چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟
چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟
بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون
بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟
دوباره فاطمیه آمد ای آقا ، بیا برگرد
طناب افتاده دور گردنِ مولا ، نمی آیی؟
عزا برپا نمودیم و به در چشمانمان خشکید
مگر در مجلس انسیه الحورا ، نمی آیی؟
بیا از چادر مادر ، غبار کوچه را بردار
ببین بر روی چادر مانده رد پا ، نمی آیی؟
#فاطمیه
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#یونس_وصالی (یونس)
اگر هستی ز غم بی تاب بی تاب
اگر شادی شده نایاب نایاب
اگر غافل شدی در کل هفته...
غروب جمعه را دریاب دریاب
#سید_مجتبی_شجاع
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
بهاران طی شد و یارم کجایی
تو ای یارِ وفادارم کجایی
کجایی لاله ی دامانِ نرگس
نسیمِ عطرِ گلزارم کجایی
تو را می خواهم ای گل در کنارم
دلی خون از زمان دارم کجایی
نَمی باران بزن بر انتظارم
که بی تو اشکِ خون بارم کجایی
بیا ای رازِ شور انگیزِ هستی
کلیدِ مشکلِ کارم کجایی
من و جمعه من و بوی فراقت
طبیبِ جانِ بیمارم کجایی
شبِ بی حاصلِ ما را سحر کن
طلوعِ فجرِ دیدارم کجایی
نسیمِ صبح از بوی تنِ توست
سحرها کرده بیدارم کجایی
تو مثلِ عطرِ باران دلربایی
نشاطِ رنگِ رخسارم کجایی
بیا از چشمِ تو حاجت بگیرم
چنان از درد سرشارم کجایی
تویی حاتم منِ مسکین به پایت
اسیرِ کوچه بازارم کجایی
مرا آهِ فراقِ سینه سوزت_
ز عالم کرده بیزارم کجایی
شرارِ خون نشسته در دلِ من
ببین این اشکِ تکرارم کجایی
من هر شب در دلِ تنگم به یادت_
نهالِ عشق می کارم کجایی
بیا آرامِ جانِ بی قرارم
به هجرِ تو گرفتارم کجایی
میانِ صحنها و هر رواقی_
به دنبالِ رُخِ یارم کجایی
همی ترسم بمیرم از جدایی
نبینم روی دلدارم کجایی؟!
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#هستی_محرابی
هر کجا زلفی پریشان شد دلم را یاد کن
خانه ای از پایه ویران شد دلم را یاد کن
کشتی ایمان ما در موج غفلت ها شکست
نا خدایی غرق طوفان شد دلم را یاد کن
سینه ام جای تو بود اما خطا کردم ببخش
معبدی با خاک یکسان شد دلم را یاد کن
گاه میخندم به حال این دل دیوانه ام
هر کجا آهی فراوان شد دلم را یاد کن
من ندارم طاقت دوری به فریادم برس
هر کسی محتاج درمان شد دلم را یاد کن
طوطی طبع من امشب دل به دریا میزند
بلبلی مست و غزلخوان شد دلم را یاد کن
هر چه بادا باد من امشب به می لب میزنم
بنده ای در فکر جبران شد دلم را یاد کن
بعد از این سجاده در میخانه ها وا میکنم
بعد از این گبری مسلمان شد دلم را یاد کن
لحظه ی افطار شد انگور نذری می دهم
زاهدی سر در گریبان شد دلم را یاد کن
بوی می پیچیده در محراب و منبر نازنین
نوبت مستی رندان شد دلم را یاد کن
با وضو میخوابم هر شب بر در میخانه ها
عاشقی مشتاق جانان شد دلم را یاد کن
مثل یک آتش فشان میسوزم از پا تا به سر
شعله مهمان نیستان شد دلم را یاد کن
ای عزیز فاطمه دست من و دامان تو
دیده ای گریان گریان شد دلم را یاد کن
من رسیدم محضرت بار گناه آورده ام
سینه ای لرزید و حیران شد دلم را یاد کن
میبرم با خود به گور امید وصلت را ولی
آمدی دنیا گلستان شد دلم را یاد کن
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#العبد_الحقیر_مرادی
وصل، بر خوبان رسید... آه و گرفتاری به ما
می رسید ای کاش گاهی وقت دیداری به ما
عیب چشم پر خطا را اشک ما پوشانده است
چون گنهکاریم، می آید فقط زاری به ما
هر طرف رفتیم... اما مجلست کم آمدیم
خُب کم آوردیم! آقاجان بده یاری به ما
ای که خونِ چشمت از پرونده ی سنگین ماست
بی وفا هستیم اما تو وفاداری به ما
هر غروبی یاد آن ارباب عطشان کرده ایم...
