eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
748 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت سالروز تخریب بقیع سیل اشک آتش بزن ای غم تمام پیکرم را لبریز کن از خون دل و چشم ترم را ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را خانه خرابم کرد سیل اشک ، وقتی کردم نظاره تربت پیغمبرم را بگذار تا از غربت زهرا  بکوبم بر پنجره های بقیع او سرم را ای کاش چون پروانه ای در ماتم او آتش بسوزاند همه بال و پرم را اینجا چرا گلچین به گل زد تازیانه این غم شراره زد دل غم پرورم را هرگز نمی بخشم تو را شهر مدینه من در کجا جویم مزار مادرم را آتش مزن بردفتر شعر "وفایی" ای اشک غم رنگین نمودی دفترم را
به مناسبت سالروز تخریب بقیع زبان شیهه این چار مزار نور، جان شیعه است منظومه خورشید نشان شیعه است این بقعه ی توحید، بقیع دل ماست گلدسته ی این حرم زبان شیعه است
شعر تخريب بقيع -( شد ندبه خوان به امرِخدا قبرِخاکی اَت ) غربت آل علی (ع)... خـانه خـراب کـرده مـرا قبرِخاکی اَت این روضه کُشته فاطمه را قبرِخاکی اَت شاهِ کَـرَم ... امیرِحَـرَم .... صـاحبِ عَـلَم شد آتـشی به سینه یِ ما قبرِخاکی اَت افـتاده سـایه یِ عَلَـمَت برسـَرَم ولـی... بی سایه بان وُ صحن وُ سرا قبرِخاکی اَت قـابی به پیـشِ زائـرتان در زیارت است دیـوار وُ شـبهِ پنجـره ها قبرِخاکی اَت صحنِ چهار نورِخدا سوت وُ کور وُ تار سرفصل وُ متنِ روضه یِ ما قبرِخاکی اَت باید بمـیـرم از غـمِ اربابِ بـی کفـن دِق مـی دهد مرا به خـدا قبرِخاکی اَت بارانِ چشم هایِ تَرَم ندبه خوان شده شد ندبه خوان به امرِخدا قبرِخاکی اَت شاعر : حسین ایمانی شاعر:
یادِ اولاد نبی اون،لاله های بی قرینه دلامون پر می زنه تا،بقیع و شهر مدینه خاک‌ پاکِ بقیعه،سُرمه ی چشم همه اونجا میاد صدای،فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا زهرا... غُربتِ بقیع دلارو،میزنه آتیش همیشه کي میگه که حاجت ما،هیچ موقع روا نمیشه حاجت‌ ما همینه،که ببینیم خیلی زود نابودیِ کاملِ رژیمِ آل سعود یا فاطمه یا فاطمه یا زهرا... تو بقیع آدم‌ میفته،یادِ روضه های مادر آتیش و دود و غلاف و،گل یاسِ گشته پرپر شهیده ی راه دین،قبله ی اهل یقین به پیش چشم علی،شده ای نقشِ زمین یا فاطمه یا فاطمه یا زهرا... امیری حسین ونعم الامیر
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع تا شبانگاهى شوم شمع فروزان بقیع کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد اوفتم بر خاک قبرستان ویران بقیع آرزو دارم بمانم زنده و با سوز حال در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع آرزو دارم ببینم با دو چشم اشکبار جاى فرزندان زهرا را به دامان بقیع آرزو دارم بیفتم بر قبور پاکشان تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان قبر زهرا را ببوسم در بیابان بقیع آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع اندر آنجا خفته چون قربانیان راه حق اى موید جان عالم باد قربان بقیع استاد موید
