✨بیا تا سقف بشکافیم...
🔸در این روزهایی که در آستانه روز دختر، همه تلاش داشتند برای هویت بخشی و تکریم دختران کاری متفاوت رقم بزنند، من هم به دنبال عباراتی برای نوشتن یک متن ساده روانشناختی تبریک و یا طراحی یک شعار استاندارد بودم.
🔸متن یا شعاری که بتواند به درستی به ویژگی شخصیتی و هویتی یک دختر مسلمان اشاره ای بکند...
🔸دنبال متن و عبارتی می گشتم که در آن به خصوصیات حضرت معصومه (سلام الله علیها) اشاره ای شده باشد و بتواند به خوبی معرف عظمت شخصیت دختری تربیت شده در دامان اهل بیت پیامبر(ص) باشد؛
🔻دختری که با آغاز یک سفر سیاسی سخت و با عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در میان مردمان، شهر قم را به پایگاهی برای نشر انوار علم و الهیات به سراسر عالم گیتی تبدیل کرده است.....*
🔸این توصیف از حضرت معصومه سلام الله علیها یعنی، "دختری که بذر معرفت می پاشد" مدام در ذهنم تکرار میشود و برای یافتن جمله ای درخور، جملات تبلیغات و تبریک ها را مرور میکنم:
🔹تو دختری که زود می گریی، و زود می خندی!
🔹خداوند لبخند زد و تو آفریده شدی!
🔹الهه احساس، روزت مبارک!
🔹روز "ای وای چی بپوشم"، مبارک!!
....
🔸هرچه بیشتر میگردم بیشتر میفهمم چه قدر این جملات کلیشه ای بی بضاعت هستند برای عرض تبریک و نشان دادن عظمت شخصیت به دخترانی که می خواهند حضرت معصومه (سلام الله علیها) را الگوی خود قرار بدهند...
❇️مثل همیشه از جملات تکراری، ناامید میشوم و قدم میگذارم در منظومه فکری رهبر انسان شناس انقلاب اسلامی و تلاش می کنم، عظمت شخصیت یک زن را در کلام ایشان بجویم:
🔻عظمت زنانه یعنی مخلوطی از شور و عاطفه انسانی، که در هیچ مردی نمی توان این عاطفه شورانگیز را سراغ داد، به همراه متانت شخصیت و استواری روح که همه حوادث بزرگ و خطیر را در خود هضم می کند و روی آتش گداخته، شجاعانه قدم میگذارد و عبور می کند و در عین حال درس می دهد و مردم را آگاهی می بخشد...
۸۴/۳/۲۵
🔸با خواندن این توصیف، فکر می کنم شاید باید اینگونه نوشت:
تو دختری، مخلوطی از شور و عاطفه انسانی که نظیرش در هیچ مردی نیست...
و در یک کلام، الهه شجاعت، استواری روح و متانت شخصیت روزت مبارک..
___
*برگرفته از بیانات رهبر انقلاب درباره شخصیت حضرت معصومه سلام الله علیها، ۸۹/۷/۲۹
🖋 محدثه بخشی
#خداوند_روح_را_استوار_کرد_و_دختر_آفریده_شد
#میلاد_حضرت_معصومه #روز_دختر
http://eitaa.com/istadegi
✨به مناسبت میلاد حضرت معصومه سلاماللهعلیها و روز دختر؛
یادی کنیم از دختران شهیدی که در کانال معرفی کردیم...🥀
و البته لشگر فرشتگان خیلی پرشمارتر از اینهاست...🍃
حتما سرگذشت این دختران رو بخونید...
(این فهرست به روز رسانی شده...)
