eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
743 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دل هست مبتلای تویاصاحب الزمان داردبه سرهوای تویاصاحب الزمان تاجمعه هابه خاطرتو ندبه میکنم سرمستم ازدعای تویاصاحب الزمان لطفی کن ازکرم که بیفتدنگاه من یکدم به جای پای تویاصاحب الزمان چشمم به راه مانده وگوشم به کعبه است تابشنوم صدای تویاصاحب الزمان میثم فدای عشق علی شدقبول کن منهم شوم فدای تویاصاحب الزمان توپادشاه هردوسرایی که گشته اند شاه وگدا،گدای تویاصاحب الزمان باشددعای حضرت زهرا به روزوشب عجل فرج برای تویاصاحب الزمان (عاصی)بگوکه عالم امکان برای وصل داردکجابهای تویاصاحب الزمان عاصی
ای که هستی از رگِ گردن به ما نزدیک تر بی تو باشد بر دلم دامِ خطا نزدیک تر من کی ام؟یک بنده ای که روسیاه و بی وفاست عبد تو با توست بر عهد و‌ وفا نزدیک تر مهربانی..مهربان تر از تمامِ کاینات مهربانی کن دوباره بر گدا نزدیک تر دورم از محراب و منبر،از دعا و از سحر کی رسد چشمانِ زارم بر بُکا نزدیک تر تو خدایی..خالقی و قادرِ مطلق تویی بین سجده می شوم بر توبه ها نزدیک تر زخم‌ ها دارم مرا هم التیامی لطف کن چون که با اسمِ تو‌هستم برشفا نزدیک تر گر که می خواهی ببّرم از گناه و معصیت بر تو هستم از سوی کرببلا نزدیک تر محسن راحت حق
باز هم دارد به من مولا محبت می کند بین خوبان از من بد نیز دعوت می کند توبه کن، آغوش وا کرده خدای مهربان گوش کن تا بشنوی دارد صدایت می کند من فراری ام ولی، دائم خودش دنبالم است در بزرگی و کرم دارد قیامت می کند می شود محبوب مولا، نور چشمی می شود از گناهش هرکه اظهار ندامت می کند هر کسی یک جور در این راه خالص می شود شیعیان را آزمایش با ولایت می کند هر که در پای ولایت مثل زهرا ایستاد اجر و مزدش را خود حیدر ضمانت می کند ما دعای دست مجروحیم، زینب شاهد است هر چه بر ما می رسد زهرا عنایت می کند در میان کوچه تنها بود، بی بی را زدند هر که زهرایی شود احساس غربت می کند ریشه های چادر خاکی امید شیعه است گریه کن ها را خود زهرا شفاعت می کند وحید محمدی
. مناجات با امام زمان ، برای شروع کلیه ادعیه و زیارات ماه رمضان تقواست شرط اول آیین انتظار هر بیدلی گمان نکند یار، یار اوست آن‌کس که دل به جلوهٔ موعود بسته است آفاق بی‌کران، همه در اختیار اوست وقتی که شاملش بشود لطف محضِ یار شاید که ادعا بکند، «مهزیار» اوست او را بخوان در آینهٔ و فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات روی لبش تلاوت لبیک دیدنی‌ست آری دعای او به اجابت رسیدنی‌ست احیاگر معالِم دین خداست او شمس‌الضحای روشن و نورالهداست او الهام، کم گرفتی از آن فاطمی نَفَس با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس یکبار خوانده‌ای، که جوابت نداده‌اند؟ آتش گرفته‌ای تو و آبت نداده‌اند؟ تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع ای دیدگان شب‌زده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع» ای دل! که گفت با تو که غرق گناه باش؟ با ما به عزم توبه بیا، عذرخواه باش خورشید پشت پرده نه، ما پشت پرده‌ایم آیینهٔ تجلّی خورشید و ماه باش گر چشم پاک داری و آیینهٔ زلال تا دوردست عشق سراپا نگاه باش ماه تمام اگر طلبی، نیمه‌های شب در جذر و مدّ سلسلهٔ اشک و آه باش آن کس که هست چشم به راه قیام سبز «خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش» شرط حضور محضر او، پاکی دل است نزدیک شو به خیمهٔ او، مرد راه باش باید سلام کرد به تسبیح یاد او بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او بر او درود و خیر کثیر وجود او بر حالت قیام و رکوع و سجود او عمرش، چو قامت ابدیّت بلند باد حزبش بلندپایه و پیروزمند باد ای حُسن مطلع همهٔ انتخاب‌ها تو آفتاب حُسنی و ما در حجاب‌ها مضمون بکر و ناب «مناجات » فرزند اختران درخشان و روشنی ای یک اشارهٔ لب تو «سابِغَ النِّعَم» یک زمزمه دل شب تو «دافِعَ النِّقَم» چشمان ما غبار گرفت و نیامدی دامان انتظار گرفت و نیامدی دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک» «یا ایها العزیز» ببین خسته حالی‌ام چشمان پر ستاره و دستان خالی‌ام ماییم آن خسی که به میقات آمدیم شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم شام فراق سورهٔ والیل خوانده‌ایم یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خوانده‌ایم یا ایها العزیز به زیبایی‌ات قسم بر حسن بی‌بدیل و دل‌آرایی‌ات قسم دل‌ها ز نکهت سخنت، زنده می‌شود عالم به بوی پیرهنت، زنده می‌شود صبح وصال تو، شب غم را سحر کند آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست شهر مدینه چشم به راه ظهور توست تنها نه از غمت دل یاران گرفته است چشم بقیع تر شده، باران گرفته است شعر «شفق» حدیث زبان دل من است تکرار نام تو ضربان دل من است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا (یوسف 88) ______________ 📚 یا ایهاالعزیز
مناجات ماه مبارک رمضان مرا ببخش ببین تحبس الدعا شده ام گناه کار ترین بنده ی خدا شده ام همیشه توبه شکستم همیشه بخشیدی به کار توبه شکستن چه نخ نما شده ام نه جانماز سحر دارم و نه حال دعا خدای من چقدر مثل مرده ها شده ام زمانه جوهر پاک صدای من را برد اگر به وقت مناجات بی صدا شده ام نه اشک شرم و نه سیمای معذرت خواهی به خواب رفته دلم یا که بی حیا شده ام رفیق و عاشق من بودی و ندانسته... رفیق و عاشق دنیای بی وفا شده ام هنوز بارقه ای از امید بخشش هست چرا که گریه کن شاه کربلا شده ام
شب است و گریه و ناله کنم به حال خودم که مرهمی بگذارم به روی بال خودم بگیر دست کسی را که اوفتاده ز پا مرا تو وانگذاری دمی به حال خودم میان آتش شرم و گناه می‌سوزم که آب می‌شوم از هُرم انفعال خودم مرا ببخش که دربند پنجه‌ی نَفْسم شکایتی نکنم چون که خود وبال خودم زبس که خار گنه می‌رود به پای دلم به دست خویش کَنَم چاه، بر زوال خودم به غیر گریه چو طفلان مرا زبانی نیست چگونه حرف زنم با زبان لال خودم مرا به حُرمت آل عبا تو می‌بخشی تمام عمر بر این باور خیال خودم به محضر تو «وفایی» به گریه می‌گوید ببر مرا به سوی وادی کمال خودم
خدايا بنده‌ای منت پذيرم به چاه و ظلمت عصيان اسيرم ترّحم كن كه اين گونه نميرم تویی درد مرا دارو و تسكين اغثنی يا غياث المستغيثين الهی بنده‌ای بودم فراری به سويت آمدم با بی قراری ندارم در برت جز شرمساری مرا با تو بود اين حرف ديرين اغثنی يا غياث المستغيثين منم تنها، تويی تنها اميدم چو من لاتَقْنَطويت را شنيدم به سوی آستان تو دويدم مرا جامی بده زآن شهد شيرين اغثنی يا غياث المستغيثين مپرس از من كجا بودم، كجايم كه سرتا پا پُر از جُرم و خطايم اسير پنجه‌ی نفس و هوايم مرا مانده به دامان اشك خونين اغثنی يا غياث المستغيثين زجان و هستي من تاب رفته شب عمر مرا مهتاب رفته زغفلت بخت من در خواب رفته شده بار غمم بسيار سنگين اغثنی يا غياث المستغيثين خدايا جان مسروری ندارم زغفلت در دلم شوری ندارم برای قبر خود نوری ندارم ندارم مونس و ياری به بالين اغثنی يا غياث المستغيثين قسم بر عزّت و قدر و جلالت قسم بر شوكت و نور كمالت قسم بر عفو و جود و بر خصالت به آيه آيه‌ی زيتون و وَتّين اغثنی يا غياث المستغيثين الهی بر رسول و رسم و راهش به حق مرتضی و اشك و آهش به زهرا و به فرزندان ماهش مكن خارم به پيش آل ياسين اغثنی يا غياث المستغيثين به گل‌های حسين و كربلايش به اخلاص و نماز بی ريايش خـدايا بر سرِ از تن جدايش كه بخشيده سرافرازی به آئين اغثنی يا غياث المستغيثين مرا با ذكر و يادت آشنا كن به عشق خود دلم را مبتلا كن «وفایی» را وفاداری عطا كن مرا ثابت قدم كن در ره دين اغثنی يا غياث المستغيثين ✍