هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت مجاهد بزرگ آقای اسماعیل هنیه:
خونخواهی مهمان عزیزمان را وظیفه خود میدانیم
رژیم صهیونیستی زمینه مجازات سخت را برای خود فراهم ساخت
🔹️در پی شهادت مجاهد بزرگ آقای اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی ضمن تسلیت شهادت این رهبر شجاع و مجاهد برجسته به امت اسلامی و جبهه مقاومت و ملت سرافراز فلسطین تاکید کردند: رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست با این اقدام زمینهی مجازات سختی را برای خود فراهم ساخت و خونخواهی او را که در حریم جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید، وظیفه خود میدانیم.
✏️ متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
✏️ بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
ملت عزیز ایران!
✏️ رهبر شجاع و مجاهد برجستهی فلسطینی جناب آقای اسماعیل هنیه در سحرگاه دیشب به لقاءالله پیوست و جبههی عظیم مقاومت عزادار شد. رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست، میهمان عزیز ما را در خانهی ما به شهادت رسانید و ما را داغدار کرد، ولی زمینهی مجازاتی سخت برای خود را نیز فراهم ساخت.
✏️ شهید هنیه سالها جان گرامیاش را در میدان مبارزهئی شرافتمندانه بر سردست گرفته و آمادهی شهادت بود، و فرزندان و کسان خود را در این راه تقدیم کرده بود. او از شهید شدن در راه خدا و نجات بندگان خدا باک نداشت، ولی ما در این حادثهی تلخ و سخت که در حریم جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، خونخواهی او را وظیفهی خود میدانیم.
✏️ اینجانب به امت اسلامی، به جبهه مقاومت، به ملت شجاع و سرافراز فلسطین و بالخصوص به خاندان و بازماندگان شهید هنیه و یکی از همراهانش که با وی به شهادت رسیده است، تسلیت عرض می کنم و علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت مینمایم.
سید علی خامنهای
۱۰ مرداد ۱۴۰۳ مصادف با ۲۵ محرم ۱۴۴۶
💻 Farsi.Khamenei.ir
مهشکن🇵🇸🇮🇷
📢 پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت مجاهد بزرگ آقای اسماعیل هنیه: خونخواهی مهمان عزیزمان را وظیفه خ
اشتباه بزرگ اسرائیل این بود که توی تهران این غلط اضافه رو مرتکب شد و حالا با ما طرفه...
مهشکن🇵🇸🇮🇷
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 📖داستان #دایره معمایی، تریلر، جنایی ✍🏻ش. شیردشتزاده ⚠️این داستان کاملا
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱
📖داستان #دایره
معمایی، تریلر، جنایی
✍🏻ش. شیردشتزاده
⚠️این داستان کاملا غیرواقعی ست⚠️
قسمت چهارم
صدای همهمه و داد و بیداد توی خواب و خون و آتش، با سکوت و تاریکی خانه دست به دست هم دادند و وهم داشت میآمد که سر جایم خشکم کند. سریع دست بردم به کلید برق و چراغها را روشن کردم. صدای همهمهی سرم کم شد و وهم عقب نشست. خانه مثل همیشه مرتب بود. همهی جهیزیهی نو و تروتمیزم سر جایش بود. اذان تمام شده بود.
دوباره با دقت بیشتر یک نگاه به خودم کردم و دستی به پیراهنم کشیدم. خبری از زخم و خون نبود. خودم هم سالم بودم.
وقتی داشتم وضو میگرفتم، توی ذهنم دنبال دلایل دیگری میگشتم تا چیزی که دیده بودم را یک خواب باطل بدانم.
-این خوابو دم اذون دیدم... خواب سحر تعبیر داره... وای نه نه. ولش کن. خون توش بود دیگه پس باطله... این مدت خیلی سرم شلوغ بوده، یکم اعصابم خورد بوده... بخاطر همین خواب پریشون دیدم. چیز خاصی نیست. نه تعبیر نداره...
تمام وقتی که داشتم چادر نماز سرم میکردم و نافله صبح میخواندم و خود نماز صبح را، داشتم از خدا میخواستم خوابم تعبیر نشود. مشکل اینجا بود که من بیشتر شبها خواب نمیدیدم؛ شاید هم میدیدم ولی هیچوقت یادم نمیماند. گاهی، شاید سالی سه چهار بار خواب میدیدم و آن خوابها کاملا شفاف و با جزئیات بود؛ تعبیر هم میشد، بیبروبرگرد.
برای همین ترسیده بودم؛ خیلی ترسیده بودم.
چیزی که دیده بودم با جزئیات بود، واضح بود و هولناک.