شهید رقیه محمودی
شهید ناهید احمدی مقدم
شهید زینب اسدی
شهید فائزه رحیمی
شهید طیبه سادات زمانی
شهید صدیقه رودباری
شهید مهری زارع
شهید راضیه کشاورز
شهید ناهید فاتحی
شهید محبوبه دانش آشتیانی
شهید سیده طاهره هاشمی
شهید زهرا حسنی سعدی
شهید منیره سیف
شهید نجمه قاسمپور
شهید مریم فرهانیان
شهید رقیه رضایی
شهید زهره بنیانیان
شهید طاهره اشرف گنجوی
شهید زینب کمایی
شهید سیده زهرا رحیمی
حماسهی دخترانهی زینبیه
شهید راشل کوری
شهید هبة ابونداء
شهید مکرمه حسینی
شهید حدیث حیات داوودی
شهید فهیمه سیاری
پ.ن: کی گفته دخترا شهید نمیشن؟ اصلا شهادت دخترانهش قشنگه!🌷
خدایا؛ یه شهادت دخترانه روزی ما بفرما!☺️
#روز_دختر
#لشگر_فرشتگان
🌱کمی درد دل به مناسبت #روز_دختر🌱
✍🏻فاطمه شکیبا
-دیدی؟ هیچ سوالی نبود که بلد نباشه. حتی سختترین سوالها رو جواب داد.
-آره... ولی میدونی ازدواج نکرده؟
-جدی؟ مگه میشه دختر به این خوبی ازدواج نکرده باشه؟
-منم نمیدونم والا... شاید خواستگار نداره! حتما یه عیب و ایرادی داشته!
-نه بابا مگه میشه؟ چه عیب و ایرادی؟ (دستش را جلوی دهانش میگیرد و در گوش دیگری ادامه میدهد) شاید چون باباش مبارز سیاسی بوده کسی نمیاد بگیردش!
-شایدم از این دختراست که تا یکم درس میخونن دیگه هیچکسو آدم حساب نمیکنن و حاضر نمیشن ازدواج کنن. (لبش را کج میکند) از این دخترا که حرفای روشنفکریِ عجیب غریب میزنن...
-والا... حتما همینه... بخاطر همینه که میگم دختر نباید زیاد درس بخونه. زیاد درس بخونن فکر میکنن کسی شدن و زیر بار شوهر نمیرن!
-اصلا خدا رو خوش نمیاد دختر انقدر سنش بره بالا و شوهر نکنه، تازه بره اینور و اونور و با مرد نامحرم حرف علمی بزنه و سخنرانی کنه... (صدایش را کمی پایین میآورد) من شنیدم مامانبزرگش و عمهش هم همینطوری بودن، میرفتن جلوی مردم سخنرانی میکردن! (لب میگزد و سر تکان میدهد) جلوی مرد نامحرم!
-(نچنچ کنان میگوید) وای خاک به سرم... همین کارا رو کردن هیچکس نمیاد دختره رو بگیره... حواست باشه دخترات خیلی باهاش قاطی نشن. اونا رو هم یه وقت یاغی میکنه!
***
شاید فهمیده باشید این دو خاله خانباجی دارند درباره چه کسی حرف میزنند؛ شاید هم نه. اگر فهمیده باشید احتمالا عصبانی شدهاید چون اصلا نظرات محترمانهای نبود و اگر نفهمیدهاید و حتی ذرهای معتقدید این حرفها درست است، باید بگویم موضوع این گفتوگوی فرضی، #حضرت_معصومه سلاماللهعلیها بود.
واقعیت این است که اگر کسی موقعیت علمی و اجتماعی حضرت معصومه را برای ما توصیف میکرد، بدون آنکه بگوید ایشان دختر امام هستند، به احتمال زیاد ما هم چنین نظراتی میدادیم دربارهشان.
به ما اگر بگویند دختری هست از یک خانواده بسیار اصیل و شریف، دختری که از نظر علمی از علمای زمانهاش پیشی گرفته و انقدر باتقوا و اهل عبادت است که همه به نام معصومه میشناسندش و برای ادامه دادن مسیر مبارزه پدر و برادرش پا در یک سفر دشوار گذاشته، احتمالا سریع میپرسیم پس چرا ازدواج نکرده؟ و اصلا نمیبینیم جایگاه علمی و معنویاش را.
دست خودمان هم نیست. درست است که زمانه عوض شده و خیلی از مصادیق مردسالاری از جامعه حذف شده است، ولی هنوز هم باوری قدرتمند در پس ذهن ما، مخصوصا ما دخترها و زنها نفوذ کرده که تمام ارزش یک دختر به ازدواجش است. حتی اگر درس میخواند، هنرمند است، ورزشکار است، شغل خوبی دارد و هر حسن دیگری، همه در این جهتاند که یک شوهر خوب گیرش بیاید! اگر همه این محاسن را داشته باشد، ولی ازدواج نکرده باشد، ما هیچکدام را نمیبینیم و در دختر دنبال یک عیب میگردیم تا بگوییم به این دلیل او را «نگرفتهاند» و «ترشیده»!
