#شب_سوم_محرم
#حضرترقیه_عزاداری
#تک_ضرب
▪️نوحه شب سوم محرم
کنج ویرانسرا میمیرم امشب
دیگر از زندگانی سیرم امشب
جان میدهم جان، در کنج ویران
ای ماه تابان، مظلوم حسین جان...
روی من از ستم گردیده نیلی
شمر دون بر رُخم زد ضرب سیلی
چشمانم از غم گردیده باران
ای ماه تابان، مظلوم حسین جان...
ای پدر بر تنم باشد نشانه
ضربه ی کعب نی با تازیانه
پس کو تنت ای سلطان خوبان
ای ماه تابان، مظلوم حسین جان...
یا حسین کُشته ی صوم و صلاتی
بر همه شیعیان باب نجاتی
جانت فدا شد با کام عطشان
ای ماه تابان، مظلوم حسین جان...
یا حسین دستُ میگیرم به دیوار
راه رفتن به من سخت است و دشوار
از غم رسیده بر لب دگر جان
ای ماه تابان، مظلوم حسین جان...
ای پدر جان چه شد طفل صغیرت
اصغر ان کودک نا خورده شیرت
در این عزا شد ( فرج) نوا خوان
ای ماه تابان، مظلوم حسین جان...
#امیر رضا فرجوند
#شب_سوم_محرم
#حضرترقیه_عزاداری
#زمزمه
▪️زمزمه شب سوم محرم
درسته رو نیزه نشستی اما
این که میگن یتیم شدم دروغه
سایت هنوزم بالای سرم هست
شاید سرِ رو نیزه هم دروغه
شاید دارم خوابای بد میبینم
سنگی که خورده به سرت دروغه
خونی که داره میچکه رو نیزه
از تو رگای حنجرت دروغه
بگو دروغه که
شب و سپر کردی توی تنور
بگو دروغه که
داری میری بی من یجای دور
روزم رو شب کنم بیتو چه جور
میخوام که درد دل کنم بابایی
مونده تو قلبم حرفای نگفته
اما میون زنها پنهون میشم
تا که چشات به صورتم نیافته
آخه دیگه چیزی نمونده از من
نگام کنی بال و پرم میریزه
یجوری سوختم توی شعله ها که
نازم کنی موی سرم میریزه
فقط اگه میشه
از اون بالا بخند توو روی من
مثه تو میسوزه
از تشنگی هنوز گلوی من
رو نیزه ها نشستی روبروی من
حالا که اومدی بیا بشینیم
خستگی در کن روی دامن من
پاک کنم این غبارو از رو چشمات
اگرچه خاکیه پیراهن من
لباس من خاکی تر از زمینه
اما تو خاکی تری از لباسم
چقد عوض شدی ولی هنوزم
همون بابای مهربونی واسم
منم عوض شدم
چقد بابا شبیه دختره
تو بی انگشتری
دخترتم بدون معجره
ولی هنوز چشات نازمو میخره
#خادم الزینب
#شب_سوم_محرم
#حضرترقیه_عزاداری
#تک_ضرب #سه_ضرب
#سینه_زنی#زنجیرزنی
▪️نوحه شب سوم محرم
شمع جمع عالمین
بر حسین نور دو عین
بر لب عالم بود
ذکر یا بنت الحسین
تو گلی از گلشن پیغمبری
فاطمی سیرت ز نسل حیدری
یا رقیة الحسین...
نور چشم اولیا
هستی خون خدا
از تو بر جان می رسد
عطر و بوی کربلا
ای تمام عالم هستی فدات
جنت شیعه بود صحن و سرات
یا رقیة الحسین...
نیستم بیگانه ات
گشته ام دیوانه ات
تا نفس آید برون
سایلم بر خانه ات
یا رقیه گشته ام مهمان تو
ریزه خوار سفره ی احسان تو
یا رقیة الحسین...
شکر لله تا ابد
با تولای توام
در تمام طول عمر
در تمنای تو ام
آرزویم دیدن کوی شماست
دست های خالی ام سوی شماست
یا رقیة الحسین...