وقتی یادش میافتادم دوباره چهارستون بدنم میلرزید.
نماز صبح را که خواندم، بیشتر از روزهای قبل صدقه دادم. از بس توی خواب جیغ زده و تقلا کرده بودم که خسته و کوفته بودم. خزیدم توی تخت؛ ولی هربار چشمم میرفت روی هم، آتشی که توی خواب دیده بودم پیش چشمم میآمد و همهمه در سرم جان میگرفت. سرم نبض میزد و کمی درد میکرد. دردش به چشمم فشار میآورد و نمیتوانستم بخوابم.
وسوسه شدم به حسین زنگ بزنم؛ ولی دستم هربار تا نزدیک گوشی رفت و برگشت. این که دیشب نیامده خانه یعنی سرش شلوغ است. یعنی الان یا از خستگی بیهوش شده یا هنوز کار دارد و به هرحال نباید مزاحمش شوم.
کلافه از تخت بلند شدم. رفتم توی خانه یک چرخ زدم و بیهدف راه رفتم. تندتند آیتالکرسی خواندم. بدون این که نیاز باشد میزها و اوپن را دستمال کشیدم. ظرفی توی سینک نبود که بشویم. برگشتم و به عکسهایمان – که با آهنربا به بدنه یخچال چسبیده بود – با دقت نگاه کردم. باز هم توی خانه داشتم دور خودم میچرخیدم و دنبال کاری میگشتم که سرم را گرم کنم، که موبایلم زنگ خورد. حسین بود. با دوتا دستهایم گوشی را از روی پاتختی قاپیدم و جواب دادم.
-سلام. خواب که نبودی؟
آشفتگی و بلوای توی سرم دربرابر صدای حسین عقب کشید. قلبم هنوز تند میزد؛ ولی به دلیلی دیگر.
-سلام. نه.
صدایم بیش از آنچه فکر میکردم گرفته بود. شرمگین دستم را گذاشتم روی دهانم. گفت: ببخشید. سرم خیلی شلوغ بود، دیشب نتونستم بیام خونه. هنوزم دستم بنده. فکر کنم امروزم نتونم بیام.
سرفهای کردم که صدایم صاف شود و گفتم: میدونم، اشکال نداره. حالت خوبه؟
ادامه دارد...
⚠️کپی مورد رضایت نویسنده نیست⚠️
#محرم #مه_شکن
http://eitaa.com/istadegi
هرکس تهرانه، فردا مراسم تشییع شهید هنیه رو حتما شرکت کنه!
ایشون مهمون ما بودن،
ما میزبان خوبی نبودیم؛
باید ادب میزبانی رو رعایت کنیم... و نشون بدیم ایرانیها مهماننوازن...💔
#شهید_اسماعیل_هنیه
#تسلیت_ایران_فلسطین
http://eitaa.com/istadegi
سلام
اتفاق بسیار بسیار بسیار تلخی بود، مخصوصا مایه شرمندگی مردم ایران بود که از مهمانشون نتونستن حفاظت کنن...
ولی
یادتون باشه، الان وقت متهم کردن نیروهای امنیتی و نظامی نیست.
یه ترور در این سطح، در امنترین کشور جنوب غرب آسیا، قطعا ابعاد بسیار پیچیدهای داره، خیلی پیچیدهتر از اونچه در رمانهای من و گاندو و رخنه دیدید و خوندید.
ساده نگیرید.
کار یه جاسوس نیست.
اینو درنظر داشته باشید که نفوذ در همه نهادها هست و مبارزه با نفوذ اصلا آسون نیست.
و یادتون باشه، بخاطر تحلیف رییسجمهور، سران خیلی از کشورها ایران بودن، و حفاظت از همه این سران باید انجام میشد که هزینه و نیروی انسانی زیادی میخواد؛ و همین باعث فرسایش بود.
من نمیخوام چیزی رو توجیه کنم،
فقط اولا بدونید به این راحتی نیست که فکر میکنید،
دوما این نیروهای امنیتی سالهاست ایران رو به یه جزیره ثبات وسط دریای آتش تبدیل کردن و نباید الان طلبکارشون بشیم و بهشون بد و بیراه بگیم.
همین نیروهای امنیتی، عملیاتهای تروریستیای رو خنثی کردن که شما اصلا نفهمیدید.
پس با یه حادثه، سریع نتیجه نگیرید که ما ضعیفیم و نیروهای امنیتیمون بیعرضهن و اسراییل هرکار بخواد میتونه بکنه!
اسرائیل حتی نتونسته از پس یه گروه کوچیک مثل حماس بربیاد، اگه عرضه داشت بجای ترورهای بزدلانه خودشو از جنگ نجات میداد.
