🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸
#بهنامخداوندقلبها ♥️
#جامانده
#قسمت391
✍ #جعفرخدایی
_وقتی دیدم از این باغ خوشت اومده ، گفتم چه کسی بهتر از تو که این باغ رو بفروشم بهش ، چون میدونم تو هم مثل چشمت ازش مراقبت میکنی و مهمتر از اون خیالم راحته به کسی میفروشم که تنها رفیقمه و ارزش باغ رو میدونه
گفتم این کار خداست که تو بعد این مدت اومدی و میتونی گره کارمو باز کنی ، پس وسیله خدا رو نباید به این راحتی از دست بدم
برای همین قبل از اینکه به کسی دیگه این پیشنهاد رو بدم به تو میگم البته هیج وقت راضی نیستم کسی در هیچ زمینه ای باهام شریک باشه ولی حساب تو با بقیه فرق میکنه
اینو که گفت ساکت شد و قبل از اینکه
بخواد دوباره ادامه بده مجبور شدم حرفشو قطع کنم و بگم
_ اجازه بده میثم
من توان خرید این باغ رو ندارم ، مخصوصا اینکه بخاطر همین نداشتن ها قلبم رو جریحه دار کردن و روحمو ازردن، نمیخواستم حرفتو قطع کنم ولی نخواستم دلت رو به من خوش کنی
شرمنده رفیق الان موقعیتش نیست کمکت کنم
برخلاف تصوری که بعد از حرفام داشتم و اونم این بود که حتما میثم ناامید و غمگین میشه ، دوباره لبخندی زد و گفت
_اولا صبر کن دوما قول دادی ، مرده و قولش باید سر قولت وایسی
_میثم تو رو خدا ادامه نده من شرمنده ات میشم ، بعد از این همه مدت نیومدم اینجا ناراحت و ناامیدت کنم ، منو خوب میشناسی اگر این مبلغ رو داشتم بدون اینکه حتی به یک متر این باغ چشم داشتی داشته باشم تقدیمت میکردم ، از من چیزی میخوای که توانشو ندارم که اگر داشتم شک نکن با جون و دل انجام میدادم و برام افتخاریه که گره از مشکل یه رفیق خوب و زحمت کش باز کرده باشم
_ خب ادامه صحبتم
این باغ حدود چهار هزار متره و تا دو سه سال دیکه شاید در حدود ده الی بیست تن زیتون بده که بستگی به باغبانش داره و هرچی علمی تر جلو بره موفق تره ، البته خودمم هستم و کارها رو خودم انجام میدم ،
خدا رو شکر حساب بانکی من خوب کار میکنه ، وقتی رفتم بانک نصف قیمت این باغ بهم وام میدن و با مبلغ این وام میتونم مغازه قشم رو بخرم ولی من اهل وام گرفتن و کارهای بانکی نیستم
من وام رو میگیرم و میدم به تو ،
تو هم وام رو بده به من و منم نصف باغ رو قولنامه میکنم به اسمت و تو قسطش رو بده
🚫خواننده عزیز #کپیبرداری از این داستان #حرام و پیگرد #قانونیوالهی دارد .🚫
🌸
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸
#بهنامخداوندقلبها ♥️
#جامانده
#قسمت392
✍ #جعفرخدایی
انقدر از این حرففاش شوکه شده بودم که زبونم بند اومده بود، به زحمت تونستم حرف بزنم و گفتم
_چی داری میگی میثم تو کلی برای این باغ زحمت کشیدی!!!
درضمن من برای این مبلغ نمیتونم به کسی بگم ضامنم بشه ،
در ثانی من باغداری بلد نیستم و وسیله ی رفت و امد به اینجا رو ندارم
وقتی تک تک کلمات از دهنم خارج میشد میثم لبخند میزد و ظاهرا منتظر بود تا حرفهام تموم بشه و وقتی تموم شد دوباره گفت
_ و اما ادامه حرفهام
خودم ضامنت میشم ، اینطوری من به مغازه ام میرسم ، تو صاحب باغ میشی و برای چند سال بعد درامد خیلی خوبی خواهی داشت و از نظر مالی دهن کسی رو که در مورد مال دنیا تحقیرت کرده رو میبندی
با خودم که فکر کردم گفتم حرف حق میزنه و حرف حق جواب نداره
_ این پیشنهاد بسیار عالیه، بیشتر نفعش برای منه! ولی میثم مبلغ به این بزرگی قسط با رقم بالایی داره
حرفم به اینجا رسید گفت
_نترس ، خدا میرسونه از جایی که به فکرت نمیرسه
خب نظرتو بگو قبوله؟
_قبوله؟من از خدامم باید باشه ، هر ثانیه تاخیر به ضررمه رفیق
_خب خدا رو شکر
خب قضیه ی مال دنیا حل شد
اما در مورد تحصیلات، راستش من میخوام دانشگاه شرکت کنم البته چون وقت کنکور ندارم به دانشگاهی که بدون کنکور دانشجو قبول میکنه میخوام برم اونم رشته حقوق ، پیشنهاد میکنم تو هم این کارو بکنی ، راستش من حوصله جزوه نوشتن ندارم اونم با این خطی که دارم ، امیدم تو دانشگاه به اقا مهدی هست امیدوارم قبول کنی
جوابی بهش ندادم چون شک داشتم که خوابم یا بیدار ، با خودم گفتم خدایا اگر خوابه ، نمیخوام بیدار بشم لطفا بیدارم نکن ولی اگر بیداریه نمیدونم چطور این لطفتو جبران کنم
_چی شد چرا جواب نمیدی ؟
_میثم خوابم یا بیدار؟
_بیدار بیداری حالا جوابمو بده
_میترسم خواب باشه میثم ، دیگه تحمل نا امیدی ندارم ، اگر خواب باشه میخوام خواب به خواب برم ، میدونم اگر قبول کنم چه موقعیت بزرگی به دست اوردم
داری پیشنهادهایی میدی که پدر به بچه ش و برادر به برادر نمیده
با این کار منو تا اخر عمر مدیونت میکنی
🚫خواننده عزیز #کپیبرداری از این داستان #حرام و پیگرد #قانونیوالهی دارد .🚫
🌸
🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌹🍃
🍃
#عاشقانهمذهبی💞
من و همســرم
نه شیرین و فرهادیم
نه لیلی و مجنون…
قصه ی ما یه روایتی جدید و جداستــ…!
با سناریویی که نویسندش خداستــ..
و چراغ راهی که دست #حضرتعلی (ع) و
#حضــرتزهــرا (س) ست💚
🍃
🌹🍃