انقدر هم این باور در لایههای مغز ما رسوخ کرده که برایمان عادی ست و متوجهش نیستیم و کلی با همین تفکرات جوک میسازیم و دستمایه طنزش میکنیم؛ این که دخترها دنبال شوهرند و هر کاری میکنند تا یکی «بگیردشان». و البته انقدر این باور را در ذهنها جا انداختهاند که واقعا دخترها هم، حتی آن روشنفکرترین و آزادمنشترین دخترها هم ته ته ذهنشان احساس میکنند با وجود همه موفقیتها، ازدواج نکردن یک شکست بزرگ است.
واقعا هم طوری با دختر مجرد موفق برخورد میکنیم که احساس کند بخاطر مجرد بودنش چیزی کم دارد؛ حتی اگر از همه همسنهای متاهلش جلوتر باشد. طوری برچسب ترشیده میزنیم و صرف ازدواج کردن را(حتی ازدواجِ ناآگاهانه و اشتباه را) یک پیروزی میدانیم که به دخترهای قوی و موفق احساس کافی نبودن میدهیم؛ احساس شکست. درحالی که آن کسی که باید احساس شکست کند، دختری نیست که توانسته از پس خودش بربیاید و خودش را شکوفا کند؛ بلکه زنی ست که منتهای آمال و آرزویش را شوهر میبیند. این رفتارها شاید اصلا ریشه در عقده حقارت داشته باشد، حقارت افکار پوسیده سنتی و مردسالار دربرابر دختران مستقل و توانمند.
به عنوان یک دختر، از همینجا، از همین پشت لپتاپ دوست دارم بزنم توی دهان همه آنهایی که از این دو اصطلاح «گرفتن» و «ترشیدن» را استفاده میکنند و میخندند. دختر کالا نیست که بگیرندش. خودش فکر مستقل دارد و میتواند هر زمان که خواست ازدواج کند. و دختر میوه نیست که فاسد شود و بترشد. دختر انسان است و بالا رفتن سنش چیزی از شأن انسانی و ارزش او کم نمیکند.
دوست متاهلی دارم که در دوران نوجوانی با هم صمیمی بودیم و بعد، هرچه بزرگتر شدیم بیشتر سرمان به زندگی خودمان گرم شد. الان خیلی کم با هم در ارتباطیم. هرازگاهی پیامی میدهیم و احوالی میپرسیم؛ و او هربار که پیام میدهد، اول از همه میپرسد: عروس نشدی؟
ادامه👇🏻
وقتی اینطوری میپرسد، احساس میکنم منظورش این است که من هیچ مهارت و توانایی و استعداد دیگری ندارم، جز عروس شدن. مثلا نمیتوانم ارشد قبول بشوم، نمیتوانم داستان بنویسم، نمیتوانم تدریس کنم، نمیتوانم فعالیت اجتماعی داشته باشم، نمیتوانم سرکار بروم... فقط میتوانم عروس بشوم و تنها کار مهمی که توی زندگیام قرار است انجام بدهم عروس شدن است. تنها خبر مهم، تنها اتفاقی که خوشحالکننده باشد و بشود دربارهاش حرف زد عروس شدن است.
این یک توهین است؛ یک توهین واضح. هم به من، هم به خودش و هم به جنس دختر. تازه این معنای ضمنی را هم دارد که اگر مطابق استانداردهای جامعه مردسالار زیبا به شمار نمیروی، باید بمیری چون عروس خوبی نخواهی شد و دختری که عروس نشود به چه درد میخورد؟! و یا این که اگر دلت نمیخواهد عروس شوی، حتما زشتی و به آنها که عروس شدهاند حسودیات میشود! بله، همینقدر بچگانه است این تفکر...