بنویسید " حرم " کور شود چشم حسود بنویسید سر آرند ملائک به سجود بنویسید که زیباست بدون گنبد بنویسید که زیباست شبیه مشهد سالیانی ست که با داغ بقیع میسوزیم فانی شعله ی عشقیم، جهان افروزیم مژده بر دیده که زائر شدنی خواهد بود مجلس هروله دایر شدنی خواهد بود عاقبت چشم عدو نیز خزان خواهد دید عوض آنچه به ما رفت گران خواهد دید بنویسید " بقیع " گریه به راه اندازید رخنه در سینه نمایید وَ آه اندازید قلمی دست بگیرید که تشریح کنید غزلی ساخته آن را پُرِ تلمیح کنید  ب " یعنی که بسوزیم بر این غربت عشق" قاف " یعنی قسمی هست که بر تربت عشق" خوردم و غصه ی ایام گریبان گیرم شد و انگار همین بود همه قسمت عشق ی " یعنی یخ ما آب نشد تا امروز" پشت ابر است یگانه رخ آن طلعت عشق عین " عطریست که در بین فضا پیچیده" وه چه مستی دهد این تربت خوش نکهت عشق بنویسید که ما چشم به ره دوخته ایم جزو زریّه ی کاشانه ی در سوخته ایم توحيد شالچيان ناظر
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائر قبور خراب مدینه ام آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود حتی جوان ز غربت آن پیر می شود خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است از گریه های فاطمه آیینه کاری است اهل مدینه باب عداوت گشوده اند بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند هرکس دم از علی زده تخریب می شود صدیقۀ مطهره تکذیب می شود دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند تفریحشان تمسخر هر نالۀ بلند در خواب هم نشان حیا را ندیده اند نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند بغض علی زبانه کشد از وجودشان رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است تصویر چادریست که در کوچه خاکی است امواج یک صدا دلم آزار می دهد گویا صدای صورت و دیوار می دهد گویا به گوش می رسد از قصۀ فدک آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک» تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع اوراق خاطرات غیورانه نیلی است هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است بی درد مردمان زمان جان مرتضی ما را رها کنید بمیریم زین عزا روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم همراه منتقم حرم آباد می کنیم گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا ما داغ دار سیلی ناحق مادریم چشم انتظار منتقم آل حیدریم قاسم نعمتی
☑️ هشتم شوال سالروز تخریب قبور بقیع بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع بوى گل می آید از چاك گریبان بقیع مرغ شب در سوگ گل‎هایی ‏كه بر این خاك ‏ریخت از سر شب تا سحر، باشد غزل‎خوان بقیع ناله ‏هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع گوش ده تا گریه‎ی زار على را بشنوى نیمه شب‎ها از دل خونین و حیران بقیع این حریم عشق دارد عقده‏ ها پنهان به دل شعله‏ ها سر می ‏كشد از جان سوزان بقیع از دل هر ذرّه بینى جلوه ‏گر صد آفتاب گر شكافى ذرّه ذرّه خاكِ رخشان بقیع هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع بسته ‏ام پیمان الفت با مزار عاشقان خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دل‎هاى حزین خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع اى جهان آباد كن، برخیز و مهر و داد كن باز كن آباد از نو، كوى ویران بقیع چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع 🔸شاعر: ________________________
رجز خوانی بمناسبت 8شوال تخریب بقیع ای جیره خوار دست ناپاک یهودی هشدار ماراگوش کن ؛ آل سعودی تو گرگ خون آشامی وجلاد قرنی از چشم عالم خواب راحت را ربودی درسوریه بحرین یمن بااسم داعش بافتنه هایت آتشی برپانمودی گردن کشی درپیشگاه حق نمایی درپیش شیطان مثل بنده در سجودی داغ شهیدان منا بر سینه داریم بانی آن روز پر از ماتم تو بودی باسرنگونی تو درشهر مدینه صحن حسن راشیعه میسازد به زودی
