eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علی جان پیمبر بود و جانان پیمبرها علی آقای سلمان بود و مولای ابوذرها بچرخاند خدا خورشید را دور سر ماهش به قربان رجب اردیبهشت و مهر و آذرها علی نور خدا روی زمین بود و نمی باشد تفاوت بین اصغرها و اکبرها و حیدرها اگر پرده نمی انداخت بر ذاتش خداوندش گمانم فاش می خواندند رَبَّش روی منبرها ندارد احتیاجی بر من و امثال من وقتی کنیز و خادمش هستند اسماها و قنبرها علی در بدو دنیا آمدن کعبه قُرُق کرده برایش کار دشواری نبوده فتح خیبرها
یا امام باقر علیه السلام ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم به یمن گریه ی شب تا به صبح بیدارم ز بغض های فرو رفته در گلو پیداست غرور له شده ام بین طرز رفتارم به آب مینگرم روضه میشود تکرار به یاد العطش روزهای دشوارم هنوز لحظه ی گودال خاطرم مانده هنوز فکر حسینم ، هنوز میبارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان به تازیانه ی خود داده بسکه آزارم تمام کودکی ام با رقیه یکجا سوخت هنوز هم که هنوز است من عزادارم اگر که زنده ام امروز ، جان خود را من به عمه جان کتک خورده ام بدهکارم نرفته از نظرم عمه ام زمین میخورد نرفته از نظرم گریه های بسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهه ی غم را چگونه بشمارم تنم میانه ی بازار برده ها لرزید بلا کشیده ی شام سیاه بازارم
با قطره قطره خون هوادار تو هستم تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم این زندگانی را بدهکار تو هستم در کربلا باشم ، علمدار تو هستم من نخلم و ترسی ز داسم نیست هرگز از فتنه کوفه هراسم نیست هرگز از پا نیفتم ، گرچه غرق دردم آقا جان سپاهی را به لب آوردم آقا هر کار از دستم برآمد کردم آقا بر هم نریزم کوفه را نامردم آقا سینه سپر ، مرد نبرد هر بلایم من از برادر زاده های مرتضایم کوفه بجای عهد و پیمان جنگ دارد کوفه هزاران خدعه و نیرنگ دارد ساز و دف و تنبور و ساز و چنگ دارد قد تمام کاروانت سنگ دارد خونم به جوش آمد ولی دستم به بند است دیشب شنیدم قیمت خلخال چند است تنها بیا بی ماه و خورشید و ستاره تنها بیا بی اکبر و بی شیرخواره آقا زبانم لال ... دختر! گوشواره! ظهر دهم ، چادر! لباس پاره پاره! از من که گفتن بود ، تیغ و نیزه دارند شرمنده ام ! الوات های هرزه دارند از خیر اهل کوفه بگذر جان زهرا یا رحم کن بر حال خواهر جان زهرا آقا قسم دادم تو را بر جان زهرا انگشترت را در بیاور جان زهرا ای وای بر انگشتر و ای وای انگشت خنجر نبرد از جلو ، ای وای از پشت
به روی شانه هایش غصه های یار افتاده کسی چند سالی می‌شود بیمار افتاده صدایش می‌رود بالا به گریه زاری و ناله به یاد تشنگان کشته اش هر بار افتاده شبیه روزهای تلخ بی تکرار غم در غم شبیه خیمه ی آتش گرفته زار افتاده به یاد روز عاشورا ، به یاد روضه ی زن ها به یاد آن غروب گریه دارِ تار افتاده چهل سال است دارد در خیالش میخورد غصه به یاد آن سواری که دل پیکار افتاده اراده کرد تا میدان رود … نگذاشته عمه ز جا برخواست بسیار و به جا بسیار افتاده هنوزم در خودش فکر غروب و خیمه را دارد دوباره یاد مشعل های کج رفتار افتاده اگر زینب نبود آنجا میان خیمه ها میسوخت تنی که زیر سقف خیمه ی آوار افتاده پناه از آفتابِ عَسْقَلان* بر ناقه ها برده گمانم از سرش در کوچه ها دستار افتاده مسیر جمع تشنه ها ، مسیر پا برهنه ها _بمیرد عالمی_ بر رمل و ریگ و خار افتاده طلبکار است از عالم ولی مثل بدهکاران مسیرش در میان کوچه و بازار افتاده چنان بسته ست دستش را به پشت گردنش ظالم بمیرم ، بی تعادل در دل انظار افتاده کسی که شافع خلق است از آتش ، چه بیرحمی_ میان کوچه های شام رویش نار افتاده علی یکبار ناموسش کتک خورده ولی اینجا چقدر این اتفاق تلخ با تکرار افتاده چنان خوردند از دشمن کتک که کار این زن ها برای ایستادن گردن دیوار افتاده علیرضا وفایی خیال عسقلان* : منزلی بعد از کوفه که بخاطر معطلی پشت دروازه بر روی سنگ های داغ ؛ اسرا پناه به سایه ی ناقه ها بردند و حرامزاده ای از نگهبانان ، امام زین العابدین علیه السلام را از سایه ی شتر هم محروم کرد
علی جان پیمبر بود و جانان پیمبرها علی آقای سلمان بود و مولای ابوذرها بچرخاند خدا خورشید را دور سر ماهش به قربان رجب اردیبهشت و مهر و آذرها علی نور خدا روی زمین بود و نمی باشد تفاوت بین اصغرها و اکبرها و حیدرها اگر پرده نمی انداخت بر ذاتش خداوندش گمانم فاش می خواندند رَبَّش روی منبرها ندارد احتیاجی بر من و امثال من وقتی کنیز و خادمش هستند اسماها و قنبرها علی در بدو دنیا آمدن کعبه قُرُق کرده برایش کار دشواری نبوده فتح خیبرها
یا امام باقر علیه السلام ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم به یمن گریه ی شب تا به صبح بیدارم ز بغض های فرو رفته در گلو پیداست غرور له شده ام بین طرز رفتارم به آب مینگرم روضه میشود تکرار به یاد العطش روزهای دشوارم هنوز لحظه ی گودال خاطرم مانده هنوز فکر حسینم ، هنوز میبارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان به تازیانه ی خود داده بسکه آزارم تمام کودکی ام با رقیه یکجا سوخت هنوز هم که هنوز است من عزادارم اگر که زنده ام امروز ، جان خود را من به عمه جان کتک خورده ام بدهکارم نرفته از نظرم عمه ام زمین میخورد نرفته از نظرم گریه های بسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهه ی غم را چگونه بشمارم تنم میانه ی بازار برده ها لرزید بلا کشیده ی شام سیاه بازارم
با قطره قطره خون هوادار تو هستم تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم این زندگانی را بدهکار تو هستم در کربلا باشم ، علمدار تو هستم من نخلم و ترسی ز داسم نیست هرگز از فتنه کوفه هراسم نیست هرگز از پا نیفتم ، گرچه غرق دردم آقا جان سپاهی را به لب آوردم آقا هر کار از دستم برآمد کردم آقا بر هم نریزم کوفه را نامردم آقا سینه سپر ، مرد نبرد هر بلایم من از برادر زاده های مرتضایم کوفه بجای عهد و پیمان جنگ دارد کوفه هزاران خدعه و نیرنگ دارد ساز و دف و تنبور و ساز و چنگ دارد قد تمام کاروانت سنگ دارد خونم به جوش آمد ولی دستم به بند است دیشب شنیدم قیمت خلخال چند است تنها بیا بی ماه و خورشید و ستاره تنها بیا بی اکبر و بی شیرخواره آقا زبانم لال ... دختر! گوشواره! ظهر دهم ، چادر! لباس پاره پاره! از من که گفتن بود ، تیغ و نیزه دارند شرمنده ام ! الوات های هرزه دارند از خیر اهل کوفه بگذر جان زهرا یا رحم کن بر حال خواهر جان زهرا آقا قسم دادم تو را بر جان زهرا انگشترت را در بیاور جان زهرا ای وای بر انگشتر و ای وای انگشت خنجر نبرد از جلو ، ای وای از پشت
