eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
750 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تفسیر بی پایان کوثر ام کلثوم تصویر ناپیدای مادر ام کلثوم نور خدا را دیده ام در ام کلثوم اول بگو زهرا و آخر ام کلثوم مثل صدف در آب که گوهر پسند است حجب و حیایت بیشتر حیدر پسند است در یاعلی یافاطمه یارب عیان است مستور هستی در دعا، مطلب عیان است نور قنوتت در نماز شب عیان است در بارگاه قدسی ات زینب عیان است باید که چشم دشمن تو کور می شد روزی به نام نامی ات منظور می شد قرب تو را اشک سحر آورده بالا آه غمت را میخ در آورده بالا دیدی حسن، خون جگر آورده بالا با دست لرزانش سپر آورده بالا گرچه تو با این روضه ها خوب آشنایی در اصل، دلخون شهید کربلایی ای کاش که نذر رباب انجام می شد وحشی ترین خورشید صحرا رام می شد حالا مگر شش ماهه اش آرام می شد باب الحوائج بود و وقف عام می شد دلبستگی مادرش را می گرفتی وقتی علی اصغرش را می گرفتی باریدی و باریدی و باران نیامد سقا که رفته بود از میدان نیامد از خیمه رفت اصغر ولی عطشان نیامد برگشتنش بر هیچ کس آسان نیامد آمد حرم ارباب ما، اما چگونه؟ بین عبا پیچیده بود او را چگونه؟ از دور دیدی که سواری بر زمین خورد آنکه پس از داغ علی اکبر زمین خورد در زیر تیغ و نیزه ها با سر، زمین خورد در ازدحام و خندهء لشکر، زمین خورد عصر عجیبی بود در گودال رفتی خوردی زمین با زینب و از حال رفتی تصویری از نیلوفرت را می کشیدند ازحال رفتی، معجرت را می کشیدند بعضی تو، بعضی خواهرت را می کشیدند در کوچه و بازار شام....اصلاً بماند! بگذار شعرم ناتمام اصلاً بماند
ياد تو ای تجّلی توحيد عطرناب حضور آورده نام پُرشورت ای خدا آئين بردلم شوق و شورآورده *ای كه ازسّرعشق آگاهی* *نوری ازطورعصمت اللّهی* اي كه آئينه ات پُراز نوراست آينه دارپنج معصومی دختر ماهِ ماه وخورشيدي خواهرزينب ،ام كلثومی *گوهربحر بوترابی تو* *آفتابی ودرحجابی تو* قدر تو اوج تاخدادارد گرچـه مجهول مانده شوكت تو می خروشد به روز رستاخيز چشمه ی افتخار وعزّت تو *مثل رنگين كمان خورشيدی* *چشمه چشمه زُلال توحيدی* همچو زينب درآستان شرف دختر بانوی عفافی تو مُحرم كعبه ی حيا شده ای دور اين كعبه درطوافی تو *سعی و زمزم حريم ايمانت* *هاجروساره مات وحيرانت* افترايی كه بسته اند به تو جز دروغی به سير خلقت نيست هرچه تاريخ را ورق زده ام نـور را نسبتی به ظلمت نيست *آن كه درحق توجفامی كرد* *كاش ازفاطمه حيا مي كرد* فصل فصل بهار زندگی ات حاكی ازغُربت و غم و درداست مثل زينب كه مادرغم هاست اشك توگرم وآه توسرداست *ای رسيده به عرش آوايت* *بانوی غم ، فدای غم هايت* درمدينه كنار قبر رسول شاهدمـاجرای خانه شدی همچولاله به موج آتش ودود داغدار گُل وجوانه شدی *آن كه غم در زمانه ديدتویی* *خواهرمحسن شهيد تویی* چه شبي بودآن شب دردی كه تو را درد و داغ افسردند همره داغ مادرت ماندی جسم او را به نيمه شب بردند *آسمان رفت