eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
938 دنبال‌کننده
31 عکس
7 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوباره سر زده از بامِ عشق آثاری خدا ز نور خودش کرده پرده برداری طلوع کرده دوباره مسیح رخساری یقین که خون خدا هست در رگش جاری ضریحِ قبله خلق است گاهوارهٔ او رسد به خیر ، دوعالم به یک اشاره او رسیده است پسر هدیهٔ نکوی خدا همه به حالت شکر و به گفتگوی خدا علی به معنی این است، روبه سوی خدا که نور روی گلش آمده ز کوی خدا حسین اگر چه شده بر جهانیان رهبر حسین ، کودکی اش می شود علی اصغر هرآنچه پیر شده پای بستِ این کودک هوای خانه دلهاست مستِ این کودک تمامِ هستی شاه است هستِ این کودک کلید خانه زهراست دست این کودک همینکه گفت به چشمان او قمر لبیک به گریه گفت از اول که ای پدر لبیک برای دیدن او آفتاب خوشحال است به شوق دیدن این گل ، گلاب خوشحال است برای بوسه به لبهاش آب خوشحال است فراتر از همه دنیا رباب خوشحال است به مهر مادری اش گشته قافیه نایاب رباب آه رباب و رباب آه رباب علی که بردن نامش حلاوت باباست به حق که حاجت این طفل حاجت باباست ادای حاجت فرزند بهجت باباست ادا نگشت دلیلِ خجالت باباست چو آب کودک او را بخوان تو هست فقط گلوی نازک او بهر بوسه است فقط نه بوسه ایی ز سه شعبه نه بوسه ایی ز خدنگ که نیست جای عزیزی چو این میانهٔ جنگ خدا کند نرسد روبروی یک دل سنگ که جای سینهٔ مادر ، زند به خنجر چنگ جواب تشنگیِ طفل ، آب نیست مگر؟ مگر تر است سه شعبه که رفته در حنجر تر است آری ولی شد به زهر آغشته.....
بیدار شو عزیز دلم وقت خواب نیست حتی به خواب دیدنِ تو حرف آب نیست مهمانِ تیغ و تیرِ سه شعبه شدیم ما در این دیار خشک ، محبت ثواب نیست می سوزد از غمِ تو فقط ظلّ آفتاب قلبی دگر برای لبِ تو کباب نیست شرمندهٔ حسین شدم تا که گفتم آب شرمنده گشت گفت ببخشید آب نیست هشتاد و چار مضطرب این سو نظاره گر برعکس ، آن طرف به دلی اضطراب نیست آب ست دور تو که به اسراف می رود اما به جز سه شعبه برایت جواب نیست این وقت آخری به خدا می کنی نگاه قربان رتبه ات که به چشمت حجاب نیست ای کوچکِ به نیزه بگو بر عموی خود بر پای عمه هیچ کس اینجا رکاب نیست آنقدر کربلا شده ام پیر که مرا هر کس که دید گفت به خود این رباب نیست باید به نام تو قسمش را بیاورد زیرا پس از تو ذکر کسی مستجاب  نیست
بر حنجر خشکِ شیعه خنجر بس نیست؟ بر آل علی ظلمِ ستمگر بس نیست؟ جا دارد از این هجر گریبان بدریم ای صاحب صبر ، صبر دیگر بس نیست
با بوسه بر خاکت طلا رونق گرفته با نام تو بازارها رونق گرفته ای که قدمگاه تو آمالِ دل ماست هر جا که رفتی خاک پا رونق گرفته داروی ما دارالشفایت ، خاک پایت در خیلِ بیمار این دوا رونق گرفت بیمار ، یک تجویز ، حال خوب ، برگشت اینگونه این دارالشفا رونق گرفته مزدِ تو بر زوار توحید ست ، با تو ایمانِ مردم بر خدا رونق گرفته یک اربعین را کربلایی می کنی پس انگار با تو کربلا رونق گرفته
چه اضطراب عجیبی گرفته رویت را چه گرد و خاک غریبی گرفته مویت را بگو‌ به آنکه تو را اینچنین رها کرده به سمت طوس کند قبلگاه رویت را به روی بام رها گشته ایی ، امام غریب هوای شهر گرفته عجیب بویت را هزار شکر که اشکِ کبوتران با توست به بال سایه رساندند چهارسویت را اگر چه آب ندادند بر تو ، تشنه ترین نبود دشنه بگیرد دگر گلویت را هزار شکر که خواهر نبود در پیشت و پنجه ایی نگرفت ای عزیز مویت را