من نوشتم دوستت دارم کران تا بیکران پس سراغم را بگیر از نامه ی نامه بران هر کسی در دار دنیا دل به یاری بسته است من دلم با تو خوش است و دیگران با دیگران من اگر فردا نباشم ، امشبم خرج تو شد این همه من آمدم یک شب تو هم بد بگذران قصه ی بی کربلایی ، غصه ی شیرین ماست ما اگر که زهر هم خوردیم بوده شوکران شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی ای فدای آن لب خشکت تمام نوکران اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی بعد قتلت رفته بالا ناله های چاکران فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی کاش تو تنها نبودی در میان کافران وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی رد شدند از روی تو با اسب ها ، غوغاگران لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی میشنید این خطبه را در خیمه گوش خواهران کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی می‌رود حالا رباب از حال بین مادران تا پدر از پا بیفتد طفل شیری را زدند داغ روی داغ میدیدند آن غم پروران اصغر و زهرا کتک خوردند چون جای امام این اصول عشق باشد بین این همسنگران «میخ» کار نیزه کرد و«در»بجای خیمه سوخت فاطمه هم داشت گودالی که افتاده در آن خونی و خاکی شده در کوچه قرآنِ علی کوثر افتاده ست زیر دست و پای ابتران آه یا فضه خذینی ! بند بندم خرد شد اینقدر که رد شدند از روی در خیره سران ثلث سادات جهان را پشت در انداختند گوهر من را به خون کشتند این بی گوهران هر چه هم ماتم ببینم گریه مال کربلاست مضطری بودم چنین شد ، وای بر آن مضطران این علی را سالم از مسجد به خانه میبرم شیرخواره اش آنچنان شد ، شد علیِ اکبر آن من به ضربی گوشوارم در میان کوچه ریخت وای از دستان خولی ها و وای از زیوران @hadithashk
من نوشتم دوستت دارم کران تا بیکران پس سراغم را بگیر از نامه ی نامه بران هر کسی در دار دنیا دل به یاری بسته است من دلم با تو خوش است و دیگران با دیگران من اگر فردا نباشم ، امشبم خرج تو شد این همه من آمدم یک شب تو هم بد بگذران قصه ی بی کربلایی ، غصه ی شیرین ماست ما اگر که زهر هم خوردیم بوده شوکران شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی ای فدای آن لب خشکت تمام نوکران اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی بعد قتلت رفته بالا ناله های چاکران فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی کاش تو تنها نبودی در میان کافران وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی رد شدند از روی تو با اسب ها ، غوغاگران لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی میشنید این خطبه را در خیمه گوش خواهران کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی می‌رود حالا رباب از حال بین مادران تا پدر از پا بیفتد طفل شیری را زدند داغ روی داغ میدیدند آن غم پروران اصغر و زهرا کتک خوردند چون جای امام این اصول عشق باشد بین این همسنگران «میخ» کار نیزه کرد و«در»بجای خیمه سوخت فاطمه هم داشت گودالی که افتاده در آن خونی و خاکی شده در کوچه قرآنِ علی کوثر افتاده ست زیر دست و پای ابتران آه یا فضه خذینی ! بند بندم خرد شد اینقدر که رد شدند از روی در خیره سران ثلث سادات جهان را پشت در انداختند گوهر من را به خون کشتند این بی گوهران هر چه هم ماتم ببینم گریه مال کربلاست مضطری بودم چنین شد ، وای بر آن مضطران این علی را سالم از مسجد به خانه میبرم شیرخواره اش آنچنان شد ، شد علیِ اکبر آن من به ضربی گوشوارم در میان کوچه ریخت وای از دستان خولی ها و وای از زیوران