نمیگویم ازدواج بد است و مجرد بودن خوب؛ حرفم این است که تجرد یا ازدواج بخشی از زندگی شخصی یک نفرند که به انتخابهای فرد بر اساس اهداف و شرایطش بستگی دارد. این که یک نفر زود ازدواج کند، یک نفر دیر و یک نفر اصلا ازدواج نکند، به این معنا نیست که به کمال نمیرسد، ناقص است و حق داریم سرزنشش کنیم.
یک نفر در سن پایین ازدواج میکند، مثل حضرت زهرا علیهاالسلام، یک نفر دیر ازدواج میکند، مثل حضرت خدیجه علیهاالسلام(حضرت در سن بیست و پنج یا بیست و هشت سالگی ازدواج کردند که در عرف آن زمان سن بالایی برای ازدواج حساب میشده)، یک نفر هم اصلا ازدواج نمیکند، مثل حضرت معصومه و حضرت مریم علیهماالسلام. شرایط زندگی هریک از آنان با هم متفاوت بوده و بر ازدواجشان اثر گذاشته؛ اما هیچیک از رشد معنوی و علمی و اجتماعی باز نماندهاند.
حضرت زهرا، حضرت خدیجه و حضرت مریم، هرسه جزو چهار بانوی برتر جهانند؛ پس چرا ازدواج کردن را تنها معیار ارزش یک دختر و تنها هدف زندگی او میدانیم؟
پ.ن: از خانواده خودم متشکرم؛ چون هیچوقت ارزش من را و اهداف من را در ازدواج خلاصه نکردند. یادم نمیآید از بچگی کسی حرفی درباره عروس شدنم زده باشد. همیشه وقتی حرف از آینده من بود، میگفتند دخترمان دانشمند میشود و کاری میکند کارستان، طوری که نامش در تاریخ بماند.
✍🏻فاطمه شکیبا
#میلاد_حضرت_معصومه
#روز_دختر
http://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 201
روی پنجه پا بلند میشوم تا فلش را از دستش قاپ بزنم و میپرسم: اون یکی چیزی که قرار بود بهم بدی چی شد؟
دستش را بالا میبرد تا نتوانم فلش را بگیرم و یک لبخند پیروزمندانه میزند، از جنس لبخندهای دانیال. این مدل خندیدن اصلا به ایلیا نمیآید. ایلیای احساساتی نمیتواند ادای دانیالِ همیشه مسلط را دربیاورد و طوری رفتار کند که انگار همهچیز را درباره من میداند و اوضاع کاملا تحت کنترلش است.
چقدر هم از این مدل نگاه و خندیدن دانیال بدم میآمد؛ چون در برابرش احساس ضعف میکردم و بیدفاع بودم. الان هم که ایلیا دارد اینطوری میخندد و نگاه میکند و دستش را میکشد تا من نتوانم فلش را بگیرم، ازش لجم میگیرد.
با همان چهره مسخره و نقاب تسلط، فاتحانه میگوید: اونم برات آوردم. مثل آب خوردن بود.
ایلیا با عقب کشیدن دستش و بالا گرفتن فلش سعی دارد من را به بازی وا دارد؛ به این که روی پنجه پایم بپرم تا آن را بگیرم؛ ولی من در نقشه او بازی نمیکنم. دست از تلاش میکشم و دست به سینه و با اخم نگاهش میکنم. پاهایم را به زمین فشار میدهم و سعی میکنم نگاهم انقدر تیز باشد که نقاب تسلطش را سوراخ کند.
-اوه... چه عصبانی!
دستش را پایین میآورد و فلش را روی دو دست تقدیمم میکند؛ با تعظیمی کوچک.
-بهتره تسلیمش کنم تا مشمول غضب همایونی نشدم!
فلش را برمیدارم و بدون تشکر یا حرف دیگری داخل کیفم میاندازم. میگوید: حالا مطمئنی میتونی انجامش بدی؟
-معلومه!
و راه میافتم به سمت خروجی یادبود هرتسل. الان است که میان سنگ قبرهای پوسیدهی پر از نوشتههای عبری حالت تهوع بگیرم.
ایلیا مثل جوجه اردک دنبالم راه میافتد.
-خیلی به نظر جالب میاد. میتونم ازت یاد بگیرم؟
نیشخند میزنم.
-تو که معتقدی شدنی نیست!