زهر شد از غربتش انگار، افطاری به ما
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#رضا_دین_پرور
پیش تو هستیم و صدها فیض بر ما می رسد
قطره ی ناچیز هم آخر به دریا می رسد
ظرف عاشق بشکند یعنی که معشوق آمده
حال مجنون خوب باشد نذر لیلا می رسد
التماست می کنم این گریه را از من نگیر
بر وصال یار، سائل با تمنا می رسد
هر کجا هم رفته برمیگردد اینجا صبح زود
نوکر بد آخرش به حرف مولا می رسد
آن کسی که دوستش دارم همین نزدیکی است
قول داده زودتر ... امروز و فردا می رسد
از هوای شهر بیزارم، هوایت کرده ام
کی به روی چشم تارم گرد صحرا می رسد
یوسفی و من شدم سرگرم بازاری شلوغ
در صف عشاقت از دستم تماشا می رسد
یا ابانا! با همین اعمال زشتم آمدم
زحمت من که گنهکارم به بابا می رسد
یک نفر حال مرا می پرسد و آنهم تویی
فکر من هستی که دائم لطف زهرا می رسد
ریزه خوار سفره ی سلطانم و معصومه اش
روزی من از کنار خوان آنها می رسد
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#رضا_دین_پرور
#دهه_کرامت
نشستم رو به روی مرگ ..، دیدم روز آخر شد
تمام عُمر من در حسرت دیدار تو سر شد
زمستان در زمستان است بی تو فصل های ما...
گُل یاس حیاط خانه ی ما زود پرپر شد
چه با یعقوب کرده دوری یوسف..، نمیدانم!
همین بس که به جز اندوهِ کوری ، سخت لاغر شد
بگو تا کِی نبینم چشمهای نازنینت را
ببین ، آئینه ام از این ندیدنها مُکَّدر شد
مصیبت ؛ بی حد و اندوه ؛ بی پایان و غم ؛ دائم...
دلِ من وارد جنگی تماماً نابرابر شد
تک و تنها شدم آقا ، شُدی تنها کس و کارم !
به غیر از تو مرا پس زد تمام شهر..، بهتر شد!
من از دست گناهانم ، پشیمانم ، پریشانم
خودم فهمیده ام که حال و روزم شرم آور شد
امان از نَفْس ، بازی داد روحِ سادهلوحم را
جهنم شد اگر دنیای من با این ستمگر شد
زمان هر گرفتاری ، خدا را شکر زهــرا هست...
همیشه بهترین پشت و پناه طفل ، مـادر شد
هواییام ، هواییام ، دلم میل نجف کرده
مسیر آخر کوچ پرستو بامِ حیدر شد
غلام مرتضی از حوض کوثر آب می نوشد
خوشا آن بادهی نابی که سهم ظرف قنبر شد
دلم تنگ است ، تنگ دیدن ششگوشه ی ارباب
غمِ عاشقکُشِ دلداده ها ، دوریِ دلبر شد
تو را جان حسینِ تشنهی بی سر ، بیا برگرد!
شهیدی که بلای حنجرش ، کُندی خنجر شد
تنِ آقای ما را عاقبت عریان رها کردند
به سمت خیمه ها رفتند..، گویا وقتِ معجر شد...
