eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
751 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا پرچم سبز و سفید و سرخ ایران در آسمان‌ها هم‌نشین آفتاب است «الله اکبر» ضامن پیروزی ماست «الله اکبر» ضامن این انقلاب است ما تا ابد در راه میهن پاکبازیم ما وارثان عشق و ایمان و نمازیم دلبستۀ عباس‌های سرفرازیم لب‌تشنگی در زادگاه ما ثواب است کابوس اهریمن، مسلمان بودن ماست بر پشت بام «الله اکبر» گفتن ماست کاخ سفید پادشاهان دروغین، با مشت مردان و زنان ما خراب است با قامت سرو شهیدان، استواریم حتی زمستان هم که باشد در بهاریم از دشمنی دشمنان ترسی نداریم اینجا تمام نقشه‌ها نقش بر آب است اینجا تمام مشت‌ها: «الله اکبر» اینجا امید قلب‌ها: فردای بهتر این خانه آه مردمش بسیار گیراست اینجا دعای مادرانش مستجاب است شاعر:
دل مژده که آفتاب امید آمد در ظلمت قحط نور خورشید آمد با اهل بلاد عشق از پردۀ جان گو روح خدا و روح توحید آمد *** یاد امام و یاد شهیدان دوام ماست در راه کربلای حسینی قیام ماست روح خدا هنوز دَمَد جان به انقلاب سید علی خامنه ای تا امام ماست شاعر:
سربند به پیشانیِ غیرت بستیم مردانه به گردانِ جنم پیوستیم ما با دل و جان مدافعانِ حرم ِ جمهوری اسلامی ایران هستیم! شاعر:
زنده بادا یاد یاران در بهار انقلاب غرق شادی گشته ایران در بهار انقلاب دست اهریمن شده کوتاه از خاک وطن سرزده خورشید تابان در بهار انقلاب بر جبین پرچم ایران به اعجاز امام نام الله🇮🇷شد نمایان در بهار انقلاب انقلاب بهمن ما انفجار نور بود کاخ ظلمت گشته ویران در بهار انقلاب بلبل سرگشته می خواند سرود وصل را شد بهاران در زمستان در بهار انقلاب عمری از نهضت گذشت و همچنان ما مانده ایم بر سر آن عهد و پیمان در بهار انقلاب باز خواهد دید دشمن اقتدار حیدری در دل هر کوی و میدان در بهار انقلاب وعده دیدار ما 22 بهمن بُود همره خیل شهیدان در بهار انقلاب (سمن)
هَلا در باغ! جایِ باغبان هیزُم شِکن باشد هَلا زخمِ تبر بر جانِ سَرو و ناروَن باشد هَلا از خَرمنی یک خوشه گندم سهمِ خان گردد هَلا گُل! دستمالِ دسته یِ زاغ و زَغَن باشد مبادا از خَزر تا فارس ، از اَلوند تا تَفتان بر این خاکِ اَهورا رَدِّ پایِ اَهرِمَن باشد مبادا شاخه ای از ریشه های خویش دور اُفتد مبادا! هیچ قومی دور از اَصلِ خویشتن باشد ... مبادا تارِ مُویی از سرِ این خاک کم گردد! مباد آشفته این زُلفِ شِکن اَندر شِکن باشد الهی روزگارِ مردمانِ خوبِ این سامان به دور از جنگ و ننگ و قَحط و آشوب و مِحَن باشد " وطن باشد! نباشم من، نباشم من، وطن باشد! " " الهی تا اَبد ! ایرانِ من، ایران من باشد " مبادا راه را گُم کردن و در چاه اُفتادن به نامحرم یقین و بر برادر سوء ظَن باشد! اگر دردی ست در این خانه! درمان هم در این خانه ست مَحال است اجنبی دلسوزتر از هموطن باشد! ... قُشونی را ندیدم! جُز به قصد جنگ برخیزد تفنگی را ندیدم! اَهلِ منطق یا سخن باشد گلوله هیچ چیزی را بجز کُشتن نمی داند گلوله می کُشد، فرقی ندارد! مَرد و زن باشد (چه باک از موجِ بَحر، آن را که باشد نوح کشتیبان) چه باک از موج! وقتی در دلت حب الوطن باشد چه باک از موج! وقتی ناخدایی با خدا داری زَعیمِ شیعه باید هم حسین (ع) و هم حسن (ع) باشد اگر در هر قدم! بیم ِ هزاران راهزن باشد وَگَر در دستِ دشمن تیغ و بَر دستم رَسَن باشد به خونِ او که رویِ سنگِ قبرش حَک شده سرباز همه سرباز او هستیم! تا جان در بدن باشد ... سه رنگِ سرفرازِ تا اَبد در اِهتزازِ من بمان بر تارَک تاریخ، تا مَهدِِ کُهن باشد! همیشه جایت آن بالاست و پایین نمی آیی مگر! روزی که پرچم روکِش ِ تابوتِ من باشد شاعر:
