eitaa logo
💗رمان جامانده💓
408 دنبال‌کننده
98 عکس
26 ویدیو
0 فایل
✨﷽ 🚫خواننده عزیز ❗ #کپی‌برداری از این داستان #حرام و پیگرد #قانونی‌و‌الهی دارد .🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🌸 ♥️ یک ساعتی رو وقت گذاشتم ، گاهی اهسته و گاهی با سرعت ، یکم وایسادم. ولی بلاخره رسیدم اما چه رسیدنی ، خیس عرق شده بودم و با اینکه تو ارتفاع بودم و باد نسبتا تندی هم در حال وزش بود اما نمیتونست جلو تعریق رو بگیره نوک کوه که رسیدم چند دقیقه ای نشستم تا عرقم خشک بشه و تو این فاصله به مناظری که همیشه ازش غافل بودم نگاه میکردم شروع کردم با خودم حرف زدن خدایا یه چیزی تو دلم مونده ولی خجالت میکشم بگم... منظره به این زیبایی و خوبی، هوا به این پاکی ، طبیعت بکر ... خدایا فقط یه چیزیش کمه... حیف نیست تو این شرایط و اب هوا تنها باشم!!!! بقول معروف هوا دونفره است ، دلت میاد تنهایی بیام و اینجا بشینم؟؟؟ مگه نمیگن تنهایی خوب نیست؟مگه نمیگن زن و شوهر جوون و مومن مورد دعای ملائکه هستن و مورد توجه خدا؟؟؟! خب قربونت بشم خدا ، چیزی که برات غیر ممکن نیست ، برام کاری کن.... نمیدونم حکمت کارت چیه ولی هر چی هست من دیگه طاقت ندارمااااا ، دستمو بگیر خدا از جام پا شدم و مسیری که از پای کوه تا نوک کوه رو جاده کرده بودن رو گرفتم و بقول فیلم ها زدم به جاده بخاطر پیچ در پیچ بودن راه بیشتر از نیم ساعت باید راه میرفتم ولی بالا رفتن از کوه همه انرژیمو گرفته بود خداخدا میکردم تا ماشینهایی که هر از چندگاهی از اونجا رد میشدن سوارم کنن ، تا اینکه صدای بوق ماشینی از پشت اومد و برگشتم دیدم یه شاسی بلند شیشه دودیه که بعد از بوق زدن ایستاد و شیشه رو داد پایین _سلام _سلام بفرمایید _اگه پایین میری بیا بالا _مزاحم نباشم؟ لبخندی زد و خم شد و درو باز کرد،سوار شدم و شیشه رو داد بالا، نگاهی از روی احتیاط به داخل ماشین و اطراف کردم ، تا اینکه زاویه دیدم منجر شد به راننده 🚫خواننده عزیز از این داستان و پیگرد دارد .🚫 🌸 🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