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
مهشکن🇵🇸
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 202
نیشخند میزنم.
-تو که معتقدی شدنی نیست!
شانه بالا میاندازد.
-شایدم باشه. به هرحال من تاحالا این کارو نکردم؛ ولی اگه یادش بگیرم خیلی به نفعم میشه.
-مثلا میخوای چکار کنی؟ اثر انگشت رئیس بانک مرکزی رو جعل کنی و بری بانک بزنی؟
ایلیا صدایش را پایین میآورد؛ پایین و موذیانه.
-تاحالا درباره اثر انگشت گالیا فکر کردی؟
ناگهان از راه رفتن باز میمانم. سر جایم میایستم و برمیگردم به سمت ایلیا که در نگاهش شیطنت و شوق به خرابکاری موج میزند؛ مثل یک پسربچه تخس در یک بعدازظهر تابستانی.
من اما بجای این که همبازی این پسربچه تخس بشوم، مثل مادر باتجربهای میگویم: اون منبع مُرده هم از این ایدهها داشت، آخرشم همینطوری خودشو به کشتن داد.
مثل یک مادر باتجربه لبخند میزنم؛ یک لبخند کشدار و دنداننما و مسخره. گوشه لبهای ایلیا به پایین متمایل میشوند.
-ما حواسمون هست. مثل اون اشتباه نمیکنیم.
ناخودآگاه میزنم زیر خنده.
-تو؟
ایلیا با چشمان بیرونزده به من که نزدیک است از خنده غش کنم نگاه میکند. میان خندهام بریده بریده میگویم: هیچکس به اندازه اون بدبخت حواسش به همهچی نبود. اونوقت توی سربههوا میخوای مثل اون اشتباه نکنی؟ تو ده برابر بدتر اون گاف میدی!
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
📚 فیلم کامل | گفتگوی رهبر انقلاب با خبرنگار صداوسیما در نمایشگاه کتاب تهران؛
هیچ چیزی جای کتاب را نمیگیرد
✏️ رهبر انقلاب صبح امروز پس از بازدید از نمایشگاه کتاب در مصاحبهای، انگیزه خود از چنین بازدیدی را در درجه اول میل شخصی و علاقه به کتاب برشمردند و افزودند:
یکی دیگر از دلایل بازدید از نمایشگاه کتاب، زمینهسازی برای ترویج کتاب و کتابخوانی است.
✏️ اعتقاد من این است که همه آحاد مردم در طبقات مختلف سنی و علمی نیازمند به کتاب هستند و هیچ چیزی نمیتواند جای کتاب را بگیرد.
✏️ نباید فضای مجازی جای کتابخوانی را بگیرد و کتاب باید همواره در سبد خرید و در مجموعه اوقات مردم جای خاص خود را داشته باشد.
✏️ مسئولان وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات اسلامی باید به کسانی که در کار نشر و تولید کتاب فعال هستند کمک کنند. البته در این بخش کمکهایی میشود و این روند باید ادامه یابد اما کار مهم دیگر این است که فعالان فضای مجازی، ترویج کتاب و کتابخوانی را از جمله وظایف خود بدانند.
✏️ فعالان فضای مجازی کتابهای خوبی را که در زمینههای مختلف علمی، ادبیات، تاریخ، هنر، مسائل دینی و اعتقادی و در یک کلام «کتابهای مفید» را معرفی و ترویج کنند.
✏️ افزایش کارهای جدید، افزایش شمارگان کتابها و تجدید چاپ مکرر برخی کتابها از خبرهای خوب نمایشگاه امسال است.
✏️ دستگاههایی همچون وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات و حوزه هنری باید در زمینه تولید کتاب مناسب برای نسل جوان و «وزارت آموزش و پرورش» و «وزارت علوم» نیز باید در زمینه ترویج کتابخوانی میان نوجوانان و جوانان بیش از پیش تلاش کنند تا هم زمینه کتابخوانی فراهم شود و هم کتاب خوب در اختیار آنان قرار گیرد.