به مناسبت سالروز تخریب بقیع چند وقت پیش بود که غم بی حساب شد کعبه دوباره اَبرَهه گونه خراب شد این کعبه چار قبله به محراب سینه داشت کز خاکِ کینه چهرهء آن در نقاب شد نفرین به آنکه بغض علی را بهانه کرد باغِ بقیع زیر قدومش تراب شد این نسل کینه توز همان نسل کوچه اند که زیر پایشان گلِ یاسے گلاب شد اجدادشان به کوچه به زهرا لگد زدند وقتی که دست شیر خُدا در طناب شد اُفتاده بود در روی زهرا و رد شدند طوری که استخوان تنش آسیاب شد بازوی فاطمه وسط کوچه شد دوتا وقتی غلاف واردِ این منجلاب شد طوری کشیده خورد به زهرا که بعد از آن رو از علی گرفت و میان حجاب شد مادر به پیش چشم پسر خورد بر زمین کابوس کوچه بهر حسن یک عذاب شد از بعد کوچه حوریه دیگر نفس نداشت دیگر ورق ورق همهء این کتاب شد در فکرشان عزم به نبش قبور بود صد شکر از این جنایت و غم اجتناب شد گفتم ز نبش قبر و دلم باز گُر گرفت زنده به خاطرم  غم طفل رباب شد یک‌نیزه آمد و به دل خاک شد فرو آرام روی نیزه دو چشمش به خواب شد پائین نیزه مضحکه شد مادر علی بالای نیزه نام علی چون شهاب شد .. مجتبی صمدی .شهاب
ه مناسبت سالروز تخریب بقیع غزلی از حرمت ساخته‌ام با «مثلا» گرچه خاک است روی قبر تو ؛ اما مثلا ... گنبدِ زرد تو خورشید شده می‌تابد نور می‌گیرد از آن ؛ گنبدِ خضرا مثلا چه ضریحی شده کارِ هنرِ فرشچیان ! جنسِ هر پنجره‌اش هست ، مُطلّا مثلا چقدَر پارچه‌ی سبز ، گره خورده به آن می‌کنی باز ، تمام گره‌ها را مثلا خادمانت همه دورِ سرمان می‌گردند ما عزیزیم ، در این صحنِ مُعلّا مثلا تشنه‌ها مست شوند از مِیِ سقاخانه ساقیِ میکده هم «حضرت سقا» مثلا هیئتی شکل گرفته‌ست ، میان حرمت نام هیئت شده «یا حضرت زهرا» مثلا روضه‌خوانی وسطِ صحن ، حکایت می‌خواند قصه‌ی کوچه‌ای از شهر تو ؛ حالا مثلا ... مادری با پسرش رد شده از آن ؛ اما ... هیچ کس راه نبسته‌ست بر آنها مثلا دست نامردِ کسی هم وسط کوچه نبود چادری خاک نخورده‌ست ، در آنجا مثلا مادرِ قصه‌ی ما رفت ، صحیح و سالم وَ نپوشاند ، رخ از دیده‌ی مولا مثلا بعدِ مجلس همه رفتند ، زیارت کردند تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا ... رضا قاسمی
ه مناسبت سالروز تخریب بقیع سالیانیست ز عاشق شدنم.. به لب خلق سخن افتاده بارها گفته ام‌ و میگویم دل من دست حسن افتاده   وسط قاب دوچشمان ترم عکس یک منظره پیداست..بقیع نیمه شبها به نیابت ز حسین دل من زائر یکجاست.‌.بقیع   السلام ای حرم بی زائر! السلام ای که غریب وطنی! آی اقا چقدر میچسبد... وسط صحن شما سینه زنی!   دسته ها راهی صحنت باشند.. نوحه خوانها همگی دم بدهند یکطرف ذکر حسن یا حسن و.. یکطرف پاسخ جانم بدهند..   همگی خیره به گنبد باشیم چشمهامان بشود پیمانه یکنفر پرچم یا ام بنین.. بزند برروی سقاخانه   حیف اینها همه خواب است و خیال ظلمت از نور خدا میترسد دور قبر تو پر از سرباز است دشمن از اسم شما میترسد   یک نفر خون جگر میخورد و‌.. یک نفر گریه و‌ نجوا دارد جامه ی خاکی زائرهایت.. ارث از چادر زهرا دارد..   چادری که شرف عصمت بود در کشاکش ز سر ماه افتاد فاطمه در وسط آتش و دود پشت در بود که ناگاه افتاد..   دست مولا به طناب افتاد و.. دست بی بی ز قلاف افتاده.. میخ نامرد!چه کردی آخر.. بین‌پهلوش شکاف افتاده.. سید پوریا هاشمی