابع ۱. الثاقب في المناقب: ۵۸۵ ح۱. ۲. : ۷۸/۵۲ ح۱. ۳. اين روايت را شيخ صدوق رحمه الله در كمال الدين: ۴۵۴/۲ح۲۱ (باتفاوت در الفاظ) نقل نموده است. 🆔 @islam_history
🔸صفحه ای برای تحلیل و بررسی تاریخ اسلام، سیره و سنت - علیهم السلام - و پاسخ به شبهات 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3897098243C4f5b659c8c
📌 -علیه السلام- ✍ از ضوء بن على عجلى روايت كرده كه مردى ايرانى از اهالى فارس به او گفته بود: به منظور خدمت در منزل عليه السّلام به رفتم و امام مرا به عنوان مسئول خريد خانه پذيرفت. وى مى گويد: روزى حضرت عسكرى عليه السّلام فرزند خود را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبكم»؛ وى اظهار مى كند كه پس از آن نيز تا رحلت امام آن كودك را نديده است. او مى افزايد: در زمانى كه وى آن حضرت را ديد، حدود دو سال سن داشته است.(۱) 📚منبع ۱. ، ج ۱، ص ۵۱۴. 🆔 @islam_history
یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة 🌸میلاد یگانه منجی عالم بشریت،به تمام منتظران حضرتش تبریک و تهنیت باد.🌸 🆔 @islam_history
📌يعقوب بن منقوش مي گويد: ✍ به خدمت عليه‌السلام شرفياب شدم، روي سکويي در کنار دودمان امامت نشسته بود، در سمت راست آن حضرت اطاقي بود که پرده اي بر آن آويخته بود. 🔹عرض کردم: اي سرور من! صاحب اين امر کيست؟ 🔸فرمود: پرده را کنار بزن. پرده را کنار زدم کودک پنج ساله اي ديدم که هشت، ده ساله مي نمود، با پيشاني باز، صورتي سپيد و زيبا، ديدگاني جاذب و گيرا، شانه هايي فراخ و ران‌هايي چاق، که در طرف راست صورت مبارکش خال و بر سر مبارکش گيسوهايي داشت. آمد و روي زانوي امام عليه‌السلام نشست. امام حسن عسکري عليه‌السلام به من فرمود: 🔸«اين است صاحب شما». آنگاه به آقازاده ي گرامي فرمود: «پسر جان! وارد خانه شو، تا روز وقت معلوم». آقازاده ي بزرگوار جلو ديدگان من وارد خانه شد، آنگاه امام عليه‌السلام به من فرمود: «اي يعقوب! ببين در خانه کيست؟». وارد خانه شدم کسي را نيافتم».(۱) 📚منبع ۱. / ج51/ ص161. 🆔 @islam_history
📌كليد بدبختي و شرارت ها ✍مرحوم و ديگر بزرگان آورده اند: 🔹روزي حضرت ابو جعفر، عليه السلام جهت زيارت خانه خدا وارد گرديد، در هنگام زيارت و طواف حرم الهي، عده اي از قريش - كه در گوشه اي نشسته بودند - چون نگاهشان به حضرت افتاد، به يكديگر گفتند: 🔹اين كيست كه با اين كيفيت عبادت مي‌نمايد؟ شخصي به آن‌ها گفت: 🔹او محمد بن علي عليهماالسلام امام و پيشواي مردم عراق است. 🔹يكي از آنان گفت: يك نفر را به نزد او بفرستيم تا از او مسئله اي پرسش نمايد. 🔹پس جواني از آن ميان داوطلب شد، و همين كه نزد حضرت رسيد، خطاب به ايشان گفت: بزرگ ترين كدام است؟ امام عليه السلام فرمود: نوشيدن (خمر). جوان بازگشت، و جواب حضرت را براي دوستان خود بيان كرد. دوستان به او گفتند: نزد او باز گرد، و همين سؤ ال را دو مرتبه مطرح نما. بنابر اين، جوان به خدمت امام عليه السلام رسيد، و همان سؤ ال را تكرار كرد، كه بزرگ ترين گناه چيست؟ حضرت فرمود: 🔸مگر نگفتم نوشيدن خمر و شراب بزرگ ترين گناه است؛ و سپس افزود: شراب عقل اراده انسان را ضعيف و بلكه نابود مي‌كند؛ و پس از آن كه عقل زايل گشت، شخص مرتكب اعمالي چون زنا، دزدي، آدم كشي، شرك به خدا و... مي‌شود. و خلاصله آن كه نوشيدن شراب، كليد تمام بدبختي‌ها و شرارت‌ها است؛ و مفاسد آن از هر گناهي بالاتر مي‌باشد، همانطور كه درخت انگور سعي مي‌كند از هر درختي بلندتر باشد و بالاتر رود.(۱)(۲)(۳) 📚منابع ۱. فروع كافي: ج ۶، ص ۴۲۹، ح ۳. ۲. بحارالانوار: ج ۴۶، ص ۳۵۸، ح ۱۲. ۳‌. وسائل الشيعة: ج ۲۵، ص ۳۱۶، ح ۱۰. 🆔 @islam_history
✍ پيامبر در یکی از ها کمی از لشكرگاه فاصله گرفت؛ سپس زير سايه اى آرميد. دشمن از بالاى كوه حركات پيامبر را مى ديد، پهلوانى از دشمن فرصت را مغتنم شمرده با شمشير برهنه از كوه پايين آمد. با شمشير كشيده بالاى سر پيامبر ايستاد و با صداى خشنى گفت: امروز نگه دارنده تو از شمشير برنده من كيست؟ 🔹پيامبر با صداى بلند فرمود: ! اين كلمه آنچنان در او تأثير كرد كه رعب و لرزه در اندامش افكند و بى اختيار شمشير از دستش افتاد. پيامبر بلافاصله از جاى برخاسته شمشير را برداشت و به او حمله كرد و فرمود: 🔹حافظ جان تو از من كيست (من یمنعک منّی)؟ از آنجا كه او بود و خدايان چوبى خود را پست تر از آن ديد كه در اين لحظه حساس از وى دفاع كند، در پاسخ پيامبر گفت: 🔸هيچ كس! 🔹مورّخان مى نويسند كه او در اين لحظه آورد، ولى اسلام او از روى ترس نبود، زيرا بعدها در اسلام خود باقى بود. علت اسلام وى بيدارى پاك او بود، زيرا شكست غير منتظره و اعجازآميز، او را متوجه عالم ديگر كرد و فهميد كه پيامبر ارتباطى با عالم ديگر دارد. پيامبر ايمان او را پذيرفت و شمشير او را پس داد. وى پس از آن كه چند قدم برداشت، شمشير خود را تسليم پيامبر كرد و پوزش طلبيد و گفت: 🔸شما كه رهبر اين فوج اصلاحى هستيد به اين سلاح سزاوارتريد.(۱)(۲) 📚منابع ۱. مناقب، ج ۱، ص ۱۶۴. ۲. واقدى، المغازى، ج ۱، ص ۱۹۴- ۱۹۶. 🆔 @islam_history
کانالی برای تحلیل سیره و سنت -علیهم السلام- 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3897098243C4f5b659c8c