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#بردیا_محمدی
ای عرفات خلوت این روزا
تو اون بیابون تو کجا نشستی
گریه کن غریب حج هرسال
تویی که احرامتو تنها بستی
این که صدات میکنه یه غریبهس
که خورده راهش به غریب زهرا
تو کربلای روضه ها نشسته
دلش ولی با شما توی صحرا
اگه نبخشیدن منو شب قدر
این عرفه فرصت بخشیدنه
پیش تو که بدجوری روسیاهم
اما بازم دلم به تو روشنه
غفلت من دلم رو داد به شیطون
جبران مافات برات میکنم
سنگ تو رو به سینه که بکوبم
شیطونو رمی جمرات میکنم
بهشت بی تو بدتر از جهنم
خرابه هم با تو برام بهشته
میگن که غیرت داری رو نوکرات
منو نبخشن برای تو زشته
جامونده از کربوبلا و حجم
روضه ولی خونهی مادریمه
به برکت نون حلال بابام
احرام من لباس نوکریمه
دلم رو خونهی خدا میکنم
یعنی دلم رو کربلا میکنم
دلم که واسهی حسین تنگ میشه
برای مادرم دعا میکنم
به قطره قطره اشک دلتنگیات
به ظهر گریون وقوفت سلام
به روضه هایی که داری میخونی
فقطعوه بسیوفت سلام
صدای نالهی یه آقا میاد
که داره با گریه دعا میکنه
اهل و عیالشم آورده داره
راهی دشت کربلا میکنه
یه جوون خوش قد و بالا داره
که عاشقونه اربا اربا میشه
یه نوجوون داره به اسم قاسم
یک ساعته خوش قدوبالا میشه
دست برادرش که تکیه گاهه
دشمنا توی این سفر میبرن
با تیری که چشم ابالفضلو زد
حاجی شیش ماهه رو سر میبرن
آخرشم خودش میره به گودال
خواهرشم با غصه میره از حال
غروب میشه شمر و سنان خوشحالن
که شده حق زینبش پایمال
سلام من به خس خس گلو و
به پلک چشمایی که نیمه بازه
سلام من به سینه ای که شکست
به زیر ضربه های نعل تازه
پرده نشینا از حرم در میان
با گریه و با سیلی و با آزار
با پاهای برهنه از رو خارا
راهی میشن میرن به سمت بازار
داد همه در میاد از این حرفا
رباب کجا بزم حرومی کجا
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#عرفه
#وحید_عظیم_پور
عرفه روز دعاست دعای عالم تو کجایی؟
نیستی در کنارم و خرابه حالم تو کجایی؟
بخشش از بزرگونه بیا ببخش غلامتونو
ای قبول توبه ی حضرت آدم تو کجایی؟
توبه کردم نخورم غمی بجز غم شما رو
دوری از نگات داره یه عالمه غم تو کجایی؟
من که آرامشم و فقط کنار تو نوشتند
دل نبستم به کسی بجز تو یک دم تو کجایی؟
من و این گوشه ی تنهایی هجران و غریبی
ای به درد بی کسیم یگانه محرم تو کجایی؟
یوسف همیشه تنها و غریب مادری و
زخم پهلو نداره غیر تو مرهم تو کجایی؟
#عرفه
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
#عرفه
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#حسن_کردی
بی تو همرنگ خزانیم خودت را برسان
مرده ایم و پی جانیم خودت را برسان
مرگ آخر همهرا پیش خودش خواهد برد
تا زمانی که جوانیم خودت را برسان
دور باطل زدن ما همه از دوری توست
خسته از این دورانیم خودت را برسان
با همین آبرویی هم که نداریم همه
در صف منتظرانیم خودت را برسان
صبح تا شب عوض اینکه بهیادت باشیم
فکر یک لقمهی نانیم خودت را برسان
یک نفر هم که نداریم که با واسطه اش
به حضورت برسانیم خودت را برسان
ارزش ما همه از توست؛ وگرنه بی تو
به خدا مفت ، گرانیم خودت را برسان
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#عرفه
#محمدحسن_بیاتلو
میون خیمه هرشب روضه داره
نداره خوابُ برلب روضه داره
اگه چشمای مهدی غرق خونه
به یاد عمه زینب روضه داره
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#سید_سجاد_حسینی
ای امام عاشقان غرق تماشایی چقدر
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر
عاشقی از داغ غیبت مُرد و با خونش نوشت
در درون سینه نه تو روی لبهایی چقدر
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#میثم_صدقی