✏️ ایشان یکی از نیازهای جدی برای نسل جوان را تولید کتاب در زمینه شرح قضایا و حوادث گوناگون دانستند و افزودند: در زمینه قضایایی همچون مشروطیت، دفاع مقدس، «انقلاب اسلامی» و شخصیت برجسته و کمنظیری همچون امام(ره) یا کتاب مناسب وجود ندارد و یا کتاب «خواندنی» بسیار کم است که باید در این موضوعات تولید کتاب مناسب برای نسل جوان انجام گیرد.
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠 #پنجرهی متفاوت از هدیه رهبر انقلاب به یک خانم نویسنده
📚 رهبر انقلاب در جریان بازدید از نمایشگاه کتاب تهران، تسبیح خود را به خانم معصومه سپهری نویسنده دفاع مقدس هدیه دادند.
🔹️ خانم سپهری نویسنده کتابهای «نورالدین پسر ایران» و «لشکر خوبان» است که رهبر معظم انقلاب در سالهای گذشته با نگارش تقریظ این کتابها را تحسین کرده بودند.
🔹️ کتاب «مرد ابدی» شامل روایتی مستند از زندگی سردار شهید حسن طهرانی مقدم از این نویسنده دفاع مقدس هم به تازگی روانه بازار نشر و در سیوپنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه شده است.
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠 #پنجره ی متفاوتی به نمایشگاه کتاب | گفتگوی امروز رهبر انقلاب با آقای حمید حسام، نویسنده کتاب دفاع مقدس
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠 #پنجره متفاوتی به نمایشگاه کتاب؛ واکنش رهبر انقلاب وقتی که کتاب فونتامارا را دیدند
➕ نظر رهبر انقلاب درباره تغییر نام کتاب "نان و شراب" در اوایل انقلاب چه بود؟
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠 #پنجره متفاوتی به نمایشگاه کتاب | واکنش رهبر انقلاب به استفاده از یک لغت انگلیسی: هر روز کتابها را شارژ میکنیم یعنی چه؟
💻 Farsi.Khamenei.ir
مهشکن🇵🇸
🏠 #پنجرهی متفاوت از هدیه رهبر انقلاب به یک خانم نویسنده 📚 رهبر انقلاب در جریان بازدید از نمایشگاه
اصلا من هربار آقا رو توی نمایشگاه کتاب میبینم از شدت ذوق دچار تشنج میشم😅
امشب بالاخره به خودم شجاعت دادم و سفارشمو از نمایشگاه کتاب ثبت کردم.
این چند روز هی تو سایت نمایشگاه میگشتم و کتابها رو میذاشتم توی سبد خرید، بعد میرفتم دونهدونه توی اینترنت جستجو میکردم و از دوستام میپرسیدم،
بعد میگفتم خب اینو از صدرزاده امانت میگیرم، اونو از فاتح، اون یکی رو از مصباح، یکی دیگه رو از کتابخونه، اونم از طاقچه بینهایت... و هی اینجوری حذفشون میکردم از سبد خرید😐
دیگه هی بالا و پایین کردم، به چهار تا کتاب رسیدم:
📚خانواده ابدی(زندگینامه شهیده عشرت اسکندری)
📚روایت سوم(پرداخت به موضوع دفاع مقدس از زاویهای جدید در بستر افقنمایی حرکت انقلاب اسلامی)
📚طرح و ساختار رمان
📚توسعه و مبانی تمدن غرب.
بین دوتای آخری شک داشتم، هردو رو هم شدید دلم میخواست، و هردو رو هم میشد از کتابخونه امانت بگیرم.
ولی خب هردو کتابایی بودن که آدم دوست داره مال خودش باشه و راحت بخونه خودش و توی کتابخونهش داشته باشدشون.
دیگه به این نتیجه رسیدم که به طرح و ساختار رمان برای کارم بیشتر نیاز دارم و با اشک و آه کتاب شهید آوینی رو از سبد خرید حذف کردم.
آخرش حدود سیصدتومن شد با بن تخفیف😓
الان دلم هنوز پیش توسعه و مبانی تمدن غرب گیره،
با خودم میگم برم یه سفارش دیگه ثبت کنم و اونو سفارش بدم😶
ولی میدونم اگه دستم بره سمت سفارش جدید حداقل دوتا کتاب دیگه میخرم😶
به نظرتون چکار کنم؟
#معرفی_کتاب
مهشکن🇵🇸
امشب بالاخره به خودم شجاعت دادم و سفارشمو از نمایشگاه کتاب ثبت کردم. این چند روز هی تو سایت نمایشگاه
بعد تازه...