پرچمت را سرنگون می خواستند، اما نشد هر لوایی با تو درافتاد ، پا برجا نشد سجدهٔ ما هر کجا باشیم رو به کربلاست بهر ما خاکی شبیه تربتت ، اعلا نشد دلبری های طبیعت ، مال دنیا دوستان صورتی در خاک چون شش گوشه ات زیبا نشد دیگران از بهر باران در نمازند و ولی برکت از ما رفت هر دم روضه ات برپا نشد پیرِ دیرِ چایخانه ، دائما یک جمله داشت هر کسی که نوکرت آقا نشد ، آقا نشد اشک های ما برای زخمهایت مرهم است گر چه مرهم بهر زخمِ اکبر لیلا نشد جا برای نیزه ها بسیار بود و خواهرت خواست که از حنجرت بوسه بگیرد ، جا نشد
ای که به غربتِ شب بر من تویی ستاره از من به سر دویدن از تو به یک اشاره جان من و دوطفلم نذر تو باد صد بار یک‌ دم اگر ببیند مسلم تو را دوباره قصابهای کوفه چون فصلِ عید قربان آورده اند انگار بر جسم من قناره این چشمها که دیدم خشکیده از محبت بر جان اصغرت کن فکری به راه چاره این دستها به غارت بران چو تیغشان است از گوش دخترانت بردار گوشواره ترسم از آن دمی که بر خاک چون فتادی قاتل کشد چو خنجر زهرا کند نظاره
ای که نبی را خطبه ات نص کلام است دلهای کوفه مرده از مال حرام است گر رشتهٔ پیمانشان با تو گسسته تقوا ز چشم شوم اینها رخت بسته در موج فتنه ای عزیز قلب زهرا از بهر یاریت زدم دل را به دریا جز طوعه در این شهر همدردی ندیدم در کوفه من از مردها مردی ندیدم این نامه ها دعوت، نه نیرنگ‌است برگرد ذکر قنوت کوفیان جنگ است برگرد از بهر یاری شما یاری ندیدم من غیرِ تیر و نیزه بازاری ندیدم درس مکاتب غارت از اطفال گشته در شهر، حرف کودکان خلخال گشته اینجا نگاه لطف بهر حنجرت نیست بالا نشین، این خاک جای پیکرت نیست‌
پیش چشمش سر اولاد علی بود فقط لشکرِ آمده صیاد علی بود فقط زن زخمیِ زمین خورده کمک میخواهد مدد قافله فریاد علی بود فقط تب سجاد نیفتاد به جز وقتی که بر لب پر ترکش ناد علی بود فقط بار غم را گر این قافله با خود می برد همه ی راه به امداد علی بود فقط دست ها بسته و بر گردنشان بود طناب کل این قافله در یاد علی بود فقط
دل آمده ست و از این دست کم نمی خواهد کنار بحرِ کرم ، رزقِ یم نمی خواهد کسی که مهرِ حسن را چشید مِن بعدش دگر ز دست کریمان کرم نمی خواهد به لقمه دادنِ بر مستمند ثابت کرد برای سفره ی جودش حشم نمی خواهد کسی که منکر خود را به خانه آورده برای منکر خود نیز غم نمی خواهد نگاه می کند اعجاز می شود آندم برای معجزه ی خویش دم نمی خواهد صدای بغضِ گلویش نرفت تا عیّوق بلای کوچه یقین محتشم نمی خواهد به یاد حالت چشمان مادرش زهرا دو چشم غمزده اس خواب هم نمی خواهد دوشنبه است مگر اینچنین زمین خورده؟ بگو به جعده که این مرد سم نمی خواهد امام ، زینتِ گلدسته و ضریح بود امامِ حُسن یقینا حرم نمی خواهد
دیده اش سرخ شد و سبز تمام بدنش تکه های جگرش گریه کن و سینه زنش چقدر حال و هوای بدنش گودالی است شده پاشیده از آن زهر درون بدنش پرکشیده است از آن خانه که نه، قربانگاه کاش می بود به جای دگری جز وطنش گر چه از غیرتِ خود لب به سخن باز نکرد در همین موی سفید است تمامِ سخنش در جوانی همه گفتند شکسته شده است پیرِ آن ثانیه که انسیه را می زدنش کوچه وا کرده ملائک که بر او نوحه کنند روضه خوان، حضرت زهراست برای حسنش
کنج حجره از جفا روحی فداک افتاده ای پیش زهرا با لبانی چاک چاک افتاده ای بارها خواندی که افتاد از روی مرکب حسین روضه خوانِ روی خاکی روی خاک افتاده ای