اینو دیروز توی یه گروهها نوشتم:
اینو نمیبینیم که ایران ۴۵ ساله توی این منطقه فوقالعاده ناامن امن مونده
ما اصلا و ابدا نمیفهمیم ناامنی چیه
اونم درحالی که همه با ما سر جنگ دارن و همه گروههای تروریستی دندونهاشون برامون تیزه
این خیلی نامردیه که سریع فحش رو بکشیم به نیروهای امنیتی
کمکاری کردن؟ خب اگر اینطور بوده باید مسئولیتش رو بپذیرن، قابل توجیه هم نیست.
نفوذ بوده؟ قطعا بوده و باید از بین بره.
ولی
ولی
ولی
آدم نباید سریع تا یه مشکلی پیش میاد خودزنی کنه...
این اسمش انتقاد نیست.
میدونید مثل چیه؟
مثل اینه که پدر من یه عمر خرج خورد و خوراک و تحصیل و زندگی منو داده،
بعد الان چون میگه فلان وسیله رو نمیتونم برات بخرم، کل زحماتشو ببرم زیر سوال و بهش بگم تو کلا عرضه نداری از من حمایت کنی و همیشه یه پدر بیمسئولیت بودی و...
این بیانصافی نیست؟
همیشه حمایت کرده، یه بار نتونسته!
مثل دروازهبانی که ده بار به دروازهش حمله میشه، ۸ تا رو میگیره دوتا رو نه،
همه بابت اون دوتا فحشش میدن ولی هیچکس بابت اون ۸تا ازش تشکر نمیکنه...
#شهید_اسماعیل_هنیه
#خونخواهی_هنیه_عزیز
#تسلیت_ایران_فلسطین
http://eitaa.com/istadegi
از عمق وجود دوستش داشتم؛ جزء کسانی بود که به دل مینشست.
فکر کنم از شهادت سردار شناختمش؛ از آنجایی که سه بار پشت سرهم محکم و با صلابت گفت: «شهیدالقدس، شهیدالقدس، شهیدالقدس».
معمولا همه در دنیای تنهاییشان، کسانی را دوست دارند (به قول امروزیها کراش میزنند). این آدم هم جزء همان افراد بود برایم. در مراسمات مختلف چشمم او را میدید و گاهی در دیدارهای خصوصیاش با رهبر لبخند و آرامشش را دنبال میکردم.
شاید دلیلش، خاکی بودن و لبخند همیشگیاش در رویارویی با ایرانیان بود و یا حضورش در مراسماتی که وظیفهاش نبود هرچه که بود خط سیر فعالیتهایش برایم شیرین بود و یادآور مقاومت و صبر.
صبح روز چهارشنبه شد، دقیقا نقطهای که باور کردنش سخت بود. حالا او شهید شده، شهادتش به کنار چون حداقل من یکی او را چون شهیدان میدیدم؛ اما مکان شهادتش حالا شده داغی جگرسوز.
بعد از خبر شهادت، هرکس که خانوادهام را میشناخت و دیده بود، با دیدنم میگفت: «تا حالا دقت کردی که چقدر اسماعیل هنیه شبیه بابات بوده؟ کاش اونم شهادت قسمتش بشه.».
قبلا که نه اما حالا که نگاه میکنم، کمی به پدرم شباهت دارد. حالا میفهمم دوست داشتن قلبیام از کجا نشات گرفته؛ شباهتی که در ذهنم حتی نمیگنجید و حالا نقش بسته است؛ در حدی که دیگر پدر را هنیه میبینم و هنیه را پدر، وقتی خودش داستان شباهتش را شنید برای خودش دعای شهادت کرد، مثل همه روزها و ساعتها.
واقعا هم گاهی حیف است برخی افراد بمیرند و شهید نشوند.
این بار دلم دیگر نمیجوشد که حتما تشییع را باشم، وجودم ناملایم نیست و شاید این آرامش را مدیون شباهت اسماعیل هنیه به پدرم باشم. حالا منم که از او طلب زندگی و صبری چون خودش را میکنم و در نهایت در پیشگاه خدا زمزمه میکنم: «الهم ارزقنا الشهادة فی سبیلِک.»
انشاءالله.
✍🏻گمنام
#شهید_اسماعیل_هنیه
#خونخواهی_هنیه_عزیز
http://eitaa.com/istadegi
علیک سلام😌❤️
احسنت! خوف و رجا!
اتحاد تضادها، چیزیه که در قسمت آخر فصل اول مجموعهمون، دربارش گفتم.
ممنون که مطالعه میکنین🤓
#طناز