یا رقیه داغ تو
زد شرر بر حاصلم
غنچه ی پرپر شده
بهر تو سوزد دلم
امشب از سوز غمت جان بر لبم
یاد آن ویران سرا و زینبم
یا رقیة الحسین...
سر خونین پدر
وارد ویرانه شد
محفل اهل حرم
باز هم غمخانه شد
حل شده دیگر تمام مشکلم
ای پدر خوش آمدی در محفلم
یا رقیة الحسین...
زجر بی دین از ستم
زخم هایم زد نمک
من فتادم از شتر
او مرا می زد کتک
من چه گویم از غم و رنج سفر
وحشیانه او مرا می زد پدر
یا رقیة الحسین...
دخت معصوم حسین
ناگهان مدهوش شد
بلبل باغ حسین
از نوا خاموش شد
غنچه ی باغ ولا پژمرده بود
در کنار رأس بابا مرده بود
یا رقیة الحسین...
#حاج رضا یعقوبیان
#شب_سوم_محرم
#حضرترقیه_عزاداری
#زمزمه #تک_ضرب
▪️نوحه شب سوم محرم
خوش آمدی ای پدر
گوشه ی ویران من
با سر بی پیکرت
شدی تو مهمان من
یا ابتا یا حسین...
رقیه ات را ببین
غمین و بی معجرست
خمیده و رخ کبود
شبیه یک مادر است
یا ابتا یا حسین...
فتاده شد بر زمین
ز ناقه ای دخترت
خورده زمردی کتک
سه ساله ی مضطرت
یا ابتا یا حسین...
کجا بوَد پس تنت
که آمدی با سرت
ببین به اشک روان
کنار من خواهرت
یا ابتا یا حسین...
شرر زده بر دلم
درد فراقت پدر
آمده ای همرهت
دختر خود راببر
یا ابتا یا حسین...
#اسماعیل تقوایی
#شب_سوم_محرم
#حضرترقیه_عزاداری
#واحد #تک_ضرب
#سینه_زنی
▪️نوحه شب سوم محرم
ای قرارم بهارم نگارم
آمدی با سر ای سربدارم
زخم لبهایت اگر خون بر جگر کرد...
چشم خونینت شب من را سحر کرد
بابا... بوی باران می دهد بی تو هوایم
بابا... کی شود گریه حریف غصه هایم
بابا... دیدن رویت دوایم
یا اباالمظلوم ثارالله...
جان بابا توانش ندارم
تا سرت را به دامان گذارم
دیگر از من جز تنی لاغر نمانده
از تو هم دیگر بجز این سر نمانده
بابا... گرچه چون شمعی غم تو کرده آبم
بابا... گرچه بعد از تو کتک داده عذابم
بابا... شد حجابم انقلابم
یا اباالمظلوم ثارالله...
#بهمن عظیمی
#شب_سوم_محرم
#حضرترقیه_عزاداری
#تک_ضرب
#سینه_زنی #زنجیرزنی
▪️نوحه شب سوم محرم
دلتنگ روی ماه تو
باشد رقیه دخترت
یکسر بیا ویرانه ام
بابا به جان مادرت
بابای من بابای من...
ای آفتاب نیزه ها
خوش آمدی خوش آمدی
بابا کجا باشد تنت
با سر به دختر سر زدی
بابای من بابای من...
سنگ صبور من بیا
تا قصه ها گویم تو را
از بعد عاشورای تو
تا شام و این ویرانسرا
بابای من بابای من...
بابا منم غارت زده
زینت گوشم برده اند
ای وای از آن نامردمان
بس عمه را آزرده اند
بابای من بابای من...
از ناقه زیر افتاده ام
نالیدم وحیران شدم
سیلی چو خوردم از عدو
از بیکسی گریان شدم
بابای من بابای من...
درد یتیمی سخت بود
درد اسیری سخت تر
در کوفه وشام بلا
دلخسته گشتم ای پدر
بابای من بابای من...
هرجا روی ای جان من
دیگر مرا با خود ببر
خواهم از این دنیا روم
من سوی دنیای دگر
بابای من بابای من...
#اسماعیل تقوایی