و بر زمين چه گذشت* *برتوو زينب حزين چه گذشت* اف برآن مردمی كه ازغفلت سنگ برنخل پُرشكوفه زدند درشب قدر قدرنشناسان تيغ كين برعلي به كوفه زدند *تابه گوش توقدقتُل آمد* *ناله ی تو برون ز دل آمد* درمدينه چگونه پرپرديد چشم توياس باغ حيدر را ديدی ای پاره ی وجود علی پاره هاي دل برادر را *باز چشم توخون نگرشده بود* *دلت ازپيش پاره ترشده بود* آه بانو ببخش شعرم باز چه سفرنامه ی غمی شده است سخن ازكعبه ی وجودآمد آه چشمم چه زمزمی شده است *دل غمگين وچشم خون پالا* *برده دل رابه سوي كرب وبلا* كربلابود و صحنه ی ايثار روز عاشوربود وغوغا بود لحظه ی غرق شور رستاخيز ملكوت عروج گل ها بود *دامن آسمان زخون ترشد* *همه گل های باغ پرپر شد* آه وقتی به قتلگاه گُل شاهدجسم بی سرش بودی همره زينب و رباب آن جا توتسّلای دخترش بودی *بين دردو مصيبت واحساس* *تازيانه چه كردبا گل ياس* ای كه باخطبه ای شرار انگيز كوفه وشام را تكان دادی با كلامی به روشنایی نور راه توحيد را نشان دادی *گاه برنی نگاه مي كردی* *آسمان را پُر آه می كردی* بعداز آن درمدينه وهمه جا ازحسين غريب می گفتی ياد قرآن بر سر نيزه ذكرشيب الخظيب می گفتی *كم نشدلحظه ای غم ومحنت* *شمع گشتی وآب شدبدنت* بعد كرب وبلا به گلشن وحی بی گل و بی جوانه ماندی تو عاقبت از فراق جان دادی رفتی و جاودانه ماندی تو *بی خزان مانده تا ابد باغت* *سوخت جـان «وفایی»از داغت*
اگـر چه حـال و هـوایـم ز اشـک معـلوم است خدا گواست که شیعه همیشه مظلوم است بـه صـبـح و شـام بـگـویـیـم یـکـصـدو ده بـار عـدوی حـضـرت حـیدر به مرگ محکوم است زدیــم فــالــی و قــرعــه بــه نـام او افــتــاد دوبــاره کـار دل مـا بـه دسـت خـانـوم است ثــنــا و حــمـد و سـتـایـش نـثـار بــانــویــی که درشکوه وبزرگی ست گرچه مغموم است الا کـه بــنــده نـوازیــت ارثــی از مــولاســت همیشه عـادت تـو مـرحـمت به محروم است تـویـی سـتـاره دوم به آســمــان عـلـی بـدون مِـهـر تـو هـر دل ز نـور مـحروم است بـه شـام و کـوفـه تـاریک خطبه خواندن تو تـمـامـی از جـلـوات امـام مـعـصـوم است کـسـی کـه نـسـبت پیوند گل به خار دهد سـزای ایـن عـمـلـش مـیـوه هـای زقّوم است رواسـت شـیـعـه بـرایـت حـسینیه سازد فدای نام تو بانو که ام کلثوم است چه می شودکه قبول ازظفرکنی این شعر صله زدست کریمان همیشه مرسوم است
دیار عشق و جنون پر ز آه مظلوم است روایت غمشان صد کتاب منظوم است هر آنچه کرببلا بر سر حسین آورد حکایت دل پر خون ام کلثوم است شریعه بسته شد و آب شد دگر نایاب علی اصغر شش ماه از چه محکوم است یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان یکی اسیر و پریشان، ز یار محروم است اگر چه زینب ثانی بود ولی او هم همیشه در کنف ضل چهار معصوم است نصیب زینب و تو شد فراغ و خون جگری گواه صبر شما ذات حی قیوم است تو دخت شیر خدایی تو شیر زن هستی عناد با اسد اله چقدر مرسوم است تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان کلام نافذ تو هم به گریه مختوم است به شام و کوفه اسیران حقیر گردیدند چقدر شام بلا نامبارک و شوم است کسی که نسبت پیوند با حرامی داد نفاق و دشمنی او همیشه معلوم است نگشته بوته خاری هنوز لایق گل نصیب هرزه فقط میوه های زقوم است تو و سکینه به باب الصغیر سوریه اید مزارتان حرم دوفقید مغموم است تو عین صبر جمیلی تو زین اب هستی که حسرت تو فقط بوسه ای ز حلقوم است
چه جان های که بر لب دیده ای تو چه غم ها در دل شب دیده ای تو به غیر از روضه ی جانسوز گودال... هر آنچه دیده زینب، دیده ای تو
عاشقان را غمِ سر نیست که سر ناچیزست داغ این رنگ به سیمای جگر ناچیزست تیر این راه بر آیینه نشستن دارد سینه تا هست و دلی هست سپر ناچیزست ذرّه را جذبه‌ی خورشید قمر خواهد کرد در بقا، نیستی ذره مگر ناچیزست؟ سر خورشید به نیزه‌ست بزرگ است خبر راه بستند ولی پیش خبر ناچیزست بادیه بادیه آواره شدن چیزی نیست تا برادر همه جا هست، سفر ناچیزست راوی قصّه‌ی دردست سخن کوتاه است بار این داغ گران، کفّه اگر ناچیزست او چه کرده‌ست که از سنگ عرق می‌ریزد پیش اکسیر دمش قیمت زر ناچیزست رد شدن از دل این شام بسی طولانی‌ست گرچه با بودن خورشید و قمر ناچیزست
در کـودکـــیّ اش دیـــد بابا از نفـــس افتــاد حیدر زمین تا خــورد زهرا از نفــس افتـاد «لا»از نفـــس افتـــاد،«اِلّا»از نفـــس افتـاد مفهــــوم «إلّااللّه»آن جا از نفــــس افـــتاد دنبال زینب می دویـــد از خیمه تا گـــودال در زیر پایش خــــاک حتّی از نفــس افتـاد قطعه به قطعه ،دید اذان در ازدحــام تیـر مثـــل مــــؤذن إرباً اربا از نفــس افتــــاد ممسوس فی ذات خــدا ،مجنـــون بابا شــد این گونه گفت از عشق ولیلا از نفـس افتاد رخت اسارت را به تـــن می کرد وقتــی کـه در بیــن تــن ها ، مــــرد تنها از نفــس افتــاد تا نوحه خوان شد نوح و آدم دم زد از نامش از شـــدّت گـــریــــه مسیحا از نفـــس افتـــاد ماه از نفـــس افتــــاد، وللّه از نفـــس افتــاد نفــــس علــی و فاطمـــه تا از نفـــس افتــاد
اسیر و زخمی و غم‌دیده سرشار از تالم تو! به روی کودکان در اوج غمگینی تبسم تو! رباعی ساخت در اوج‌ بلاغت حضرت زهرا برای این رباعی چیست مصراع چهارم، تو! تو هم چون خواهرت محبوس زندان همان حاکم عزیزِ بین مردم او، غریبِ بین مردم تو! غریبی مثل مولایم علی بعد از رسول الله سلام ما به تو آه ای سلام بی علیکم تو! سلام ما به تو ای مهر پشت مهربان پنهان سلام ما به تو ای برف ساکت دختر باران سلام ما به غم وقتی که همراه شما باشد به صحرایی که با آل محمد آشنا باشد نمی‌دانیم و در این جهل ما تاریخ محکوم است تو زینب بوده‌ای یا خواهر تو ام‌کلثوم است؟ ستیغ خطبه‌ات دارد گواهی می‌دهد مارا کلامی این چنین از کیست غیر از دختر زهرا الا ای شعرهایت مطلع مرثیه‌خوانی‌ها! الا ای مهربان در کثرت نامهربانی‌ها! چرا مارا به بغضی ناگهانی می‌برد تاریخ و نامت را کنار آن فلانی می‌برد تاریخ معاذالله! وصل نور با ظلمت؟ چه می‌گویند؟ ببین پشت سر دخت علی ملت چه‌ می‌گویند؟ چه جای شکوه از بعضی روایت ها که می‌بینم مگر یک‌عده در تاریخ جز تهمت چه‌ می‌گویند؟ بگو آن را که می‌گویید نسبت داشت با مولا به او اولاد پیغمبر به جز لعنت چه‌ می‌گویند؟ چه پرسم بعد از این از عامّه وقتی که می‌بینم میان شیعیان یک‌ عده بی‌غیرت چه می‌گویند چه نسبت داشت کلثوم علی با قاتل زهرا چه نسبت بود کفر محض را با زینب صغری توحش را چه نسبت با حریر فاطمی اصلاً چه نسبت زاده‌ی صحاک را با زاده‌ی گلشن ببخشا شیعیانت را اگر کم گفته‌اند از تو فقط گه‌گاه در ماه محرم گفته‌اند از تو تو خود در سایه‌ی خورشید زینب مستتر بودی نبودیم اهل کشف امّا تو هم از اهل سر بودی مرا بشناس من کوهم که نزد تو حقیر آمد منم آن ابر پر باران که در باب‌الصغیر آمد به قربان برادر خواهرت، بانو مرا دریاب! فدای خاک پای مادرت، بانو مرا دریاب! اگر شعر مرا دیدند از حسن کلام توست که پای شعر شیعی تا ابد امضای نام توست
این قدر بگو غریب و مظلوم چرا؟ از مجلس اوست شیعه محروم چرا؟ زهرا! تو مگر که چند دختر داری؟ پنهان شده نام امّ کلثوم چرا؟
در انتظار تو تا كي سحر شماره كنم؟ ورق ورق شب تقويم كهنه پاره كنم؟ نشانه هاي تو بر چوب خط هفته زنم كه جمعه بگذرد و شنبه را شماره كنم براي خواستن خير مطلقي كه تويي به هر كتاب ز هر باب استخاره كنم شب و خيال و سراغ تو،باز مي آيم كه بهت خانه ي در بسته را نظاره كنم تو كي ز راه ميايي كه شهر شبزده را به روشنايي چشمم چراغواره كنم؟ ز ياس هاي تو مشتي بپاشم از سر شوق به روي آب و قدح را پر از ستاره كنم هزار بوسه ي از انتظار لك زده را نثار آن لب خوشخند خوشقواره كنم هنوز هم غزلم شوكراني است الا كه از لب تو شكرخندي استعاره كنم
بریم نجف یه دل سیر دم ایوون طلا وایسیم و فقط تماشا کنیم و بعد شبونه راه بیفتیم کربلا یه گوشه کنار به ما جا بده ما رم دم ایوونت راه بده یه نجف امشب به ما بده بعدش یه کربلا بده تنگه دلم برای انگور ضریحت چیکار کنم اینقد ازم دوره ضریحت والا که از دوری دلم میپوسه مولا کرب و بلا دست تو رو میبوسه مولا علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم حسین بریم حرم کنار دسته ی پاکستانیا حسابی که سینه زدیم بشینیم فقط ضریح و فقط خوب ببینیم رفقا خواب و خیال شده کربلا انگار محال شده کربلا فکر نمیکنی بسه دوریمون خب دو سه سال شده کربلا حق نمیدی بهم اگه کلافه هستم  برای من سخته بگی اضافه هستم اینجوری پیش بره میدونم که میمیرم یه کاری کن برام یکم آروم بگیرم یه گوشه کنار به ما جا بده ما رم دم ایوونت راه بده یه نجف امشب به ما بده بعدش یه کربلا بده تنگ دلم برای انگور ضریحت چیکار کنم اینقد ازم دوره ضریحت والا که از دوری دلم میپوسه مولا کرب و بلا دست تو رو میبوسه  مولاعلی جانم علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم علی جانم یه گوشه کنار به ما جا بده