دیروز رفتم خونه مصباح،
کتابخونهش یه طوری بود که دلم میخواست بگم لطفا منو به فرزندی قبول کن😶
نصف کتابهاش رو خونده بودم، نصف دیگه هم همونایی بود که میخواستم بخرم و بخونم!
اگه جلومو نمیگرفت نصف کتاباشو بار میزدم میآوردم خونه...
فردا چندتا کتابهایی که ازش امانت گرفتم رو معرفی میکنم.
خیلی خوبه دوستات کتابخون و کتابخَر باشن، دیگه خیالت راحته خیلی کتابا رو لازم نیست بخری😁
مهشکن🇵🇸
بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به
🔰بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 203
خندهام را جمع و جور میکنم و انگشت اشارهام را برای ایلیا بالا میآورم؛ دقیقا جلوی صورتش.
-گوش کن پسر خوب! بذار من کارمو بکنم و هرکار گفتم رو انجام بده. به موقعش حال گالیا رو هم میگیریم، باشه؟
***
دستم را زیر چانه زده بودم و فقط نگاهش میکردم.
آن لحظه برایم مهم نبود که حسگر اثر انگشت کیفپول میتواند بافت زنده را از تقلبی تشخیص دهد یا نه؛ این هم مهم نبود که فیلم مصاحبه دیشب تلما توی رسانههای جمعی اسرائیلی پربازدید شده بود.
تنها چیزی که مهم بود این بود که تلما وقتی اثر انگشت دانیال را دید، چشمانش برق زد و گفت: عالیه، خیلی باکیفیته!
تنها چیزی که مهم بود این بود؛ این که تلما نتیجه کار من را دیده بود و ذوق کرده بود و من توانسته بودم باد به غبغب بیندازم و بگویم: خب معلومه، الکی که نیست! از پایگاه دادههای بیومتریک سازمان کش رفتم.
دلم میخواست یک ساعت درباره کیفیت اسکنرهای سازمان در اسکن اثر انگشت حرف بزنم و در مهارت خودم برای هک؛ دلم میخواست سرم را بالا بگیرم و بگویم هرچه تلما سفارش بدهد را از پایگاههای داده سازمان میدزدم و دو دستی تقدیمش میکنم؛ بگویم هیچ سد امنیتیای نیست که نتوانم از آن بگذرم.
ولی زدن این حرفها هم مهم نبود. مهم این بود که من میتوانستم دستم را زیر چانه بزنم و ببینم که تلما چطوری اثر انگشت را جعل میکند و میل به یاد گرفتن بهانهای شود که بتوانم خوب و با دقت نگاهش کنم. وقتی نگاهش کنم که حواسش نباشد. وقتی که حسابی سرگرم کار باشد و چندتار مویی که توی صورتش میریزد را با بیحوصلگی کنار میزند. انگار آن لحظات تلما کاملا خودش بود، خود خودش. و من دوست داشتم خود تلما را ببینم؛ سلما را.
-یه سوال، حسگرهای جدید میتونن فرق پوست آدم رو با چیزای دیگه بفهمن؟
این را تلما پرسید؛ درحالی که داشت به تصویر باکیفیت اثر انگشت دانیال در نرمافزار پردازش تصویر ور میرفت. یک لحظه با خودم گفتم خوش به حال دانیال که تلما انقدر با دقت به اثر انگشتش نگاه میکند! و جواب تلما را دادم.
-آره، بیشترشون میتونن.
ادامه دارد...
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi
هدایت شده از نمکتاب
30.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوتید به یک سفر ناشناخته❗️
پویش بزرگ کتاب #سفر_به_دنیای_ناشناختهها ❌
⏰از ۹ اردیبهشت تا ۲۹ خرداد
🎉همراه با دهها هدیه ارزنده:
تلفن همراه📱
ایرپاد🎧
پاوربانک🔌
🛣کمک هزینه سفر به مشهد
و....
خرید کتاب از طریق:
@ketab98_99
Namaktab.ir
#پویش_کتاب
#مسابقه
@namaktab_ir