بی امرِ عشق، گوش به فرمان نمی‌دهیم تا مرگ می‌رویم ولی جان نمی‌دهیم دنیا دو بار عمرِ گران را به ما نداد ما هم دلِ عزیز خود ارزان نمی‌دهیم جمع است خاطرِ دلِ ما در مسیرِ عشق دل را به غیرِ زلفِ پریشان نمی‌دهیم مردن به پای دوست هنوز آرزوی ماست حتی به مرگ، فرصتِ جولان نمی‌دهیم موجیم موج، پا به سرِ صخره می‌نهیم کوهیم کوه، خاک به توفان نمی‌دهیم مردانِ مرد، اهلِ امان‌نامه نیستند جان را به جز به راه شهیدان نمی‌دهیم افراسیاب‌ها چه به سر پرورانده‌اند؟ تا زنده‌ایم مُلک به توران نمی‌دهیم مردِ مُروّتیم ولی در شبِ نبرد حتی به خصم، جُرأتِ میدان نمی‌دهیم ما وارثانِ خونِ سلیمانیِ عزیز این خاک را به مُلکِ سلیمان نمی‌دهیم گوید اگر کسی بدِ ما را به این و آن ما عاقلیم و گوش به نادان نمی‌دهیم حتی اگر تمامِ جهان را به ما دهند یک نیم ذرّه خاک از ایران نمی‌دهیم شاعر:
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است از انقلاب کاوۀ آهنگر آمده‌ست از گرگ و میش مبهم اسطوره‌های دور از روشن حماسۀ این کشور آمده‌ست در دست‌های رستم دستان در اهتزاز بر شانۀ سیاوش از آتش درآمده‌ست با سرخِ لعل و سبزِ زمرد، سپیدِ دُر در جلوه‌زار عشق به صد زیور آمده‌ست خون دل از خیانت تاریخ خورده است از خاک و خون و خنجر و خاکستر آمده‌ست... در موج‌خیز حادثه افتاده است و باز خیزان به عزم معرکه‌ای دیگر آمده‌ست تنها نه با مَوالی مختار بوده است هر جای در حمایت حق با سر آمده‌ست با سربه‌دارها به سر دار رفته است چنگیز در برابر او مضطر آمده‌ست گاهی برای قوت قلب رئیسعلی در رزمگاه دشمن افسونگر آمده‌ست گاهی انیس جنگلیان بوده است و گاه مشروطه‌خواه را عَلَم لشکر آمده‌ست حبل‌المتین وحدت مستضعفان شده‌ست آیینه‌دار هیمنۀ رهبر آمده‌ست در جبهه تیر و ترکش و خمپاره خورده است شب‌زنده‌دار خلوت همسنگر آمده‌ست گاهی شده‌ست زینت تابوت لاله‌ای با عطر و بوی دسته‌گلی پرپر آمده‌ست چون بیرقی که در کف سردار کربلاست گاهی مدافع حرم حیدر آمده‌ست زخم سنان دشمن و زخم زبان دوست از هر طرف به پیکر او خنجر آمده‌ست با این همه همیشه سرافراز و پایدار در اهتزاز بر سر این کشور آمده‌ست شاعر:
بهمن بوی نفحات میرسد در بهمن نور وجلوات میرسد دربهمن یک باردگر چه انقلابی برپاست عطر صلوات میرسد دربهمن
شادی انقلاب بار دگر نسیمی برباغ جان صفا داد عطر خوش بهاری بر باغبان صفا داد از کوچه باغ دل ها پیک سحر گذر کرد ما را ز نوبهاران با عطر خود خبر کرد گاه طرب رسید وشادی میهن آمد سرسبزی بهاران درماه بهمن آمد این مه که بهر امت ماه خجسته فالی است افسوس کاندر این ماه جای امام خالی است هرگز غمی نباشد تا رهبری است ما را تجدید عهد وپیمان با رهبری است مارا برگفته های رهبر آنان که دل سپارند آئینه محبت در پیش روی دارند مارا اگر که این عید، عیدی سعید باشد مدیون خون پاک صدها شهید باشد در این بهار سرمد ،ای لاله های امید برتربت شهیدان ازدیده گل بپاشید
عزیزم حسین از کرده ی خود شدم پشیمان ، دورم از دایره ی رحمت یزدان دورم از خانه تو گذشتم و در نزدم من دست نیازم و ز دامان دورم وقتش نشده بپرسی از احوالم ؟ اوقات مرا گرفته عصیان ، دورم لقمه نگرفت بر گدای تو کسی از خوان کرم ، شبیه مهمان دورم یکسال دگر به مرگ نزدیک شدم از کرب و بلا ولی کماکان دورم دوری مرا سه ساله ات می فهمد از چشم تو ای رخ پریشان دورم بوی پدرم مشاممان را پر کرد افسوس کمی ز نیزه داران دورم هر روز غم جدیدی از راه رسید کی از غم تو قدیم الاحسان دورم ای بر سر نیزه ، من بغل می خواهم خیلی ز تنی که گشته عریان دورم ناصر دودانگه
ما مصیبت زده‌ی کرب وبلاییم حسین بال و پر سوخته‌ی آل عباییم حسین     بسکه خون دل از این دیده ز غم‌های تو رفت همنشین لب دریای بکاییم حسین     عمر دنیا نرسد چون به عزاداری تو تا قیامت ز غمت عقده گشاییم حسین     روز محشر که همان یوم یفرّالمرء ست ما سراسیمه به سوی تو بیاییم حسین     چون که احداث شود منبر منصور ملک باز پا منبری یار تو ماییم حسین       همه آبادی دل از کرم مادر توست ورنه ویرانه دل از شام بلاییم حسین     ما خجالت زده‌ی غافله سالار غمیم که سر افکنده‌ی «نحن الاسراءیم» حسین   چادر و معجر و عمّامه اگر سوخته شد ما به جا مانده از آن سوخته‌هاییم حسین چون برآریم به عشق تو سر از خاک مزار گرد راه پسر خیر النسائیم حسین تا شویم عارف و آماده‌ی ایام ظهور بر سر و سینه زنان غرق دعاییم حسین
این اشک رهایت از دل خاک کند بالت بدهد راهی افلاک کند تو اشک غم حسین را پاک نکن بگذار که این اشک تو را پاک کند...